eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
30 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
دریاست آن قطره که با دریاست ،اما نیست بیش از همان قطره اگر مشتاق دریا نیست هرکس جهان را از نگاه خویش می بیند دارا نگاهش به جهان مانند سارا نیست کرم درون پیله غیر از آن نمی بیند مجنون نباشی چشم تو دنبال لیلا نیست در ذهن شاگرد دبستانی ریاضی هم افزون‌تر از تقسیم و ضرب و جمع و منها نیست خود را در این گنداب بیهوده نکن ضایع نیلوفر ،این مرداب جای نیروانا نیست نقش خودت را خوب بازی کن در این صحنه مقصود ازاین رفت و آمدها تماشا نیست در مزبله هم گاه می روید گلی خوشبو هرچند در چشم کسی پسماند گیرا نیست دنیا نگارستان نقش نو گرایان ست اندیشه‌ی واپسگرایانه غزلزا نیست جنگل نترسی از رجز خوانی این طوفان او با شبیخون هم حریف راش و افرا نیست ای همسفر گفتم که آگاهانه عاشق باش دیدی منافاتی میان لفظ و معنا نیست با من بخوان مصراع پایانی شعرم را ای وای بر آن قطره که مشتاق دریا نیست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گرچه میدانم نگاه مهربانت ظاهریست چشم های تو برایم حسِّ ناب شاعریست شک ندارم《هرکسی را بهر کاری ساختند》 کار من دل دادن است و کار چشمت ساحریست پرسشی دارم که از درک جوابش عاجزم در سجودم یاد تو افتادن آیا کافریست؟ عشق آیا تکیه گاه امن جانم می شود؟ یا برای رنجشم استاد بی حد ماهریست؟! خوب میدانم که هم دردی و هم درمان من عشق تو آری برایم ماجرای نادریست خنده هایم را همه دیدند امّا هیچ کس پی نبرده پشت آنها دردهای وافریست من که عمری وحشت از دوزخ امانم را برید بی خبر بودم که عشقت آن عذاب آخِریست 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هرچند زِ داغِ یارِخود در غم بود آمد به نماز ، مُحکمِ مُحکم بود دیدم که عزیز و رهبرم خامنه‌ای بالُطفِ خدا،قَوی چو صد رُستم بود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من رهگذر زندگی‌ات بوده‌ام  تقصیر تو نیست  خواستم اما نشد ! تو نخواستی ! بگذریم ! بعد از این ،  هزار روزِ پاییزی بی تو در انتظار من است..! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچه انگار که از غصه ی تو رفته به خواب همه‌ی شهر عذاب است عذاب است عذاب بی تو انگارکسی نیست در این شهر ، شبی مثل مهتاب بر این کوچه ی تاریک بتاب 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آئینه ایم و جبهه شدیم انعکاس را افکنده ایم در دل ظلمت هراس را ما پیروان نور امیدیم و عهد ماست یاری دهیم در شب ظلمت حماس را از چشم دیو عربده کش خوانده یک جهان این روزهای غرش یوز التماس را با کارزار وعده ی صادق گرفته ایم از پیروان ابرهه هوش و‌حواس را راهی نمی برند اگر شش بیاورند سفیانیان معرکه هر جفت تاس را عمری جگر گرفت به دندان سپاه نور تا رو‌ کند به وقت خودش برگ آس را مردی که با قدوم خودش می پراکند در لحظه های یأس زمین عطر یاس را با ذوالفقار می رسد از راه و از یهود می گیرد آن سلاله ی زهرا(س) تقاص را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آن‌قَدَر پس‌کوچه دارد شهرِ تنهایی! اگر، دستِ من را ول کند غم بی‌ گمان گم می‌شوم..🍂 ✍حسن_کریم‌زاده 📓شهر_تنهایی ✓ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
‍ بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه ... نه هرگز! بی تو حتی شب من ماه ندارد پایِ سست و تنِ فرسوده ام آخِر که به آن کوچه دگر راه ندارد.. بی تو یک شب منِ تنها هوسِ کویِ تو کردم هوسِ مویِ تو و بویِ تو و رویِ تو کردم... سرِ سجاده ی خود تا به سحرگاه نشستم بند از پای گسستم چشم ها بستم و در خویش شکستم... گله کردم ز نگاهت و از آن چشمِ سیاهت، بوسه ی گاه به گاهت گله کردم گله کردم به خدایت! بی تو شب ماه ندارد، ابر هم گاه ندارد، به سحر راه ندارددر بساط آه ندارد دلِ سنگی که تو داری به خدا شاه ندارد! دوش گفتم به خدایت که شب و روز ندارم که ز دستت نفسم حبس در این سینه و مبهوتِ نگاه و همه جانم نگران است! نیمه شب بود و هوا رام....قطره ی اشک خدا پنجره را شست! چشم ها خیس....پای ها سست. لرزه افتاد به جانم تو کجایی؟ نگرانم نکند باد بیاید حالتِ مویِ تو برهم بزند یا بخرامد در اتاقی که تو خوابی نکند زوزه ی یک گرگ، از سرت خواب پراند.. نگرانم نگرانم.. من پر از دغدغه و شب پر از آرامش و محجوب. من قسم می خورم این بار به آرامشِ این شب، به سیاهیِ سماوات ، به کواکب،به سیارات *حذر از عشق ندانم!!! 🟩‌ عضو کانال ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قسمت_نوزدهم نزدیک در به من گفت :«رفتم کربلا زیر قله به امام حسین (ع)گفتم :«برام پدری کنید فکر کنید منم علی اکبرتون! هر کاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید ، برای من بکنید !» دلم را برد ، به همین سادگی... پدرم گیج شده بود که به چه چیز این آدم دل خوش کرده ام . نه پولی ، نه کاری ، نه مدرکی ، هیچ ... تازه بعد ازدواج می رفتیم تهران . پدرم با این موضوع کنار نمی آمد . می پرسید :«تو همه اینارو میدونی و قبول می کنی ؟!» پروژه تحقیق پدرم کلید خورد . بهش زنگ زد : « سه نفر رو معرفی کن تا اگه سوالی داشتم از اونا بپرسم !» شماره و نشانی دونفر روحانی و یکی از رفقای دانشگاهش را داده بود. وقتی پدرم با آن ها صحبت کرد ، کمی آرام و قرار گرفت . نه که از محمد حسین خوشش نیامده باشد . اما برای آینده و زندگی مان نگران بود . برای دختر نازک نارنجی اش حتی دفعهٔ اول که او را دید ، گفت :«این چقدر مظلومه !» باز یاد حرف بچه ها افتادم .. حرفشان توی گوشم زنگ می زد :((شبیه شهداس)) یاد حس و حالم قبل از این روزها افتادم! محمد حسینی که امروز می دیدم ، اصلا شبیه آن برداشت هایم نبود .. برای من هم همان شده بود که همه می گفتند پدرم کمی که خاطر جمع شد ، به محمد حسین زنگ زد که «می خوام ببینمت !» قرار و مدار گذاشتند برویم دنبالش . هنوز در خانهٔ دانشجوی اش زندگی می کرد. من هم با پدر و مادرم رفتم . خندان سوار ماشین شد . برایم جالب بود که ذره ای اظهار خجالت و کم رویی در صورتش نمی دیدم ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky