eitaa logo
کلبه ی شُعَرا
2.7هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
36 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6017359708384400495.mp3
زمان: حجم: 1.53M
شهر چشمان تو با عشوه دلم را ببرد قصه‌ی عشق تو از سینه غم ما ببرد بی‌تو گمگشته دلم کاش کسی برخیزد دست ما گیرد و تا مقصد و ماوا ببرد ای‌خوشا از غمِ‌هجران تو دیوانه شدن یک‌نفر نیست مرا خانه‌ی لیلا ببرد هر چه زنگار غمی هست بر آئینه‌ی‌دل گوهر مهر تو ای عشق به یک‌جا ببرد آبرویم شده‌ای ، مهر تو باشد گنهَم عاقبت شیوه‌ی چشمت دلِ رسوا ببرد در کویری که دل از دستِ فراقت می‌سوخت جلوه‌ی عشق مرا تا لب دریا ببرد عشق؛ توصیف قشنگیست دلا حوصله‌کن یار اگر جانِ تو را خواست بده تا ببرد جلوه‌ی دوست به صد جان و جهانت ارزد ای خوشا جان تو را قبله‌ی دلها ببرد نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پای ما لَنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم ابروی یار در نظر و خرقه سوخته جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نگاهت را مگیر از من که چون صیدی به دام ماست بنازم لعل لبهایت که همواره به کام ماست حضورت مثل بارانی کویرم را مصفّا کرد نباشی زندگی کردن بدان ای گل حرام ماست تو آن احساس رویایی که دل را می‌بری از خویش همیشه نام زیبای تو آذینِ کلام ماست شمیم یاد زیبایت مرا از دست غم گیرد برایم مثل گلهایی که عطرت در مشام ماست اگر چه کار دنیا بر مذاق دل نمی گردد برای هر غمش تنها تبسّم انتقام ماست شبیهِ رود آرامی که از صخره نمی‌ترسد به راه زندگی جانا صبوریّ مدام از ماست (( اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم)) به کوی عاشقی تنها محبّت ؛ احترام از ماست "اگر دشنام فرمائی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکر خارا در این میخانه در هر دور جامی ناتمام از ماست غمی شیرین و کامی تلخ و اندوهی مدام از ماست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
زبانِ خامه ندارد سرِ بیان فِراق وگرنه شرح دهم با تو داستانِ فِراق دریغ مدت عمرم که بر امیدِ وصال به سر رسید و نیامد به سر زمانِ فِراق سری که بر سرِ گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم، بر آستانِ فِراق چگونه باز کنم بال در هوایِ وصال که ریخت مرغِ دلم پَر در آشیانِ فِراق کنون چه چاره که در بَحرِ غم به گردابی فُتاد زورقِ صبرم ز بادبانِ فِراق بسی نَمانْد که کَشتیِ عمر غرقه شود ز موجِ شوقِ تو در بحرِ بی‌کرانِ فِراق اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق رفیقِ خِیلِ خیالیم و همنشینِ شَکیب قَرینِ آتشِ هجران و هم قِرانِ فِراق چگونه دَعویِ وصلت کُنَم به جان؟ که شده‌ست تنم وکیلِ قَضا و دلم ضمانِ فِراق ز سوزِ شوق دلم شد کباب دور از یار مدام خونِ جگر می‌خورم ز خوانِ فِراق فلک چو دید سرم را اسیرِ چَنبَرِ عشق بِبَست گردنِ صبرم به ریسمانِ فِراق به پایِ شوق گر این رَه به سر شدی حافظ به دستِ هجر ندادی کسی عِنانِ فِراق 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دوست دارم شمع باشم در شبستانِ شما تا که روشن‌تر کنم هر لحظه ایوان شما تب کنم از شدّتِ شوری که بر دل می‌روَد نوش‌دارویم شود لعلِ بدخشان شما هر چه دارم یا ندارم نذرِ دیدارت کنم جان‌سپارم تا سحر در شهر چشمان شما در حقیقت زندگانی با تو معنا می‌شود مقصدم ، حتیّ مسیرم حولِ فرمان شما با حضورت مرغ دل حسّ رهایی می‌کند گر چه هستم روز و شب در بند و زندان شما با تو باشم ، دشتِ دل آکنده از گل می‌شود بر کویرم تا رسد باد بهاران شما عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده باز‌گردد یا برآید ، چیست فرمان شما؟ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در دلم بی‌تو عجب غصه و غوغاست ؛ بیا حال و روزم چو اسیری است که تنهاست ؛ بیا شمع رخسار تو روشنگرِ شب‌های من‌است همه شب‌ها به نظر بی تو چو یلداست ؛ بیا شوقِ دیدار تو در سینه‌ی مجنونِ من‌است هر کجا می‌نگرم نقش تو لیلاست ؛ بیا با تو احوال دلم مثل بهاری که گذشت با تو هر لحظه‌ی من شوق تماشاست ؛ بیا از همان دم که شدم عاشق و شیدای رخ‌ات تا ابد در دل من عشق تو برپاست ؛ بیا مهر جانبخش تو را من به دو عالم ندهم بر تنم عشق تو مانند مسیحاست ؛ بیا "آبرو می‌رود ای ابرِ خطاپوش ببار" دلِ من بی‌تو خطاپیشه و رسواست ؛ بیا در دلم بی‌تو عجب غصه و غوغاست؛ بیا حال و روزم چو اسیری است که تنهاست؛ بیا تضمین از حافظ: آبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آنست که من خاطر خود خوش دارم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
جام می و خون دل هریک به کسی دادند در دایره‌ قسمت ، اوضاع چنین باشد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از رهگذر عشقت سهمم شده رویایی من قطره‌ی ناچیزم؛اوصاف تو دریایی گلزار جهان دارد گل‌های فراوانی اما نه به رخسارت؛ این‌قدر تماشایی با عشق جهان باشد صد مرحله بالاتر هر مرحله‌ای دارد صد مرتبه شیدایی از خویش گذر کردن آغاز جنون باشد ثابت بکن از جانت دلبسته‌ی لیلایی اوصاف تو را خواهم در شعر و غزل گویم شد شعر ترم ای گل مثل تو اهورایی با رفتن غمبارت با اینکه دهی رنجم بر درد وجود من ای عشق مداوایی تا زلف پریشانت دست دل من گیرد با عطر نفس هایت این خانه بیارایی بیت بداهه: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو بجان آمد وقتست که بازآیی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ عشوه مَخر سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟ جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ دلیست مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد راهِ عشق ار چه کمینگاه کمانداران است هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ یار خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky