eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
انگار با تمـــام جهـــــان وصل مــی شوم در لحظه ای که می کِشَمت تنگ در بغل 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
📿 هرچند که دورم از هوای تو حسین هر صبح، اذان من نوای تو حسین در مرکز سجاده ی سبزم دارم یک قطعه‌ی‌ خاک کربلای تو حسین ✅️‌ عضو‌ کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
-168747261_-1220387289.mp3
7.67M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ &‌ 🎼‌ جاده‌❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرگم باد اگر دمى کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که دوستت دارم... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سهم من از عشق شد گلهای زرد کاغذی... ✅️ ‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯 پنجشنبه است ✨ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد 🌷چه مهمانان ساکتی هستند ✨رفتگان و گذشتگان 🌷نه به دستی ✨ظرفی آلوده میکنند 🌷نه به حرفی دلی را میشکنند 🌸اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ          🌸 آنها دلخوشند به این پنجشنبه ها به یک فاتحه، به یک صلوات ، یک خدا بیامرزدش 🌸همین ها برایشان یک دنیاست در آن دنیا ❣به یاد عزیزان آسمانی، رَحِمَ اللّه مَنْ یَقْرَا الفاتحه مَعَ الصَّلوات❣ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گمان مبر که به روی تو ای بهشتی‌روی نگه به چشم خیانت کنم معاذالله 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
851.1K
ماه عاشق شده بود صحبتی داشت شبی، ماهی حلوا باماه که چه رازی ست میان شب دریا باماه از چه می لرزد اگر ،ماه دلش عاشق نیست وچه می گویدش امواج، به نجوا با ماه ماه عاشق شده و آبزیان عاشق تر پر شده کاسه چشم همه آنها باماه پیکر ماه خمیده ست ورخش زرد شده عشوه بس می کند این موج فریبا باماه مزرع سبز فلک، صبح درو خواهد شد چه جفا می‌کند این خنجر فردا باماه موج سرکش، مه نو، تنگ در آغوش بگیر که به پایان رسد این وصلت زیبا با ماه ماه بر زلف برآشفته تو عاشق شد تاج ده، زلف برآشفته خود را باماه کم و بیش تو نه جزرست ونه مد، غره مشو عاشقی ،عاشقی ات را مکن حاشا باماه گوش ما پرشده از قصّه بی مهری ها جان من ، تلخ مکن، قصّه دریا باماه ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با یاد تو جام زهر چون نوش کشند از کوی تو عاشقان بیهوش کشند بنمای به زاهدان جمال رخ خویش تا غاشیهٔ مهر تو بر دوش کشند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نخورده مهر طَرَب بر شناسنامه ی من قرینِ سوز و گداز است،چامه ی من بریده است دلم از جهانِ قاتل عشق همیشه زار و سیاهست جامه ی من! وفا که دور ترین اصل در تخیّل اوست دریغ،رکن شده در مرامنامه ی من! همیشه غرقه ی خون است دفتر شعرم به جای جوهر خون میچکد ز خامه ی من شده ست قبله ی من روی روح افزایش به نام چشمِ غزالست هر اقامه ی من پر از امید وصالم دراین هوای غمین! فسرده شد گلِ آفاق از شمامه ی من خزانِ زرد ملولم،خزانِ درد زده به سوی سبز بهارست ادامه ی من! بدان که تا شَرَفِ وصل روی ماهت،عشق غم است حاکمِ هر چامه و چکامه ی من ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 🍀💚 تازه یاد زینب افتاد. یه کم فکر کرد..با مکث تلفن همراه شو از جیبش بیرون آورد.رمزشو باز کرد..شماره حاج محمود رو آورد ولی مردد شد.. خجالت میکشید به حاج محمود بگه نتونست مراقب دخترش باشه..منصرف شد.شماره پویان رو آورد.گوشی رو سمت پرستار گرفت. -میشه شما بهش بگید؟ پرستار که حال علی رو دید قبول کرد. جریان رو برای پویان تعریف کرد و گوشی علی رو بهش داد. -حال خانومم چطوره؟ از نگرانی جوابی که قرار بود بشنوه، صداش میلرزید. -هنوز جراحی تموم نشده.هر خبری بشه بهتون اطلاع میدم. پرستار رفت. نمیخواست باور کنه.فقط میخواست چشم هاشو باز کنه و ببینه همه ی اینا کابوس بوده.زندگی خودشو از وقتی یادش میومد تا چند ساعت قبل مرور کرد. با خودش گفت، زندگی من قبل از فاطمه زندگی نبود.بعد از آشنایی با فاطمه هم زندگی نبود.از وقتی خدا بود زندگی من،زندگی شد. وگرنه با بدی های من،فاطمه حتی نباید نگاهم میکرد... خدایا تو که همه جوره لطفت رو به من کامل کردی،فاطمه رو بهم برگردون. حاج محمود کنارش نشست. آروم و نگران صداش کرد.علی سرشو بلند کرد.وقتی نگرانی چشم های حاج محمود رو دید،شرمنده شد.به زهره خانوم که پشت سر حاج محمود ایستاده بود نگاه کرد.زهره خانوم هم با چشم های پر اشک منتظر شنیدن خبر سلامتی دخترش بود..شرمنده تر شد،سرشو انداخت پایین.. حاج محمود گفت: _حالش چطوره؟ همونجوری که سرش پایین بود،گفت: _چند ساعته که تو اتاق عمله. بغض صداش حال خرابشو فریاد میزد. خیلی نگذشت که امیررضا و پویان هم رسیدن. مریم پیش زینب بود. همه ساکت بودن.یک ساعت دیگه هم گذشت. پرستاری گفت: _همراه فاطمه نادری. همه به علی نگاه کردن. علی سرشو بلند کرد.به بقیه که داشتن نگاهش میکردن،نگاه کرد،بعد به پرستار. پویان نزدیک رفت و گفت: _جراحی تمام شده؟ پرستار گفت: _آره ولی بیهوشه. -جراحی چطور بود؟ -باید با دکترش صحبت کنید. -کی میتونیم با دکتر صحبت کنیم؟ -دکتر یه جراحی دیگه هم دارن.کارشون تمام شد،بهتون میگم. -میتونیم حداقل از دور ببینیم شون؟ -نه،امکانش نیست.وقتی به هوش بیاد، بهتون میگم. پرستار رفت. بازهم همه ساکت بودن.صدای اذان صبح از گوشی علی بلند شد..... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky