eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه به کربلایی های شایسته‌ی کانالِ کُلبۀ شعر که تازه از کربلا آمده اند🌹 _________________________________ با عشقِ علیِ مُرتضیٰ آمده‌ای با نورِ زیارت و دعا آمده‌ای از گُلشنِ باصفای بینُ الْحَرَمین با عطرِحسین زِکربلا آمده‌ای _________________________________________ در کربُبلا، نجف تو اِی نورِ دو عیْن پُر بهره شدی زِ باغِ بینُ الْحَرَمین روشن شدی از زیارت و مِهرِ علی(ع) از نورِ اَبَاالْفضل و گُلِ روی حُسین(ع) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نازنینم فاصله ! شبیه غروبی غم انگیزوخاموش سردوساکت خسته ازگذرزمان که خاطرمان مکدرشد نازنینم خیلی دوری انگارغریبی آی آشنا بامن بمان برای آخرین وداع... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🦋 خانم ط_حسینی 🎬 صبحانه عمادرا دادم,بعدازنزدیک به یک ماه در خانه ای تنها بودم واحساس ارامش بهم دست میداد اما اینقدر ذهنم مشغول اتفاقات اخیر بود که حس این ارامش برام قابل درک نبود. هنوز هم بابت کشته شدن ناریه ناراحت بودم اما یک حس درونیم میگفت که بیش ازاین حقش بود ,نمیدونستم سرفیصل چی میاد,درسته پوست وگوشت واستخوانش از وهابیهای سعودی وخونخواران داعش بود منتها هنوز,بچه است گناهی ندارد. عماد غرق تماشای تلویزیون بود .بهترین موقعیت برای من که یک سرکی به کل اپارتمان بکشم. هال واشپزخانه اش راکه دیدم ,رفتم سراغ اتاق خواب،یک تختخواب دونفره با میزتوالت و... داخل کمد لباس رانگاه کردم ,چیزی نبود خالی خالی ,گوشه ی اتاق هم دوتا چمدان بسته ,انگار ساکنان خونه قصد سفرداشتند,ازاینکه داخل خونه ای بودم که بهم تعلق نداشت ,احساس بدی داشتم اما وقتی به این فکر میکردم که علی من رااینجا اورده ,احساسم چیز دیگه ای میگفت من به علی وطارق وکارهاشون ایمان داشتم ,میدونستم کاری که خلاف خواست خدا باشه ,محاله انجام بدهند. دست به چمدانها نزدم چون نمیدونستم واقعا اجازه دارم یانه،از اتاق امدم بیرون ورفتم برای نهار چیزی درست کنم,یخچال خونه برخلاف چمدانهای بسته,پروپیمان بود,مطمینم کارعلی است,دوست داشتم غذای مورد علاقه عماد را بگذارم تا بعدازمدتها دربه دری وزجر وشکنجه, یک امروز احساس راحتی کند وخوش باشد.... نهار که ماهی سوخاری باکلی سیب سرخ شده بود,اماده شد کشیدم داخل ظرف ورفتم که عماد را بغل کنم وبیارم سرمیز تاباهم بخوریم,اخه اولا علی گفته بود باعماد حرف نزنم وصداش نکنم,حتما موردی داشته که تذکر داده وثانیا علی گفت که تا شب نمیاد پس ما نتها باید غذا بخوریم. همونطور که عماد رابغل گرفتم وبی صدا گونه اش رابوسیدم,گوشی موبایل که علی بهم داده بود زنگ خورد. ...🌷 ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خانم ط_حسینی 🎬 عماد راگذاشتم روی صندلی اشپزخونه وگوشی رابرداشتم:الو...سلام ع...یکدفعه به خودم اومدم ,من نمی بایست اسم علی رابگم سلام اقا هارون بفرمایید.. علی:هانیه جان نهارتون را بخورید واهسته گفت برو داخل اتاق خواب ,اونجا میتونی راحت صحبت کنی... همینطور که حرف میزدم رفتم داخل اتاق خواب برای اطمینان در راپشت سرم بستم . من:الان اتاق خواب هستم چی شده؟ علی:ببین داخل هال واشپزخونه میکروفن کارگذاشتند اما اتاق خواب پاکسازی شده,هرچی میگم گوش کن وبه خاطربسپار ,البته همه اش برای احتیاطه,نترسی هااا الان غذاتون رابخورید بعداززغروب افتاب اذان را که گفتند باعماد بیا تواسانسور ومستقیم برین زیرزمین ,داخل زیرزمین سمت چپت ردیف اول را نگاه کنی یک بی ام و بارنگ بژ میبینی که روی شیشه ی عقبش پرچم داعش را زدیم, درش بازه وسوییچ روش ,سوار شو ادرس داخل داشتبرد روی جلد بیسکویت سوم هست،خیلی بااحتیاط میای بیرون وبه محل مورد نظر که رسیدی ,سه بار پشت سرهم ،زنگ میزنی بدون فاصله ,اونجا که بری همه چی رامیفهمی...کاری نداری عزیزم؟ با گفتن عزیزم علی...تنم داغ شد وگونه هام گر گرفت ,خیلی دستپاچه گفتم:نه نه ممنون وگوشی راقطع کردم... تمام تنم غرق عرق بود. رفتم اشپزخونه,عماد خیره به یکجا نشسته بود ,روی زانوم نشاندمش ولقمه لقمه غذا دهنش کردم,مثل زمانی که پدرم زنده بود. بعداز نهار ظرفها راشستم عمادرابغل کردم وبردم تواتاق خواب,اینجا ازادانه میتونستم باهاش حرف بزنم,یه بوسه بزرگ ازگونه اش گرفتم وگفتم:عمادم میخوای روی تخت بازی کنی؟عمادباخوشحالی سرش راتکون داد. من:پس بیا باهم یک حمام دبش وگرم بریم بعدش میایم هرچی دوست داری بازی کن... بعدازمدتها،فارغ از دنیای بیرون باعماد کلی اب بازی کردیم وخوش گذروندیم اما نمیدونستم این اخرین باری هست که باعماد اینجور خوشم... ...🌷 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گفتم دل سیر یا ابا عبدالله ای ماه منیر یا ابا عبدالله در لحظه ی مرگ سر ز پا نشناسم دستم تو بگیر یا ابا عبدالله 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 حسین جان..... نشستم سالها... در آرزوی کربلای تو میان حسرتی جامانده‌ام انبوهی از دردم! به آتش می‌کشد دنیای دلتنگی جهانم را مدارا میکنم شاید به آغوش تو برگردم.. 🏴 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو دارم فـردا کـه از خـواب بیـدار میشوید زندگی یک رنگ دیگر باشد هـم رنـگ آرزوهــاتـون  مـهرتـون مـانـدگـار شب زیبـاتون خوش 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ پراز آرامش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هرصبح طلوع دوباره خوشبختی وامید دیگری است بگشای دلت را به مہربانی وعشق را درقلبت مہمان کن بی شک شکوفه های خوشبختی درزندگیت گل خواهندکرد... 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیر وخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صبح آمد و نور و‌ روشنایی آورد با خنده بروی زندگانی سر زد گرمای محبت به‌ زمان داد و‌ زمین بانور خودش درد مرا درمان کرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تا نور شدی مطلعِ آدینه شدی مظلوم‌تر از چهره‌یِ آئینه شدی... مشتاق شدم دربه‌درِ نور شوم درقلبِ‌‌من‌ای‌عشق نهادینه شدی... ✍حسن‌_کریم‌زاده 📓مطلعِ‌_آدینه ✓ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بپذیر.... - @mer30tv.mp3
5.24M
صبح 2 شهریور 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کس مُلک جان عاشقی را مثل تو ویران نکرد کاری که کردی با دلم چنگیز با ایران نکرد! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کنار ساعت تو با دقیقه ها قهرم زمان به دور خودش چرخ می زند حالا کشیده بال ملک را به پلک گریانم چقدر از تو بگویند دشت ها دریا به تیر بغض شود مشک چشم ها جاری دعای بی پر و بالم گرفته اوج این جا منی که جای من این جا نبود می دانم به چشم های کرامت تو دیده ای من را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من انگور شهریورم پیش از آنکه پاییز آخرین پنجره ات را از من بگیرد پیش از آنکه تابستان چشم هایش را ببندد پیش از آنکه لبخند هایت زرد و ارغوانی از شاخه بیفتد فصل را نگه دار تقویمت را ورق نزن من انگور شهریورم خواهم رسید ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌ ‌‎‌‎ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
اشک... می گویم از شرح فراق خویش با اشک گویا تر است این روزه ها از واژه ها اشک پیغام ما دلدادگان را می رسانی؟ سویِ قتیلِ اشکها امروز یا اشک خون خدا روی زمین کربلا ریخت می ریزد از اندوه او حتی خدا اشک در حیرتم دنیا چرا باقیست وقتی می ریزد از غم،حضرت خیرالنسا اشک لبیک گویش یک جهان هستند با چشم دارد به لب هر ثانیه یا لیتنا اشک در اربعینش باز از هر سویِ عالم جاری شده سوی زمین کربلا اشک از جاده های اربعین ماندیم اما با لطف و احسانش عنایت شد به ما اشک 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چایی های سرد شده شیرینی هیچ نباتی را فهم نمی کنند باید به نقطه جوش کمی نزدیک شد تا معشوقه باورت کند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بچه که بودیم "دل دردها" را به زبان گریه میگفتیم همه می فهمیدن اما الان که بزرگ شدیم "درد دلها " را به هر زبانی میگوییم کسی نمی فهمد ! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو تنها عذاب سهم من است...😔 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر لحظه از فراقِ تو یک اربعین گذشت داغی عظیم بر دلِ اهلِ زمین گذشت از کوفه بی تو تا سوی شامِ ولا ستیز دیدم به دیده واقعه ی سختِ رستخیز یک اربعین فراقِ تو را نیست باورم ای رهنمای مدّتِ عمرم، برادرم دستِ خودم نبود بمانم به کربلا ورنه نمی شدم به خدا از تو من جدا خصمِ لعین که بغضِ علی را به سینه داشت با کاروانیانِ حرم خشم و کینه داشت از من "مپرس کوفه و آزارِ شام را" از من "مپرس رفتنِ بازارِ شام را" در باورم نبود حیاتِ پس از تو را باشم ببینمت به سرِ نی سرت جدا در قتلگاه مثل تو من هم شدم شهید جانم ز تن برون شد و بر من چها رسید یک دشت مانده محنت و حالا بدونِ تو می سوزم از فراقِ تو، تنها بدونِ تو 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky