سوختم و ساختم.... - @mer30tv.mp3
5.24M
صبح 25 اسفند
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔴 دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان
🔹 اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِكَ وَ أَذِقْنِي فِيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ و أَوْزِعْنِي فِيهِ لِأَدَاءِ شُكْرِكَ بِكَرَمِكَ وَ احْفَظْنِي فِيهِ بِحِفْظِكَ وَ سِتْرِكَ يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ
🌸🌸🌸🌸
🔺 خدایا نیرو ده مرا در این ماه براى برپا داشتن فرمان و دستورت و بچشان به من شیرینى ذکرت و به من یاد ده در این ماه طرز بجا آوردن سپاسگزارى خود را به بزرگواریت و نگاهم دار در آن به نگهدارى و محافظت خود اى بیناترین بینایان
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سَر بِسَریم
#خيام
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بــی نیازم مـــی کنـــی از قشــرهـــایــــی، فــی الْمَثل:
با وجودت، احتیاجی هم به دشمن هست؟! نه...
#طلا_کاظمی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
-
پشت بغض پنجره وقتی که می مانی هنوز
در هوای چشم هایم غرق بارانی هنوز
ساک و چترت در کنار عطر من جامانده است
در غم پاییزی یک کوچه مهمانی هنوز
کش می آید خنده ات با لمس هر اردیبهشت
کاج من امّا دچار زخم آبانی هنوز
رد شده از ما تمام شهر با صدها نگاه
در خیال بستن چشم خیابانی هنوز!
گرچه تنها قاب عکسی جاری ام در خاطرت
در تمام نقش هایم کارگردانی هنوز
#سپیده_پرکسب_کار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
٢۵اسفندماه، سالروز شهادت سردار مهدی باکری، فرمانده لشکر ٣١عاشورا گرامی باد🌷
🔹وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از
هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را
برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش
بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است...
▫️خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
کشتی نوح اگر مأمن یک قوم شده است
کشتی خون خدا ناجی کلِّ بشر است
#نگین_نقیبی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو چنان زی که بمیری، برهی
نه چنان چون تو بمیری، برهند...!
#سنائی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
288956163_-440364631.mp3
1.59M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 #حامیم
🎼 یکیو دارم ❤️❤️
بر آن یار خوش نظر تو مگو هیچ از خبر
چو خبر نیست محرمش بر او باش بیخبر
دل من شد حجاب دل نظرم پرده نظر
گفتم ای دوست غیر تو
اگرم هست جان و سر...
#حضرت_مولانا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بسوزم در میان خاطراتت چون که این آتش
برایم پیکری کمتر زِ خاکستر نمیخواهد
جهانم سوختن شد آه محکومم به تنهایی!
که این جانم به لب آمد از این بدتر نمیخواهد
من اینجا در قفس پرواز هم معنا نخواهد داشت
که حتی این خیالم، بیتو بال و پر نمیخواهد
تمام فصلهایم بعد تو آغوش اسفند شد!
که دنیایم دگر فصلی از این بهتر نمیخواهد
میان خاطراتت غرق دیروزم و بارانی است
دو چشمانی که دیگر بیتو حتی سر
نمیخواهد
#الهه_نودهی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
غنچه تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
ساقی میکده دهر ، قضاست
همه کس باده از این ساغر خورد
#پروین_اعتصامی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای حضرت حق به ما بده عمر و توان
طعم خوش پاداش خودت را بچشان
شیرینی یاد تو به دل جان بخشد
ای مالک مهمانی ماه رمضان
#زینب_عدالتیان
✅️ عضو کانال
#دعای_روز_چهارم_ماه_رمضان
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایهها، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچجا امشب
میدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب تو را بیجستجو مییافتم اما
نگذاشت بیخوابی بدست آرم تو را امشب
ها... سایهای دیدم، شبیهت نیست، اما حیف
ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو میآمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قُرُق را، ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچهها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمیآرم، تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بیتو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنونم
آخر چگونه سرکنم بیماجرا امشب
#محمد_علی_بهمنی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
با سعدی و خیام و نظامی باشیم
با مولوی و حافظ و جامی باشیم
از شاعر مرد درد غافل نشویم
مرهون نگاه اعتصامی باشیم
#محمدعلی_ساکی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
#هوشنگ_ابتهاج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه دوباره نوبت فصل بهار میشود
دلبهانه گیر من بی تو انار میشود
کجای روزگار من تو را به خواب دیده که
حدیث دل سپردنش بانگ هَزار میشود
عزیز غایب از نظر، به لطف خود مرا بخر
صفر کنار چون تویی فقط هِزار میشود
چقدر درد دل کنم برای چاه بی کسی
کجا دل حزین او شبیه یار میشود؟
نگین ختم سروری به فرق بخت من نشین
که بخت من به، مقدمت پر از عیار میشود
#مهتاب_بهشتی
✅️ عضو کانال
#برگردوبرگردانبهماآنطالعبیداررا...
التماس دعا🙏
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥
#پارتنودوسوم💚🍀
افشین ساکت شد.بعد مدتی باشرمندگی گفت :
_حق دارن..منم اگه جای بابات بودم و همچین دختر نازنینی داشتم،هیچ وقت به یکی مثل خودم نمیدادم.
-بابا به منم اعتماد نداشت.هنوزم نگرانه.. تو تونستی اعتمادشو جلب کنی ولی من باید حالا حالاها تلاش کنم.
افشین دوباره حرکت کرد.
ولی ساکت بود و ناراحت.آرام رانندگی میکرد.ماشینی از کنارش رد شد و گفت:
-عروس میبری؟!!
فاطمه خندید و گفت:
_احتمالا علم غیب داشت.
افشین هم خندید.
بعد مدتی رانندگی گفت:
_رسیدیم.
امامزاده بود.فاطمه گفت:
_چرا اینجا؟!
-بفرمایید،عرض میکنم خدمتتون.
بعد از زیارت باهم یه گوشه نشستن. افشین گفت:
_اینجا پاتوق منه.من زیاد میام اینجا.
-چه پاتوق قشنگی.
-من خیلی اومدم اینجا و دعا کردم تا خدا تو رو بهم بده...فاطمه،تو هدیه ی خدا هستی برای من... من میخوام همسر خوبی برات باشم..ازت میخوام بهم بگی علی تا همیشه یادم بمونه،الگوی زندگیم کیه.
-یعنی چی؟!!
-دوست دارم *علی* صدام کنی،میشه؟
فاطمه با تعجب نگاهش میکرد.
-لطفا قبول کن.
فاطمه یه کم فکر کرد.آروم زمزمه کرد:
_علی..علی آقا..علی جان...علی جانم.... خیلی هم خوبه..عالیه.
*علی* لبخند عمیقی زد.
-ممنونم.
همون موقع صدای اذان مغرب اومد.علی گفت:
_بریم نماز جماعت؟
-بریم.
بعد از نماز فاطمه پیش علی که تو حیاط منتظرش ایستاده بود،رفت.
-قبول باشه،علی آقای من.
علی لبخند زد و گفت:
_برای شما هم قبول باشه خانوم.
سوار ماشین شدن که خونه حاج محمود برن.فاطمه گفت:
_علی جانم،دوست داری فقط من علی صدات کنم؟
-برام مهمه که تو بهم بگی علی.بقیه هر چی دوست داشت بگه،خوشحال میشم.
نزدیک یه شیرینی فروشی...
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11