eitaa logo
123 دنبال‌کننده
29 عکس
18 ویدیو
0 فایل
نوشته های سیدمحمد زین العابدین/ طلبه عصر اقامه ارتباط با بنده: @zainolabedin
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه داستان 👇 ☘️ رفتم اتاق بعدی. بچه های چهارساله بودند. دو تا خاله روی صندلی نشسته بودند. بچه ها روی زمین بازی میکردند. نشستم کنار بچه ها. یکیشان گفت: خاله! میشه یه داستان بگی؟ گفتم: اولا خاله نه و عمو! ثانیا: من فقط شعر و بازی بلدم! یک ساعت هم با بچه های این اتاق بودم. چندتا بازی همانجا اختراع کردم. چشمانم را میبستم و دستم را جلو میگرفتم. یکی از آنها روی دستم میزد. من باید حدس میزدم چه کسی بود؟! شعرِ «همه وقتی بچه بودیم» را هم حفظ کردیم. بچه ها هنوز تشنه بودند ولی من در اوج خداحافظی کردم! ظهر برگشتم رختکن تا برای شیفت بعداز ظهر آماده شوم. باید میرفتم بخش، تا شوم. بعد از استراحت مسئولمان آمد، گفت: سیدجان! لطفا نرو بخش کروناییها. چون فردا هم قرار است بروی مهد، صلاح نیست. از فردا در آشپزخانه بیمارستان راه میفتد. اگر خواستی برو آنجا. • 🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin https://www.instagram.com/p/CD9F1CQJgON/?igs
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویش برای دوستداران اباعبدالله علیه السلام است. در در حال خدمت است. این فیلم از مهدکودک بیمارستان گرفته شده. پیشنهاد شما برای این پویش چیست؟ • 🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin https://www.instagram.com/p/CD-9ryPJ_xQ/?igshid=f33xe2p2x6ay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی متفاوت از کادر درمان که تا کنون دیده نشده است. 🌹 راوی: سیدمحمد زین العابدین ‏🆔‌ @seyyed_mohammad_zainolabedin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ✍️ ما ملت امام حسينيم 🏴‌ پدر خانواده امروز صبح رفت قلعه گنج کرمان. از او دعوت شده بود تا در یکی از روستاهای آنجا تبلیغ کند. پیشنهاد داد قبل از رفتن بر درب خانه های همسایه پرچم مشکی بزند. 🏴 همسرش گفت نیاز به خریدن نیست. ان شاءالله خودم بتوانم خیاطی کنم. رنگ و شابلون هم کار ساده ای است. 🏴 پسرش را فرستاد تا رنگ و پارچه و شابلون را بخرد. دخترانش کمک همسرش کردند. 🏴 پرچمها که آماده شد، پدر، نوه هایش را صدا زد. به هر کدام یک پرچم داد. مادر و دو دختر از پشت در، به بچه ها نگاه میکردند. 🏴 پدر، زنگ همسایه ها را میزد. همسایه دیوار به دیوارشان راننده تاکسی بود. پیرمرد در را باز کرد. نوه ها از پشت سر پرچمها را تکان میدادند. پسرش چارپایه به دست منتظر بود تا پرچم را نصب کند. پیرمرد که نظاره گر این عشق بود، اشک در چشمش جمع شد و با صدای لرزان گفت: پسرم چارپایه نمیخواد، برو روی ماشینم بایست و پرچم را آنجا بزن. 🏴 کم کم همسایه ها خودشان بیرون آمدند و کمک کردند تا کوچه سیاه پوش شود. 🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin https://www.instagram.com/tv/CEH_rRuJ4ZS/?igshid=4u3yhf87tjqe
✍️کرامت شهید 🔹 پسرخاله ام است. بعدها دامادمان هم شد. ارتباطمان خیلی نزدیک بود. اگر درددلی بود به او میگفتم. الان چهار سال است شهید شده. بعضی اوقات خوابش را میبینم. پدرم میگفت: اینها خواب نیست، است. چون پيوند با واقع دارد. کمکهایی میکند که قبل از ازاو برنمیآمد. 🔹شش ماه بود او را ازدست داده بودیم. آن روزها خانواده اش یک مشکل بزرگی داشتند. روند اداریشان گره خورده بود. صهیب پنج سال تلاش کرد تا اثبات نسب کند. پدربزرگش شناسنامه ایرانی داشت؛ اما صهیب به سبب زندگی پرفراز و نشیبش، خودش و بچه هایش شناسنامه نداشتند. بعداز اینکه شهید شد، جواب نامه از تهران آمد! باید میرفت و شناسنامه اش را از ثبت احوال میگرفت. اما.. به هر دری میزدیم جواب نمیداد. کلافه شده بودم. تعطیلات نوروز نزدیک بود. کم کم داشت چراغ امیدم خاموش میشد. خوابش را دیدم. پوشه آبی رنگ دستم بود. با صدای بلند به او گفتم: «نمیشه..نمیشه.. ده بار رفتیم. کار گره خورده». صهیب خندید. تعجب کردم. فکر کردم شاید این کار برایش سخت نیست. پرونده را از دستم گرفت. وارد اداره شد و بعداز مدتی برگشت. گفت: «بیا این پرونده را بگیر. حل شد! فقط برو مدارک را تحویل بگیر»! خواستم بپرسم چطوری؟! از خواب بیدار شدم. 🔹چند روز بعد با خواهرم رفتیم کار انجام شده بود. آقای ، مدیر کل ثبت احوال استان میگفت: اولین باری است که چنین نامه ای را امضا میکنم، بااینکه غیرقانونی نیست؛ اما تا کنون از هیچ مسئول ثبت احوالی نشنیده ام چنین کاری بکند. اما حس میکردم ندای درونم اصرار دارد این را امضا کنم! 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب (پنجشنبه 24مهر) ساعت 20:20 از شبکه استانی قم. مستندی از خانواده آخرین متنی که در صفحه شخصی نوشته ام (کرامة شهید) درباره همین شهید است. 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin https://www.instagram.com/p/CGDWB4whemV/?igshid=1c7dlbzvn7k2u
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادنامه هنرمند جهادگر، همسرفداکار و سه فرزندشان . کاری از واحد هنر و رسانه خانه طلاب جوان . اکران مجازی: امشب - یکشنبه ۱۸ آبان - ساعت ۲۱ در صفحات مجازی خانه طلاب جوان اینستاگرام: https://www.instagram.com/khanetolab_ir آپارات: aparat.com/khanetolab . @khanetolab @seyyed_mohammad_zainolabedin
🎤 روایتی از روز اول ورودمان به بخش کرونای بیمارستان فرقانی قم ! از این سه راه میتوانید پادکست را گوش کنید: ۱- در سایت شنوتو: ‏https://shenoto.com/album/45831/روایت-کرونا--قسمت-دوم--مسابقه?lang=fa ۲- اینستاگرام خانه طلاب جوان: https://www.instagram.com/tv/CIGgsgzhOpe/?igshid=v8l961t3gixi ۳- اینستاگرام رادیو روایت: https://www.instagram.com/tv/CIGglMqhNDg/?igshid=1gfprnr6qn671 @seyyed_mohammad_zainolabedin
• 🔸سال ۹۶ حاجآقا پیشنهادش را دادند. مردم مهمان نواز آن سال قبول نمیکردند در این طرح شرکت کنند. بالأخره رسم و سنتهای خودشان را داشتند. این طرح برای اولین بار اجرا میشد. گروه مسئول این کار شد. خیلی از جوانهای دوست داشتنی بشاگرد سن ازدواجشان رسیده بود؛ اما خانواده ها قبول نمیکردند در ازدواج ساده ثبتنام کنند. • 🔸میانگین سن ازدواج به ۲۷ رسیده بود. با خانواده ها تک تک صحبت میکردیم. نهایتا آن سال فقط ۱۴ زوج به این برنامه اعتماد کردند. مراسم به خوبی برگزار شد. سال بعد برای ثبتنام با دست پر سراغ خانواده ها رفتیم. راحتتر راضی شدند. • 🔸عید غدیر سال ۹۹، مراسم برای ۵۰ زوج در چندین روستا انجام شد. مردم خوب بشاگرد زودتر از انتظار، همراه شدند. صدها جوان اعلام آمادگی کردند تا ازدواجشان در اعیاد شعبانیه به این شیوه برگزار شود. مجبور شدیم به هر روستا سهمیه بدهیم. به برخی روستاهایی که ازدواج ساده برگزار شده بود، سهمیه نرسید! سهمیه ما اندازه ۲۰۵ جهیزیه بود. • 📌پ.ن١: در طرح ازدواج ساده، یک جشن مشترک برگزار میشود. زوجین هم تعهد میدهند مراسم ازدواج دیگری برگزار نکنند. مهریه نباید بیش از ۱۴ سکه باشد. جهیزیه را گروه جهادی محبین الائمه تهیه میکند. 📌پ.ن٢: برخی میگویند میانگین سن ازدواج در بشاگرد، بعد از این طرح ۲۳ سال شده است. @seyyed_mohammad_zainolabedin الترجمة العربية🇮🇶: https://instagram.com/p/CMkRhABMIuj/