#معرفی
سلام و رحمت🍃🌹
💎 اثر برگزیدهی اولین کنگرهی تکریم مادران شهید با عنوان " زلال قریحه" از بانو طاهره سادات ملکی:
امشب دوباره حرف ها دارم برایت
ای شب به شب هم صحبت من چشم هایت!
یادش بخیر آن روزها که موقع خواب
من روضه ی گهواره میخواندم برایت
پا می شدند از خواب گنجشکان به شوقت
وقت طلوع خنده ی صبح آشنایت
کم کم شبیه سرو خانه قد کشیدی
پشت لبت سبز و کمی بَم شد صدایت
آن روزها در خانه ی ما وقت افطار
باران غزل می خواند با هر ربنایت
یک شب که شال گردنت را بافه بافه
رج می زدم از رفتنت کردی حکایت
از من حلالیت گرفتی... گریه کردی
آن شب عوض شد بی هوا حال و هوایت
باران به باران ابری و دلتنگ بودم
کوچه به کوچه دور میشد رد پایت
قندیل بست این خانه بعد از رفتن تو
یک عمر پای کرسی ام خالیست جایت
دامادی ات را آرزو میکردم اما
وقت حنابندان چرا خون شد حنایت
می پیچمت لایه پتوی بوسه هایم
تا گرم گرم گرم باشد دست و پایت!
آه ای کبوتر بچه ام پرواز خوش باد!
پر، باز کن پرواز کن تا بی نهایت...
#طاهره_سادات_ملکی
#اولین_کنگره_زلال_قریحه
#شاعران_آئینی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
#معرفی
سلام و رحمت🍃🌹
💎 اثر برگزیدهی اولین کنگرهی تکریم مادران شهید با عنوان "زلال قریحه" از جناب مجتبی خرسندی:
برای مادر شهیدان مهدی و مجید زینالدین؛🌹
قبول کرده خدا هر دوتا شهید تو را
که از دوپنجره واکردهاند دید تو را
هزار مرتبه ترس آمد و حریف نشد
که ناامید کند لحظهای امید تو را
منای عشق بنا شد که با دو اسماعیل
به شام تیره بریزند صبح عید تو را
بدیهیاست که ابلیسها نمیفهمند
شکوه سعد تو را، باور سعید تو را
بهشت خانهی امن تو بود و حضرت حق
گذاشت در دل قرآن خود کلید تو را
چه بادها که وزیدند با تمام وجود
ولی هنوز نلرزاندهاند بید تو را
شکوه، صبر، صلابت، مقاومت، ایثار
ردیف کرد خدا این همه مرید تو را
تو روسفید شدی در مقام قرب خدا
که روسیاه کند دشمن پلید تو را
تو انتخاب خداوند بودی ای مادر
برای رفتن این راه برگزیده تو را
نشان مادری تو "تبارکالله" است
به اهل صبر، خدا میدهد نوید تو را
تو از زلال قریحه سرودهای دو غزل
که ماندگار کند لحظهی سپید تو را
دو نامهای که نوشتی قبول حق شده است
به عرش خوانده خدا مهدیومجید تو را
#مجتبی_خرسندی
#اولین_کنگره_زلال_قریحه
#شاعران_آئینی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
#معرفی
سلام و رحمت🍃🌹
💎 اثر برگزیدهی اولین کنگرهی تکریم مادران شهید با عنوان "زلال قریحه" از بانو فائزه امجدیان:
یه مدته سر نزدی به خونه
از حال گلدونا خبر نداری
تموم فصلا عطر پاییز میدن
رفته بودی واسم بهار بیاری
دوباره جارو میکنم حیاطو
دوباره توی کوچه آب میپاشم
میدونی که! زیاد بیرون نمیرم
یه وقت اگه بیای و من نباشم...
مثل ستارههای دور کم نور
همیشه سو سو میزنه نگاهم
دیگه چشام سو نداره عزیزم
ولی بدون همیشه چش به راهم
کوچههای محله دلتنگتن
هنوز دوچرخت گوشهی حیاطه
دیگه صُبا نون نمیاری مادر؟
سفره پر از گریهی چای نباته
روی اجاق داغ خاطراتت
یه دیگ، آش پشت پا گذاشتم
من که میدونم تو دوباره میای
سهم تو رو خودم جدا گذاشتم
دیروز برای شهر دلتنگ ما
از طرف خدا شهید آوردن
برای تابوت بدون اسمش
مادری کردنو به من سپردن
مثل روزای اول نبودت
دوباره رود رود مویه کردم
به جای مادرش وظیفه داشتم
وقتی میاد دور سرش بگردم
عطر تنت رو با خودش آورده
شاید یه روزی بوده همسنگرت
شاید بهش گفته بودی بعد تو
به جات بیاد سر بزنه مادرت
شاید خودت...شاید خود تو باشی
میشناسمت هنوز با اینکه پیرم
خداروشکر نذر منم ادا شد
باید برم حلوا پزون بگیرم
میشناسمت با اینکه بی نشونی
میبینمت با اینکه تاره چشمام
حک شده اما روی سنگ قبرت
به جای اسم تو: شهید گمنام
#فائزه_امجدیان
#اولین_کنگره_زلال_قریحه
#شاعران_آئینی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi