eitaa logo
کلبه ی شُعَرا
2.7هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
37 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ✍بغضِ قلم🥀
قدرنشناسِ عزیزم، نیمه‌ی من نیستی قلبمی ! امّا سزاوارِ تپیدن نیستی... بعدِ من یادت بماند، در تمامِ عمرِ خویش از گزندِ باد های هرزه ایمن نیستی... چون قیاسش می‌کنی با من، پس‌از من هرکسی هرچه گوید عاشقم! می‌گویی اصلاً نیستی... دست وقتی تکان دادی، عجب حالی شدم اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی... @montazer393
باز می‌پرسی چه شد كه عاشق جبرت شدم در دل توفان كه باشی بادبان بی‌فایده است بال وقتی بشكند از كوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده است تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سر به زیری بی‌گمان بی‌فایده است تیر از جایی كه فكرش را نمی‌كردم رسید دوری از آن دلبر ابروكمان بی‌فایده است در منِ عاشق توانِ ذره‌ای پرهیز نیست پرت كن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده است از نصیحت كردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی‌فایده است من به دنبال خدایی كه بسوزاند مرا همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در منِ عاشق توانِ ذره ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده ست برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی فایده ست باز می‌پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده ست بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده ست تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده ست در من عاشق، توان ذره‌ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده ست از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی فایده ست من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا همچنان می‌گردم اما همچنان بی فایده ست 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
غم مخور معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دور اندیش با آهو مدارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ایی دیگر نمی داند نسیم دکمه ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هر قدر زیباتر، غمت هم بیشتر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند نه تبسّم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند ‌‌‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول بین این دو چه کنم نقطه‌ی پیوند نبود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شرمی‌ست در نگاهِ من؛ اما هراس نه کم‌صحبتم میانِ شما، کم حواس نه..! چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت درخواست می‌کنم نروی، التماس نه..! از بی‌ ستارگی‌ست دلم آسمانی است من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه... من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیرِ ما با هم موازی است ولیکن مماس نه... پیچیده روزگارِ تو ، از دور واضح است از عشق خسته می‌شوی اما خلاص نه..! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هر چند نبود شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت جای آنها که به دنبال تو بودند نبود! بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته ! کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود جوابیه : کاش این قافیه ها این همه در بند نبود یا به تقدیر دلم عشق تو پیوند نبود تو خودت شعله شدی، خوب مرا سوزاندی قلب با دیدن تو ،کاش که اسپند نبود دلِ من کودکی و عشق تو بازیچه ی او غیرِ بازیچه شدن از تو خوشایند نبود من به هر حیله و ترفند ز تو دور شدم چاره ای جز سفر و دوری و ترفند نبود بی تو هر لحظه دلم در تب و تابی ابدیست بهتر از عشق برای دل من قند نبود درس و دانش چه به کار دلِ دیوانه من؟ این دلِ سرکش من تابعِ اروند نبود هرکسی دید تورا، شد به دلم خنجر تیز بعد از آن روی لبم آیه ی لبخند نبود ای تو رویای من ای حسرت بی پایانم کاش نقاشِ تو اینگونه خداوند نبود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تیربرقی "چوبی ام" در انتهای روستا بی‌فروغم کرده سنگ بچه‌های روستا ریشه‌ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها... آمدم، نور یک فانوس باشم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می‌کاشتند پیکرم را بوسه می‌زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم: قدر یک ارزن نمی‌ارزم برای روستا کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر راهی ام می کرد قبرستان به جای روستا قحطیِ هیزم، اهالی را به فکر انداخته است بد نگاهم می‌کند دیزی‌سرای روستا من که خواهم سوخت، حرفی نیست، اما کدخدا تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هر چند نبود شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت جای آنها که به دنبال تو بودند نبود! بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته ! کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود جوابیه : کاش این قافیه ها این همه در بند نبود یا به تقدیر دلم عشق تو پیوند نبود تو خودت شعله شدی، خوب مرا سوزاندی قلب با دیدن تو ،کاش که اسپند نبود دلِ من کودکی و عشق تو بازیچه ی او غیرِ بازیچه شدن از تو خوشایند نبود من به هر حیله و ترفند ز تو دور شدم چاره ای جز سفر و دوری و ترفند نبود بی تو هر لحظه دلم در تب و تابی ابدیست بهتر از عشق برای دل من قند نبود درس و دانش چه به کار دلِ دیوانه من؟ این دلِ سرکش من تابعِ اروند نبود هرکسی دید تورا، شد به دلم خنجر تیز بعد از آن روی لبم آیه ی لبخند نبود ای تو رویای من ای حسرت بی پایانم کاش نقاشِ تو اینگونه خداوند نبود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
20.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خسته‌ام از زندگی، از مثلِ زندان بودنش این نمایش درد دارد کارگردان بودنش دستِ تقدیری که می‌کوبید بر طبلِ امید حاکی است اخبار تازه از پشیمان بودنش مجری سیمای عشقم، فارغ از اوضاعِ بد مصلحت هم نیست شرحِ نابسامان بودنش لشکری دارم خیانتکار اما روز جنگ حق ندارم شک کنم بر تحتِ فرمان بودنش کاش بذر عشق را می‌ریختی یک‌جا به رود غرق محصولیم و محزون از فراوان بودنش از مسیر دیگری باید بیایم، خسته‌ام از خیابانِ وصال و راه‌بندان بودنش تا که همراهت نباشم ترک مجبورم کنم راهِ خود را با تمامِ رو به پایان بودنش 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید این جام عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما یک ذرّه به دنبال جدایی‌طلبی نیست سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky