eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
او رفت و لوای او برافراخته ماند خود، سوخته رفت و عالمی ساخته ماند... با آنکه ز نام‌ او جهانی پُر شد خود، شُهره‌ی عالَم شد و نشناخته ماند... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست. سخن شناس نه اي جان من خطا اين جاست! در اندرون من خسته دل ندانم کيست. که من خموشم و او در فغان و در غوغاست! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هم مدح تو را به عشق پرداخته است هم شبهـه میـان خلق انداخته است این اســت مــرام یک منـافق ، اما هرکس که نفهمید تو را باخته است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلم به دست بگیر و ز داغ ها بنویس غمِ عروج خمینی،ز داغ ما بنویس امام ناجی ایران،به عاشقان پیوست بیا،بیا تو از آن یار با صفا بنویس شمیم عطر بهشتیش،توی خاطرِ ماست بیا ز مرد بهشتی،امامنا بنویس! شکوه برق نگاهش،جلال و جاذبه اش چه یار کامل و نابی!ز او بیا بنویس! ز قدرتِ کلماتش،که بود معجزه اش ز ابتدای غزل،تا به انتها بنویس چقدر سخت و عجیب است،مدح تو،آقا برای این منِ الکن،هجا هجا بنویس 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بغض هر روز مرا بشکن که حالم خوب نیست در دلم خط خوردگی‌هایی به جز آشوب نیست در میان لحظه‌های بی‌قرارم مانده‌ام! هر چه گویم از خودم یک ذره‌ام مطلوب نیست من زِ تیمارم گذشته چینی‌ای بشکسته‌ام با وجود این شکستن‌ها کسی محبوب نیست شاد می‌گویم ولی دیوانی از غم با من است ساحل چشمان من جز اشک غم مرطوب نیست خواب می‌دیدم که در آغوش تو جان می‌دهم در خیالم روز و شب چیزی به جز محبوب نیست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
عالمی محوِ نظر در خمِ ابروی تو شد عشق آمیخته با سلسله ی موی تو شد دست پا بست ِتماشای غم عشق شد و سینه آتشکده ی جلوه ای از روی تو شد سالها با تپش پنجره ها سرکردم تا دل آتشکده ی مکتب دلجوی تو شد باغبان بودی و با حضرت گل پیوستی مدتی هست دلم در هوس بوی تو شد غمِ یار و غمِ دیدار و غمِ درماندن کلماتیست که درمانده ی گیسوی تو شد باز از خاطره هامان سبدی گل چیدم ای دلارام،دل آیینه ی مینوی تو شد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشیدِ قیامِ تو گرفته همه جا را بخشنده پیامت به جهان نور خدا را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: بعد از شهادت همه از خدمات و تلاش‌های او حرف زدند و من دلم برای رئیسی سوخت😭😭 این‌ها در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند این حرف‌ها را بگویند. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینجا بـه دلسپـردن من گیر داده اند مشتی اجل به بردن مـن گیر داده اند اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب امـا به آب خـوردن مـن گیر داده اند مانند شمـع در غـم تـو آب می شوم مردم به فـرم مردن من گیر داده اند چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم وقتی بـه شـالگردن من گیر داده اند در شهر حس و حال برادرکشی پر است گرگان به جامـه تن من گیر داده اند مانند یک مـجسمه پاشیده ام ز هم حتی به دل شکستن من گیر داده اند دامن بخون زدم که به دست آورم تو را این دستـها به دامن من گیر داده اند گر پا دهـد برای تو سـر نیز می دهم اینجا به دلسپـردن من گیر داده اند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مطیعی-ارتحال-امام99-1.mp3
5.43M
حاج میثم مطیعی ای امام شهیدان خمینی ای علمدار راه حسینی ‍ . *ویژ‌‌ه‌ ی‌ ارتحال ملکوتی پیر جماران حضرت 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رَنجورم و با تاب و توانی که ندارم! دلتنگِ توأم ای تو همانی که ندارم...! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به تو ای عشق می دانی همه نامرد می گویند؟! و گاهی بهترین بیماری یک فرد می گویند... نترس از آتش نفرین این عاشق جماعت که... به داغ سینه های خسته،آه سرد می گویند! تو را از دست دادم،گرچه عاشق های بسیاری به حال آدمِ دلتنگ،دستآورد می گویند! همان هایی که عشقت را به رنگ دیگری دیدند، به قرمز سبز میگویند،به آبی زرد می گویند! چنان علم پزشکی را بهم زد چشمهایت که روان کاوان به چشمانت،علاج درد می گویند! تو دورِ یار می گردی،و من دورِ تو می گردم به تو ،توریستِ جنتلمن، به من ولگرد می گویند! پریشان گشته می فهمد،چرا دارند همواره تمامِ کائنات امشب،به تو "برگرد" می گویند... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با آن که آبدیده‌ی دریای طاقتیم آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم امروز اگر به سایه‌ی راحت نشسته‌ایم مدیون استقامت آن سرو قامیتم دیری‌ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است عمری‌ست سرسپرده‌ی آن خال وحدتیم این دست‌ها ادامه‌ی دستِ وفای توست امروز اگر بزرگ‌تر از بی‌نهایتیم باشد که دستِ دوست تسلایمان دهد ما را که تا همیشه قَدَح‌نوشِ حسرتیم رونق‌فزای میکده‌ی عشق بعد از این تا صبح وصل تشنه‌ی جام ولایتیم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدند عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سرزلف پریشانت مرا دیوانه کرد ارچه پریشان بودن زلف تو هم بس، عالمی دارد.. 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🏴 ای به لبخندت تسلی یافت اقیانوس ما صبح اندیشه به هم پیچید دقیانوس را زیر نعلین تو استقلال بذر روشنی است چشمه ی دین باز شد ازسنگلاخ قهقرا درمیان تاج ها اسلام شرحه شرحه شد پاره میکردند بر سر چادر و بر تن عبا در بیابان های غیرت اشک می جوشید و بس کاروان بی ساربان میرفت اما تا کجا؟ رشته ی عقد مسلمانی پریشان گشته بود تو نخ تسبیح بودی ابتدا و انتها درب های روشنی را باز کردی رو به شب آیه ای افسانه گون شد انقلاب نورها خار در پا استخوان در حلق ، بیرق روی دوش قله می‌ریزد زمین از هیبت این ماجرا آفتاب اقتدارت چتر خود را باز کرد میتکانْد از شانه ها ی قله رخوت را صبا از دل کانون قرآنی فکرت نور گفت هست از شرقی و غربی قطب ایران واگرا میدهد گهواره ی سرباز ،کودک را تکان بند قنداقه است میگیرد تن قنداق را رهبر سبز بهاران مرگ پایان تو نیست مانده در گوش زمین از انقلاب تو صدا خشت خشت وعده هایت خانه ای آباد شد هست جمهوری اسلامی ایران از شما 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چون مونالیزایی و    با خنده دلبر می‌شوی           آفرین بر تو ڪه این            اندازه محشر می‌شوی...... ای امان از دست تو     با این‌همه افسونڪَری           هرچه من دیوانه تر،                   تو دلرباتر می‌شوی..... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ایران همیشه سرفراز *** آزاده ایم از جنس بارانیم از ایل مردان ظفرمندیم ایرانی آزاده ایم؛ آری در شیرمردی بی همانندیم * تاریخ، ما را مرد مردستان تاریخ، ما را قهرمان دیده پیش کسی سر خم نکردیم و تا بوده، ما را آسمان دیده * در برگ برگ خسته ی تاریخ ما سربلندان سرفرازیم با خون سرخ خویش ایران را همواره ما آباد می سازیم * در عرصه‌های رزم رو در رو وقتی که ما خوف و خطر دیدیم وقتی تفنگی بر زمین افتاد بعد از پدر، دوش پسر دیدیم در برگ برگ کهنه ی تاریخ ایران و ایرانیست آزاده از اسب اگر افتاده هم باشد... از اصل خود هرگز نیافتاده ۱۵ خرداد از آن جمله ست ۱۵ خرداد یعنی خون ۱۵ خرداد تاریخ است روز سقوط شوکت فرعون آنروز وقتی سرکشان دیدند صد لاله در متن خیابان است دژخیم استبداد فهمیدند فیضیه با پیر جماران است پیری که با خیل جوانانش برخیل استبداد شوریدند طوفان شدند و خان و خاقان را با وحدت خود درنوردیده اند از غیرت خود بر نمی گردد با خون وضو می گیرد ایرانی در راه پاک آرمان خویش لازم شود، می میرد ایرانی از برکت آن پیر فرزانه در سایه ی مردان مردستان بر برگه ی تاریخ حک کردیم جمهوری اسلامی ایران ما وارثان حاج قاسم ها ما مردم آل علی هستیم عهدی مقدس با ولی بستیم بر عهد خود هستیم و نشکستیم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌷‌ 🌷 هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری. هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن. پیرمرد خنده ای کرد و گفت: اعلی حضرت! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟ پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است. پیرمرد: می دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتراست؟ پادشاه: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد. پیرمرد: اعلی حضرت! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. بارسنگین هیزم، با صدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می شود. آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است و آنچه تو فرمان می رانی گریه کودکان است! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky