eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
غرض از خلقت تو چیست اباعبدالله(ع)...؟! غیراز این است که دیوانه ز عشقت باشیم؟! " 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد صدا شدی و صدا از گلو بریده برآمد صدا شدی و صدا در سکوت تیغ اثر کرد به نیزه تکیه زد، از راه‌ مستقیم سخن گفت سوار باد شد، از کوچه‌های فتنه گذر کرد صدات خیمه به خیمه، صدات خانه به خانه گذشت و سینه‌زنان را برای روضه خبر کرد صدات بیرق هل من معین به بام شفق زد صدات یک‌تنه شب را به خون کشاند و سحر کرد صدات در همه‌جا، در تمام پهنهٔ تاریخ درون بتکده‌ها چرخ خورد و کار تبر کرد به داد کوخ‌نشیان رسید و سنگ بنا شد بنای کاخ ستم را به لحظه زیر و زبر کرد و هرکجا که شهیدی… صدات در جریان بود و هرکجا که یزیدی… صدات سینه سپر کرد و هرکجا که به بن‌بست خورد راه تکامل صدات معجزهٔ تازه‌ای برای بشر کرد صدا شدی و صدایت هزار حنجره جوشید صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
راہ کج بود نشد تا بہ ديارم برسم فال من خوب نيامد کہ بہ يارم برسم بي‌قرارے رسيدن رمق از پایم برد نشد آخر سر ساعت بہ قرارم برسم شهريارے پر از اندوہ ثریا هستم شايد آخر سر پيرے بہ نگارم برسم استخوان سوز سياهی زمستان شده‌ام بلکه‌ نوروز بیاید بہ بهارم برسم عشق هر روز دلم را بہ کناری می‌برد عشق نگذاشت سرانجام بہ ڪارم برسم مرگ دل‌بستگی‌ آخر دنياے من است می‌روم شايد روزی بہ مزارم برسم... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
یک قطرۀ عشقم که غرق آسمانم یک ذره‌ام اما به‌قدر کهکشانم دیگر به دنبالم نگرد ای چشم دنیا هرگز نمی‌یابی مرا در لامکانم در من بهاری سبز پنهان است ای خاک هرچند در چشم تو همرنگ خزانم در قاب قلب و تور ذهنی جای من نیست طرحی ندارم  اتفاق ناگهانم با هرچه هست‌ونیست دارم رفت‌وآمد یا میهمانم دائما یا میزبانم با آفتاب و ذرّه در رازونیازم وقت نماز عاشقی بانگ اذانم بااینکه پژمرده است روی لالۀ من اما درون خویش یک باغ جوانم دیگر هراس از سوختن در جان من نیست آغوش خود را باز کن خورشید‌جانم! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می بُرد با پنبه سر، تر دامنِ اهل ریا خانه یِ عشقِ تو را با آب آتش می زند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
می‌برد تا به اوج انسان را عشق؛ حتی زمینی‌اش خوب است! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای نام تو خطبه‌های طوفانی ما ای مایۀ جرئت و رجزخوانی ما خون تو به خاک این شرافت را داد تا مهر شود برای پیشانی ما 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
قلب بهانه‌گیرم را لوس نمیکنم .. ذکر یادش میدهم ... تا سربزیر و آرام شود ... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مدح ومصائب حضرت زینب سلام الله ------------------ یک نفر بود ولی در همه جا یاور بود با وفا خون جگر خورده مهر آور‌ بود زینب است آنکه حسین در همه دوران می گفت خواهری بود که بهر دل من مادر بود مادر م بین در خانه بهم ریخته بود سوخت بال وپر ما انکه‌ شکست‌ خواهر بود چه زمان ها که گذشت‌ آمدو عاشورا‌ شد کاروان دار دل اهل حرم دختر بود زینب آمد که حسین یکه وتنها نرود زینب آمد که بهر طایفه پیغمبر بود زینب آمد که ببیند سر خورشید به نی باز هم بر سرگودال دلش پر پر بود زینب است انکه بدست پرچم قران دارد زینب است آن که حسین را همه جا باور بود مرقدش هم گره بگشود زکار دوجهان دل دریایی او ساحل پر آذر بود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا یک چند در انتظار بگذشت مرا باقی همه صرف حسرت روی تو شد بنگر که چه روزگار بگذشت مرا 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
زیبایی‌ ات من را به یاد آن زمان انداخت روزی که چشمت چایی‌ام را از دهان انداخت تخم سکوت افتاده در بازار مسگرها چشمان تو یک شهر را از آب و نان انداخت دزدانه آمد هر سحر از بامتان بالا خورشید را آن چشم ها از نردبان انداخت ابرو کشیدی آهوان خسته رم کردند بهرام در غاری خزید آرش کمان انداخت من از قلم‌ افتاده‌ای بودم که چشمانت نام مرا در کوی و برزن بر زبان انداخت هر جنگجویی که شبی مهمان چشمت شد از ترس جانش صبح زین بر مادیان انداخت مردان هنوز از رنج‌های ایل می‌گویند روزی که چشمت لرزه بر اندام خان انداخت 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky