از نگاه آسمان افتادهام روی زمین
در پیِ پرواز بودم ناگهان بالم شکست
تا خم ابروی تو شد خنجری بر پیکرم!
سایهی غم آمد و بر روی اقبالم نشست
وصلهی ناجور بودم از همان اول به تو
تو شبیه آسمان بودی و من یک کوه درد
در درونت یک جهان اندیشههای سبز بود
من خودِ پاییز بودم با جهانی رو به زرد
بال پروازی ندارد بعد تو احساس من
چون پرنده سالها در یک قفس دلمردهام
گاه میبینم خودم را بدتر از دیوانگان!
آنقدر از چشمهایت زخم عالم خوردهام
مثل یک گل رو به مرگم پیش چشم باغبان
در میان باغ حسرت این دلم جا مانده است
مینويسد دست تقدیرِ سیاهم روز و شب!
یک دل دیوانه اینجا باز تنها مانده است
#الهه_نودهی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای خیالت با وفاتر از خودت رفتی کجا
میکنم حتّی وفاداری به یادت بی وفا
عهد و پیمان بسته بودی
تا دلم را نشکنی
شیشه ی عطر خیالم
را شکستی پس چرا؟!
#مهدی_ملک
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
📸 اهتزاز پرچم سرخ انتقام برفراز گنبد مسجد جمکران
🔹در پی ترور ناجوانمردانه شهید اسماعیل هنیه، پرچم سرخ یالثارات الحسین بر فراز گنبد آستان مسجد مقدس جمکران به نشانه انتقامخواهی خون این مهمان ایران به اهتزاز درآمد.
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
باز آید و از کلبه احزان به در آیی
#حافظ
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آمدی سازه دست و پا کردی
قطعه قطعه مرا سوا کردی
خانه ات را بدون آجر و گِل
روی زخم دلم بنا کردی
#زینب_عدالتیان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
#پروانه_ای_دردام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۴۹ 🎬
با توکل برخدا راه افتادم مدام صلوات میفرستادم وسوره های کوچک قران را که توانسته بودم حفظ کنم میخواندم,اخه همه میدانستند که حکومت غارتگر داعش حکم کرده اگر داعشیها زنی را بدون مردی ازمحارمش درخیابان وانظارعمومی تنها ببینند,بدون هیچ سوال وپرسشی راحت همانجا تیرباران میشود.برای همین باید نهایت احتیاط رابکنم.
سعی میکردم از گوشه وکنار کوچه حرکت کنم که اگر شخصی را دیدم بتوانم خودم راپنهان کنم.
کوچه ما خلوت بود ,اصلا انگار محله ی ایزدیها خالی ازسکنه بود.کم کم به خیابان اصلی رسیدم که ناگهان صدای انفجاری مهیبی در ودیوار رالرزاند.
تا زمانی که داخل خانه ابوعمربودیم ,ازبس که رنج ومحنت میبردیم هیچ توجهی به صداهای تیر وتفنگ وبمب و...نداشتیم واین چندروز اسیری در سوله ها هم باعث شده بود این صداها برایمان عادی شود.
میدانستم که عمده ی,شهردست داعشیها است اما من باید به قلب داعش بروم تا شاید بتوانم خبری ازبرادرم کسب کنم ,بااین وجوداگر به سمت شمال حرکت میکردم ,تجمع داعشیها بیشتر بود...بااحتیاط حرکت کردم.چند متر جلوتر مسجدی بود چون میدانستم الان احتمالا ان اطراف داعشیهایی که برای نماز صبح امده بودند,وجود دارند,مجبورشدم داخل کوچه شوم وراه دور بزنم به طوریکه از چندکوچه بالای مسجد سردراوردم,احتمال میدادم اگر ازخیابان اصلی بروم زودتر به هدفم میرسم...شکرخدا تاحالا مشکلی برایم پیش نیامده بود....
رفتم ورفتم که یکدفعه احساس کردم صدای گریه ی بچه ای راشنیدم ,کمی مکث کردم وگوشهایم راتیز کردم....اخی درست میدیدم,چندمترجلوتر پسرک کوچک هم قدوبالای عماد روی سکویی نشسته بود ومادرش راصدا میزد...
تعجب کردم این بچه این موقع صبح اینجا چه میکند؟؟
نکند پدرومادرش راکشته اند؟نکند از اسارت فرارکرده...بااین فکر خودم رابدو به پسرک رساندم....
#ادامه_دارد ...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#پروانه_ایدردامعنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت ۵۰ 🎬
کنارپسر بچه نشستم وگفتم:چی شده عزیزم؟چرا گریه میکنی؟اسمت چیه عزیزم؟؟
پسرک:ف ف فیصل هستم....خرگوشم رامیخوام,مادرم رامیخوام...
بغلش کردم وگفتم:خوب گریه نکن الان باهم میگردیم وخرگوش ومادرت راباهم پیدا میکنیم.
فیصل کوچک انگار که من معجزه گر قهاری هستم ,محکم گردنم راچسپید وگفت:باشه گریه نمیکنم حالا بریم پیداشون کنیم
من:خوب حالا بگو خونه تان کدوم طرفه؟
فیصل:نمیدونم....
من:خوب بگو از کدوم طرف اومدی؟
فیصل قسمت بالای خیابان را نشان داد وما حرکت کردیم.
هرکوچه ای که رد میشدیم ,میبردمش سرکوچه وخوب همه جا رانشانش میدادم ومیگفتم :هیچ کدام خونه شما نیست؟؟
وهمه اش جواب فیصل نه ...بود.
کم کم سروکله ماشینها ومغازه دارها هم پیدا میشد ومن مجبور میشدم بااحتیاط بیشتری حرکت کنم,همینجور که میرفتم گردن فیصل روی شانه ام افتاد ,متوجه شدم بچه خواب افتاده.
حیران وسرگردان ماندم که چه کنم که ناگهان یک تویوتای دوکابین که پشتش یک تیر بار بود جلوی من به شدددت ترمز کرد...فهمیدم ماشین مجاهدان داعشی هست.
رنگ از رخم پرید ومحکم فیصل راچسپیدم..
که ناگهان راننده تویوتا...
#ادامه_دارد ...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آن شب که خزانِ اهرِمَن خواهد شد
با صبح، بهار در وطن خواهد شد
ای قدس شریف، شک نکن ،اسرائیل
با خون شهید، ریشه کن خواهد شد
#نوروز_رمضانی
#شهید_اسماعیل_هنیه
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
از داغِ پدر رنگ به رُخسار نداشت
تب داشت به نینوا ، پرستار نداشت
در آتشِ غم،به خیمه می سوخت ولی
گُلسایه و آب و یارِ غمخوار نداشت
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
سالروزِ شهادتِ حضرتِ علی ابن حسین ، امام سجّاد علیه السّلام تسلیت باد 🖤.
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فردا ...
اولین روز
از بقیه عمر شماست...
شاد زندگــــــــــے ڪنید...
♡همراهان عزیز
درپناه_حق
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky