eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
نامِ حق، زیباترین آغاز بر هر کار ماست دستِ لطف و مهر او هرلحظه ،هرآن یار ماست او که بر ما هرنفس لطف فراوان کرده است جانمان را لایقِ کوی خراسان کرده است لطف کرد و شاملِ این رحمتِ بی‌حد شدیم زائر صحن و سرایِ جنت مشهد شدیم این حرم دارالشفای مردمی اهل ولاست آستان حضرت سلطان علی‌ موسی‌الرضاست عاشقان در این حرم مهر فراوان دیده‌اند لطف‌هایِ بی‌شمار از دستِ سلطان دیده‌اند عاشقان در این حرم با دوست نجوا می‌کنند شور و حالی بی‌نظیر و ناب پیدا می‌کنند هر که در یک گوشه دارد با خدایش عالمی چون خدایش یافته بهر غم دل محرمی عاشقان را در بهار لطف، راضی دیده‌اید کودکان را گرم در دنیای بازی دیده‌اید مادران را در تب و تابِ تماشا دیده‌اید شور و حال دختران چادری را دیده‌اید با چه شوقی چادر گلدار بر سر کرده‌اند با چه لبخندی نظر بر روی مادر کرده‌اند حس و حال و تک‌تک رفتارهاشان دیدنی‌ست بهر بابا گونه‌های نازشان بوسیدنی‌ست توی جمع خانواده مثل ماهی روشنند بهر بابا دم به دم شیرین زبانی می‌کنند چون سر بابای خود را روی زانو می‌نهند دستِ خود را بر سرش با مهربانی می‌کشند می‌کنند از مهر هر دم بوسه‌ای ارزانی‌اش گاه رویِ گونه‌هایش گاه بر پیشانی‌اش بر سر و روی پدر دست محبت می‌کشند طعم ناب مهر و احسان پدر را می‌چشند گفته‌ام از شورِ دختر بچه با بابای خود من نمی‌دانم که این مجلس چرا این‌گونه شد رفت دل‌های شما دلدادگان تا کربلا کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا رفت دل‌های شما پیش سه‌ساله دختری دختری که می‌کند هر دم ز بابا دلبری می‌برد دل از پدر هر لحظه با قندِ کلام می‌کند هر بار با لبخند بر بابا سلام توی آغوش پدر دارد بهشتی بی‌نظیر تنگ می‌گردد دلش تا می‌شود این وصل، دیر ...... آه خیلی دیدن لبخندِ بابا دیر شد لحظه‌لحظه کودک دلبند بابا پیر شد بهر دیدارش دمادم بی‌قراری می‌کند هر چه می‌گویند: نه ،او پافشاری می‌کند آن‌قدر گوید پدر، جانم پدر، جانم پدر تا که می‌آید برای دیدنش بابا به سر دختر نازم ببین بابا رسیده ناز کن چشم‌های خسته و نمناک‌ خود را باز کن مثل زهرا مادر من گونه‌هایت نیلی است می‌شناسم این کبودی‌ها نشان سیلی است رد خون داری به روی گوش‌هایت دخترم خون شده با دیدن رویت دلِ اهل حرم با صدای هق‌هق خود گفتگو آغاز کرد با سر بابا سر درد دلش را باز کرد روی زانو آن سر از تن جدا را ناز کرد گونه‌هایش را، لبش را، چشم‌ها را ناز کرد با دو دست کوچکش خاکستر از سر می‌تکاند بعد رویِ زخم‌ها با بوسه مرهم می‌نشاند بود حال دختر و بابا در آن شب ماجرا باز می‌شد دم‌به‌دم یک گوشه‌ای از روضه‌ها خواستند از او بگیرند آن سر اما،سر نداد آن‌قدر نالید و بابا گفت آخر اوفتاد ناز کرد و ناز کرد و ناز کرد و ناز کرد دختر دردانه‌ای سوی پدر پرواز کرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به مُناسبتِ درگُذشتِ پیرغلامِ حضرتِ اَبا عبداللّٰه الحسین حاج _______________________________ با شوقِ حسین(ع) ، عابد از دنیا رفت مدّاحِ حسین (ع) ، حامد از دنیا رفت آن ذاکرِ اهلِ بیت حاج احمدِ شمس با عشقِ حسین(ع) شاهد از دنیا رفت 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دلم پناه می برم از شر تنهایی... پای حرف هایش می نشینم همه بوی سوختگی می دهند بوی سال ها دوری... بوی تنهایی... کاش بودی ای مرهم بی تابی من تا باران ..! عاشقانه نبارد تا نبودن تو را به رخ دلم نکشد. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میشود ‌ ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
 🌷دختری بابایی🌷   عاشق باباست او ، از قدر دنیا بیشتر           او به بابا عشق دارد ،عشق بابا بیشتر از بهار عمر او تنها سه سالی می گذشت               مهر او از کل دنیا،  آب دریا بیشتر اشقیا این طفل را  محروم کردند از پدر      بیش از این قسمت نشد دیدار نوپا بیشتر رفت بابایش ولی دلبسته تر می شد به او      عشق و آغوش پدر را شد پذیرا بیشتر   عمه زینب  دائما سنگ صبور طفل بود          در تسلای دل او سهم کبری بیشتر چند ساعت کاخ بود ای خاک بر آن کاخ باد         هر کجا دلتنگ بابابود، آن جا بیشتر بود در سوگ پدر اما به شوق انتظار            انتظارش، انتظاری  بود آیا بیشتر جنس غم ازجنس دیگرسوگ وهجرانها نبود         بود از سوگ رسول و اشک زهرا بیشتر نازدانه درد دل می کرد با بابای خود    کاش بود آن خواب، قدری وقت مأوا بیشتر من نمی دانم زبان حال آن والامقام           آن قدَر دانم که می فرمود حالا بیشتر بی تو پیمودیم راه سخت و من نالان شدم               رنج دیدم از فشار خار در پا بیشتر عصر عاشورا نشد پایان ، ستم‌ها ای پدر           نانجیبان، بعد تو کردند دعوا بیشتر خیمه ها آتش زدند و دختران را می زدند   ددمنش ها می شدند اینگونه رسوا بیشتر یا رقیه یک عنایت کن به جمع مومنین            روزی ما کربلا کن جان مولا بیشتر 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند @aboajor
این عجب نیست چنین غرق تماشا شده ام این عجیب است که من در دلِ تو جا شده ام بی کران است دلت مثل خزر وقت غروب این شگفت است که من ساحل دریا شده ام بهتر از خوب تویی خوب تر از خوبی ها ساده گفتم که بدانند چه شیدا شده ام دل به دریا زده ام بلکه به دریا برسم وسط معرکه دیدم که چه تنها شده ام من کجا ماه کجا صورت مهتاب کجا چاره ای نیست که آواره ی صحرا شده ام یوسف شهر نبودم که دلت را ببرم آه، در شهر مَثَل مِثلِ زلیخا شده ام 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
. نگاه نافذ او نور آسمانی داشت همیشه در سبدش عطر مهربانی داشت علم به خاک دلم هیچ عاشقی نزده است به‌جز یکی که به این قلب حکمرانی داشت به روی من نشد آغوش مهر او بسته همیشه حوصله و شوق میزبانی داشت شبیه من که نبود اهل شعر! اما خب! به حرف‌حرف سخن‌هاش درفشانی داشت از اینکه عشق شود آشکار می‌ترسید چه فایده که محبت به من نهانی داشت؟ کنار او غمی از شب نداشتم دیگر نگاه روشن او مهر آسمانی داشت چقدر مایهٔ غم بود رفتن تلخش! چقدر آمدنش قند شادمانی داشت! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بداهه‌ای تقدیم به فاطمه‌ی رقیه سلام‌الله علیها: چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را که داغ آبله سوزاند قلب سنگ خارا را اسارت واژهٔ خردی‌ست وقتی پیش این دنیا گرفته دست های تو به بازی خاک صحرا را مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن نمی‌خواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟ نسیم از سوی طشت لاله‌گون آمد به‌سوی تو؟ که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را؟ همیشه جای تو بوده‌ در آغوش حسین اما گرفتی در بغل آخر سر خونین بابا‌ را درون خانه‌ی خود از خرابه روضه‌ می‌خوانیم که یادت می‌‌کند آباد این ویرانه‌ی ‌ما‌ را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا