eitaa logo
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
771 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
124 فایل
♦️شهیدمحمدحسین‌حــدادیان 🌹ولـــادت۲۳دی‌مـــــاه‌۱۳۷۴ 🌿شــهادت‌۱اسفـــندماه۱۳۹۶ 🌹ٺوســط‌دراویــش‌داعشی خادم: @sh_hadadian133 خادم تبادل: @falx111 کپی حلال برای ظهور آقا خیلی دعا کنید !❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام: هر كه آبروى خود را مى خواهد، بايد مجادله را رها كند مَن ضَنَّ بعِرضِهِ فَلْيَدَعِ المِراءَ ميزان الحكمه، ج۱۰، ص ۵۰۵ @sh_hadadian74
♥️ #امام_على (ع) فرمودند: 🌴ما أقبَحَ بِالإنسانِ باطِنا عَليلاً و ظاهِرا جَميلاً 🍃چه زشت است كه آدمى، باطنى بيمار و ظاهرى زيبا داشته باشد! 📖 غرر الحكم، حدیث ۹۶۶۱ 🌺 @sh_hadadian74
علیه السلام: تو مراقب آخرتت باش، دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید. غررالحکم، ۱۴۴ ☆••●♡••🌸💝••♡●••☆ @sh_hadadian74 ☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
♥️ (ع) فرمودند: 🌴 الظَّفَرُ بالحَزْمِ و الجَزْمِ 🍃 پيروزى، با دور انديشى و اراده پايدار به دست مى آيد 📖 ميزان الحكمه، ج3، ص54. 🌱 ☆••●♡••🌸💝••♡●••☆ @sh_hadadian74 ☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
🔅 علیه السلام ✍️کلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللهُ فیهِ فَهُوَ یَومُ عیدٍ 🔴هر روزی که در آن نشود همان روز، روز عید است. 📚 حکمت 428 📿 ┄┅┅✿❀🌹🕊❀✿┅┅┄ @sh_hadadian74 ┄┅┅✿❀🌹🕊❀✿┅┅┄
پروفایل | او شاه و همه غلام ... 💠 ما را چکار غیر علی را ؟ فقط علی آری علی علی بخدا آب و نان ماست 🕊 🥀 ❁❁═༅═🍃🌸🍃═❁❁═༅ @sh_hadadian74 ❁❁═༅═🍃🌸🍃═❁❁═༅
❤️ (ع) فرمودند: 🍃 عاقل ترين مردم كسى است كه به عيب هاى خويش بينا و از عيوب ديگران، نابيناباشد 🌴 اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيرا وَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرا 📚 غررالحكم، حدیث۳۲۳۳ 🥀 📿 ࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇ @sh_hadadian74 ࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
✨ 💠 عليه السلام: با عزم و اراده، به جنگ سستى برويد. 📚ميزان الحكمه جلد۱۰ صفحه ۱۳۴ 🕊 📿 ࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇         @sh_hadadian74 ࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت‌_چهل‌_و‌_نهم 📚 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه
(آخر) 📚 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 📚 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 📚 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 📚 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 📚 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. 📚 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 📚 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 📚 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 📚 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 📚 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ✍️نویسنده: 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
🔅 امیرالمؤمنین عليه السلام: ✍️ منِ استَغنى بِعَقلِهِ زَلَّ 🔴 هر كه عقل خود را كامل بداند، بلغزد. 📚 بحار الأنوار، جلد۷۴، صفحه۲۳۶ ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
🔅امیرالمومنین عليه السلام: ✍لا تَخَفْ إلّا ذَنْبَكَ ، لا تَرْجُ إلّا رَبَّكَ . 🔸جز از خود مترس و جز به خويش مبند 📚غرر الحكم : 10161 ـ 10162 @sh_hadadian74
14.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫این کار زیبای آقای میلاد پسندیده برای علیه السلام از تولد تا شهادت ایشون رو ببنید و لذت ببرید 🪴 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ🪴 ╔═ ღ...🌺...ღ ═╗ @sh_hadadian74 ╚═ ღ...🌺...ღ ═╝