امام زمانم🌺
زردی رویم را ببین، از داغ هجرست
سرخی چشمانم، گواهِ حال زارم
در آتش عشقت، بسوزان سینه ام را
از دوری رویت، ببین که بیقرارم
#نگین_نقیبی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّهی دلکندنت امان مرا
قبول کن که مخاطبپسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شبهای خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزهای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دَم بگیر جان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلختر از این مکن دهان مرا
چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
مانده سربندت به جایت روی خاک
تو چه کردی که شدی اینگونه پاک
یادم آمد عهد بستی با خودت
از تنت چیزی نماند جز پلاک
#روز_بزرگداشت_شهدا
#فرزانه_پورنظری
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥
#پارتنود💚🍀
خجالت کشید و لبخند زد.
-باید از آقای معتمد اجازه بگیرم...
آقای معتمد پرید وسط حرفش و گفت:
_تازه شروع شد.کارت در اومده دیگه... باشه برو.
زهره خانوم هم صدای آقای معتمد رو شنید و لبخند زد.آدرس و شماره افشین رو گرفت و خداحافظی کرد.
روز بعد فاطمه و مادرش،
دنبال افشین رفتن.فاطمه طوری به آدرس و خیابان ها نگاه میکرد که انگار خونه افشین رو بلد نیست.
فاطمه رانندگی میکرد.
زهره خانوم کنارش نشسته بود و افشین صندلی عقب نشست.تمام مدت فاطمه ساکت بود و زهره خانوم با افشین صحبت میکرد.مادرانه حال و احوالشو میپرسید و برای مراسمات هماهنگی میکرد و آداب و رسوم براش توضیح میداد.
به آزمایشگاه رسیدن.
اول افشین برای خون دادن رفت.وقتی کارش تمام شد بهش گفتن به فاطمه بگه بیاد.نمیدونست چطوری بگه.نمیخواست با فاطمه صحبت کنه.
فاطمه که اصلا نگاهش نمیکرد،
ولی زهره خانوم حواسش به افشین بود. متوجه سردرگم بودنش شد.افشین نزدیک رفت و بافاصله کنار زهره خانوم نشست.
-آقا افشین چیزی شده؟
-نه چیز خاصی نیست..گفتن شما هم برید برای گرفتن آزمایش.
زهره خانوم تعجب کرد.
-من برم خون بدم؟!!
-نه،شما که نه....
زهره خانوم خندید و به فاطمه گفت:
_پاشو برو،نوبت توئه.
وقتی کار فاطمه تمام شد بهش گفتن به افشین بگه بره پذیرش.کنار مادرش نشست و با خجالت گفت:
_گفتن آقای مشرقی برن پذیرش..
زهره خانوم لبخندی زد،
و پیغام رو به افشین گفت.وقتی کارشون تمام شد و از آزمایشگاه بیرون رفتن، افشین به زهره خانوم گفت:
_اگه امر دیگه ای نیست من خودم میرم.
زهره خانوم که میخواست برای بله برون هم خرید کنن،منصرف شد و خداحافظی کرد.
با فاطمه سوار ماشین شدن.
-فاطمه چرا اینجوری رفتار کردی؟بیچاره معذب شد ترجیح داد خودش برگرده.
-نه مامان جان.خودشم با نامحرم همینجوری رفتار میکنه.تازه خاطر شما عزیز بوده که باهاتون صحبت میکرد.
-ولی حداقل انقد خشک باهاش رفتار نمیکردی...
به شوخی گفت:
-پشیمان شده فکر کنم.
-خیالتون راحت،پشیمان نشده.قبلا همیشه باهاش دعوا میکردم.اگه میخواست پشیمان بشه قبلا میشد.تازه الان خوشحالم شده دعواش نکردم.
خندید.زهره خانوم هم خندید و گفت:
_پررو بازی هات فقط برای ماست دیگه.
قبل از اومدن مهمان ها،
حاج محمود به فاطمه گفت:
_میخوای مراسم عقد و عروسی چطوری باشه؟
-هرچی زودتر و ساده تر باشه بهتره. چجوری بودنش برام فرقی نداره.
-مهریه چی؟
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب با تمام پیچیدگی اش
چه ساده آرامش میبخشد
کاش ما هم مثل شب باشیم
پیچیده ولی آرام بخش دل ها...
عزیزان همراه
خدای رنگین کمان مراقبتون باشه🤲
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون پراز آرامش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌷ترتیل ۳۰ جزء "قرآن کریم" 🌷
✨جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO
🌷جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ
✨جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF
🌷جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3
✨جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3
🌷جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs
✨جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC
🌷جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o
✨جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu
🌷جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH
✨جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y
🌷جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby
✨جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ
🌷جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA
✨جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM
🌷جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG
✨جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz
🌷جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc
✨جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95
🌷جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc
✨جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO
🌷جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP
✨جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm
🌷جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5
✨جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf
🌷جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2
✨جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno
🌷جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai
✨جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF
🌷جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc
✨دوستان گرامی فقط روی لینک جزء مورد نظر بزنید نیاز به دانلود نیست ✨
💫🌷التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخواهم دنیـا را بـزنم به نام🌷🍃
دوستانم
دوستانی که دلشان دریاست
و مهرشان پاینده
همان هایی که نشانی از🌷🍃
مهربانی وعشق و
آرامش آسمانی دارند
خــدايا🤲
بهترینها را نصیبشان کن🌷🍃
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز خیر وخوبی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تغذیه روح... - @mer30tv.mp3
4.74M
صبح 23 اسفند
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | روز امام رضا علیهالسلام🌺
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر نه چیزست که شایسته پای تو بود
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
پشت تبریزیها
غفلت پاکی بود که صدایم میزد
پای نیزاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف میزد؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجهزاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی
گیوهها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، میچرخد گاوی در کرت
ظهر تابستان است.
سایهها میدانند، که چه تابستانی است.
سایههایی بی لک،
گوشهی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا میخواند..
#سهراب_سپهری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نزدیک رضای خود کن ای یار مرا
ای دوست نکن با غضبت خوار مرا
توفیق بده بخوانمت با قرآن
با لطف مدد رسان در این کار مرا
#زینب_عدالتیان
دعای روز دوم ماه رمضان
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جرعه به جرعه میدهم
شعر به نوشِ دلبر
دل که نکرد اثر به او شعر کند مگر اثر...
#حافظ
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
در میان جبههها گم گشتهام پیدا نشد
آمدن از او نشانی جز به یک رؤیا نشد
خطبهخط کاروانهای شهیدان رفتهام
هرکه را دیدم برایم آخرش بابا نشد!
سالها دنبال یک نام و نشانی بودهام....
باز سهمم جزبه عکس و گوشهای تنها نشد
من پدرمیخواستم او رفت گمناممشود!
بعد از او دنیای من هم هیچگه زیبا نشد..
#الهه_نودهی
✅️ عضو کانال
#به_یاد_شهدای_گمنام
#روز_بزرگداشت_شهدا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هله عاشقان بکوشید
که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پَرَّد چو بدن گران نماند
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید
هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند
#حضرت_مولانا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
کسی که شعر مرا خواند پشت این دیوار
خدا کند که تو باشی فقط همین یک بار
به قلب من زده پل یاس از دل دیوار
شکوفه های جوانش، شکفته در اشعار
غم غزل شده شبنم چکیده بر دفتر
گل سپیده شده دل شکسته از خودکار
کنار چشمه چشمت نشسته ام تشنه
بریز به کاسه چشمم کمی می دیدار
ورق ورق شده دفتر مچاله اش کردم
بیا ورق شده هارا به دست غم نسپار
#مهدی_ملک
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
2_144209747648550546.mp3
4.39M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 #احمد_سلو
🎼 ناخدا ♥️♥️
جدل ورزان مشتاق نشستیم
هبل سازان گوساله پرستیم
اسیر بی سوادی مدرنیم
به زعم خویش روشنفکر هستیم
#محمدعلی_ساکی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
گاهی باید رها کرد
باید نخواست ، باید نداشت
باید گریخت ....
از انتطارهایی که آدم را پیر
و دردهایی که آدم را شکسته می کنند ....
#نرگس_صرافیان_طوفان
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تقدیم به روح مطهر شهید عبدالحسین برونسی
خدا کند که بیایی به خواب فرمانده
سلام کردم و دارد جواب فرمانده
نوشتم از تو و از حال و روزمان بی تو
در این هوای به ظاهر خراب فرمانده
عزیز زاده ی گلبوی مرد بی غل و غش
کم است مثل تو پا در رکاب ،فرمانده
شکست زیر شکنجه ،تمام دندان هات
صبور بودی و شد انقلاب فرمانده
امیر و خط شکن روزهای ترکش و خون
حدیث سادگی ات شد کتاب فرمانده
چقدر ضجه زدی تا که در قیامت «بدر»
شد آرزوی دلت مستجاب فرمانده
ببخش بعد شما ما اگر عوض شده ایم
گذشت فصل تب و التهاب فرمانده
حجاب دغدغه ات بود و غیرت زینب
رسیده دوره ی کشف حجاب فرمانده
کسی شبیه تو پیدا نشد به یکرنگی
کجاست آنکه ندارد نقاب فرمانده
همیشه در پی نان حلال می گشتی
حلال باهمه رنج و عذاب فرمانده
و از مرام تو دورند و در سر بعضی
نمانده باور روز حساب فرمانده
فقط برای خیابان و کوچه ی شهری
شده است نام شما انتخاب فرمانده
چقدر عکس تو رفتیم و سخت می گرییم
به عکس خنده ی تان توی قاب فرمانده
برای عرض ارادت همیشه آوردیم
برای سنگ مزارت گلاب فرمانده
شما به مرکز خورشید متصل شده اید
و ما به سایه پی آفِتاب فرمانده
به زیر دین شماییم و گوش مان شده کر
سر شنیدن حرف حساب فرمانده
بدا به حال هر آنکس که از ولایت عشق
بریده رفته به سمت سراب فرمانده
همیشه راه علی قبله است و می چرخد
به سمت او جهت قبله یاب فرمانده
#محمدجواد_منوچهری
✅️ عضو کانال
سالروز شهادت سردار عبدالحسین برونسی گرامی باد🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky