eitaa logo
شبهای با شهدا
265 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
286 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ✅ کاری از راویان نور
مشاهده در ایتا
دانلود
دایی من خیلی و و به قول رفقاش، جوک بود همیشه لبخند رو لباش بود و همیشه در حال خنداندن بچه ها بود. دوستاش میگفتن؛ با اینکه گاهی شوخی هاش بی مزه بود ولی همون حرفای بی مزه اش هم خنده دار بود.😄 میون بچه های تخریب به معروف شده بود بعد از جنگ یکی از دوستانش او را در خواب دیده بود بهش گفته بود؛ ''سید از اونطرف چیزهایی بمن بگو . اون ور چه خبره ؟ '' با مکثی گفته بود؛ ''چیزی نمی تونم بگم . چون هر چی بگم نمی فهمی '' با اصرار و التماس دستش را محکم تر فشار داده و گفته بود؛ سید بحق چند سال رفاقت و ایامی که با هم بودیم هر چی می تونی حتی یه ذره بگو سید حمید می گه : '' فقط بگم اونقدر زیر نظرید و همه کارهاتون ثبت و ضبط می شه که نزدیکه آسمون بالای سرتون شکافته بشه و فرشته ها سرتون فریاد بزنن و بگن حواستون کجاست ، چرا اینقدر غافلید '' 🌹 هدیه به روح شهید صلوات ♦️ به نقل از فاطمه کارآزاد 🍃 https://eitaa.com/shabhayebashohada
در مناطق مختلف، بلندگو به دست، مثل راوی ها صحبت کرد. گفت ؛ سفر راهیان نور آدابی داره. ما وقتی به زیارت یه امامزاده می ریم. اول نیت می کنیم بعد اذن دخول می گیریم و زیارت نامه و نماز می خوانیم. حالا می خواهیم به زیارت برویم . در شلمچه روی یک تانک قدیمی نشست و از همه کس تعریف کرد جز خودش، فقط احساسش را از دوری شهدا ، با اشک گفت و اشک همه را در آورد. جایی دیگر ، از قطعنامه و روزهای پایان جنگ گفت ولی هیچ حرفی از نقش خودش در هدایت نیروها برای مقابله با منافقین نزد. اما من از این و آن شنیده بودم که او و شهید صیاد شیرازی اولین فرماندهانی بودند که در این معرکه حاضر شدند. طوری خاطره می گفت که اگر کسی در دوران دفاع مقدس او را ندیده بود و با زندگی اش آشنا نبود گمان می کرد که در تمام سالهای جنگ، توی خانه نشسته بوده. یقین داشتم این تعریف از خود نکردن ، جزء آداب زیارت است زیارتی که باید خود را ندید اما گویی که او نه اینجا که همه جا و پیوسته در حال زیارت بوده. چرا که از روزی که او را می شناختم هیچ جا خودش را ندیده بود 🌹 هدیه به روح سردار شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب 🍃 https://eitaa.com/shabhayebashohada
بعد از صحبتهای سیدعلی رو کرد به من و گفت شرمنده ، ببخشید می تونم مطلبی رو بگم ؟ گفتم : بفرمایید هادی با همان چهره با حیا و دوست داشتنی گفت؛ قبل از ما و شما چند نفر به دنبال خاطرات شهید ابراهیم هادی رفتن اما هیچکدام به چاپ کتاب نرسید شاید دلیلش این بوده که می خواستند خودشان را در کنار شهید مطرح کنند بعد سکوت کرد . همین طور که با تعجب نگاهش می کردم ادامه داد؛ خواستم بگویم همینطور که این شهید عاشق گمنامی بوده شما هم سعی کنید ... فهمیدم چه چیزی می خواد بگه تا آخرش رو خوندم. از این دقت نظرش خیلی خوشم اومد خودش هم فعالیت می کرد و مظلومانه شهید شد 🍃🍃🍃🍃 دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام غافل از اینکه فاطمه ( س) گمنام می خرد 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب ؛ 🦋 https://eitaa.com/shabhayebashohada
هادی یک چادر در نیمه راه نجف به کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر نبرد با داعش را با چینش مناسب در مقابل دید زائران کربلا قرار داد. برادر ناجی می گفت هادی برای این نمایشگاه خیلی زحمت کشید. کار عقب بود و کاروان ها از راه می رسیدند. هادی گفت که شب ها کمتر بخوابیم و کار را به نتیجه برسانیم. طی چند شبانه روز هادی بیش از سه ساعت نخوابید کار به خوبی انجام شد و مخاطب بسیاری داشت. اما همین که نمایشگاه آغاز شد، هادی به نجف برگشت. او عاشق گمنامی بود و نمی خواست کسی بفهمد این نمایشگاه مهم کار او بوده. 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب ؛ 🦋 https://eitaa.com/shabhayebashohada
واسه مردم نجف و طلبه ها کار لوله کشی انجام می داد و پول نمی گرفت. بهش گفتم آخه اینطوری که نمی شه ... هادی لبخند زد و گفت آدم باید کار کنه . اوستا کریم هم هوای ما رو داره. هر وقت احتیاج داشتیم برامون می فرسته. من فقط نگاهش می کردم. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم . هادی هم مثل همیشه فقط می خندید. بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد ؛ یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی احتیاج به پول داشتم آخر شب رفتم حرم و مشغول زیارت شدم. اصلا هم حرفی راجع به پول با مولا امیرالمومنین نزدم. همین که به ضریح چسبیدم یه آقایی به سرشانه من زد و گفت آقا این پاکت مال شماست . رفتم خانه و آن پاکت را باز کردم و دیدم مقدار زیادی پول در آن است... هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت ؛ تمام زندگی من و شما دست خداست 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب ؛ 🦋 https://eitaa.com/shabhayebashohada
آخرین بار وقتی هادی به نجف رفت ، یک وصیت نامه با دست خط کاملا معمولی که‌ پاک‌نویس هم نشده بود داخل کمد پیدا کردیم. در آنجا نوشته بود ؛ حجاب های امروزی بوی حضرت زهرا (سلام الله علیها ) نمی دهد. حجابتان را کنید ... 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب ؛ 🦋 https://eitaa.com/shabhayebashohada
نگاه من به زخم دست هادی بود که بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود. صحبتهای هادی را قطع کردم و گفتم این زخم پشت دستت برای چیه ؟ خیلی وقته که می بینم سوخته. نمی خواست جواب بده و موضوع را عوض کرد اما من همچنان اصرار کردم. بالاخره توانستم از زیر زبانش حرف بکشم. مدتی قبل در یکی از شبها خیلی اذیت شده بود. می گفت که شیطان با شهوت به سراغ من آمده بود من هم چاره ای که به ذهنم رسید این بود که دستم را بسوزانم. من مات و مبهوت به هادی نگاه می کردم . درد دنیایی باعث شد که هادی از شهوت دور شود. آتش دنیا را به جان خرید تا گرفتار آتش جهنم نشود. 🍃🍃🍃🍃 این اواخر وقتی به تهران می آمد گاهی چفیه به روی صورتش می انداخت تا چشمش به نامحرم نیفتد ، می گفت اگر به نامحرم نگاه کنیم راه بسته می شود . 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب ؛ 🦋 https://eitaa.com/shabhayebashohada
بهش گفتم ؛ راستش از اون روز که قضیه اون دختره توی کوچه تون رو تعریف کردی که جلوت اومد و تو نگاهش نکردی ، یه ذره واسه من سوال پیش اومده و هضمش واسه من سخته. مگه تو جوون نیستی ؟ مگه تو ... _ آره منم جوونم منم غرور دارم منم شهوت دارم. شایدم خیلی بیشتر از تو . من فرشته نیستم معصوم هم نیستم .منم آدمم _ پس آخه اینکه می گی با وجودی که اون بی حیا بهت ابراز علاقه و دوستی کرده بود تو چه طور می گی اصلا نگاهش نکردی؟ خب چی شد که نگاهش نکردی ؟ یعنی حتی هوس نکردی ببینی ش؟ _ چرا باور کن خیلی دوست داشتم نگاهش کنم ولی یه دفعه دیدم یکی داره نگاهمون می کنه _کی ؟ بابات؟ _ نه . خودِ خودش بود؛ خدا . الم یعلم بان الله یری؟ _چی؟ خدا ؟ _آره خودِ خدا داشت نگاهمون می کرد. اصلا از شرم و حیا داشتم آب می شدم قشنگ. وجودش رو‌ حس کردم... فقط ذکر می گفتم 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب 🍃 https://eitaa.com/shabhayebashohada
یکی از تکه کلامهاش این بود که نماز رو ول کن خدا رو بچسب. جمله اش برایم خیلی عجیب بود وقتی از او پرسیدم که چرا این را می گوید خندید و دستی به شانه ام زد و گفت داداش یعنی توی نماز باید دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی. خودش هم در نماز سعی می کرد همینطور باشد، بسیار با ادب و آرامش نماز می خواند و در هر شرایطی سعی می کرد اول وقت نماز بخواند 🌹هدیه به روح شهید صلوات 📚برگرفته از کتاب https://eitaa.com/shabhayebashohada
یک روز که حسابی از کارهای خانه و بچه ها خسته و کلافه بودم ، داشتم زیر لب غر می زدم که مصطفی آمد کنارم و دست دور گردنم انداخت و به عادت همیشگی گونه ام را بوسید و گفت ؛ آبجی می دونم خسته ای ، اما یه وقت بابت کاری که انجام می دی سر شوهرت منت نذاری، اون خودش می فهمه که تو چقدر زحمت می کشی با خستگی گفتم ولی مدل آقایون با خانوما فرق می کنه شاید واقعا متوجه خیلی چیزا نباشن. خندید و گفت : اتفاقا ما آقایون همیشه حواسمون هست اگه چیزی نمی گیم دلیل بر ندیدنش نیست تو هم اگه بابت زحمتی که می کشی منت بذاری، اجر کار خودت خراب می شه، حتی ظرفای خونه رو هم بشور اینطوری اجرشم بیشتره 🌹هدیه به روح شهید صلوات 📚برگرفته از کتاب https://eitaa.com/shabhayebashohada