eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
267 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
10هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠 #فقط_خــدا_می‌بیند 🌸وقتی یکی از دوستانش او را در حال باربری در بازار میبیند به او می گوید آقا ابراهیم مردم میبینند! شما قهرمان هستید برای شما زشت است. این کار مناسب باربر هاست. 🌸ابرهیم میخندد و می گوید: کاری کن که اگر خدا تو را دید خوشش بیاید نه مردم! #رفیق_شهیدم؛ #ابراهیم_هادی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خاطــره ای بسیار عجیب از شهید ✨ #ابراهیـــم_هادی 🌷یادش با ذکر #صلوات #سلام_بر_ابراهیم
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ بخشش و کمک به فقیر 🌸شهید جاویدالاثر🌸 #ابراهیم_هادی شهدا کجا وما کجا؟!
بهشـــــت منـــــ ڪربلاستـــــ♡: 🔺من با کار دارم⁉️ ابراهیم نداشت،📵 اما بی سیم که داشت!!📞 🔸️ابـراهـیـم،ابراهیم...‼ اگر صدای مرا میشنوی ، کمک...❗ من و بچه ها گیر افتادیم در تله ی !🇮🇱🇺🇸 تلفن همراه من کار نمیکند📴 بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه نداشت😔 تا با تو تماس بگیرم... گفتم میخواهم با بیسیم شما بگیرم.. گفتند شما را چه به بیسیم ..😳 اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید..👇 صدایم را به تو برسانم ...🗣 اگر میشنوی ما افتادیم🚷 بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که از فرم 💪تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟🤼‍♂️ تا چشم و دل دختری را آب نکنی !😪 اینجا میگیریم تا دیده شویم .. لاک💅 میزنیم تا 👍بخوریم تو حتما راهش را بلدی..🙂 که به این پیچ ها خندیدی و دنیارا پیچاندی!😍 و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !😔 🔸️داداش ابراهیم...📞 اگر صدایم را میشنوی، دوباره بگو تا ماهم مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند.. را .. راه را گم کرده ایم.. اگر از برگشتی کمی از ان های نـاب ها را برایمان سوغات بیاور؛📿🖤 تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...💔 تمام..... .... .... ..یازهرا😔✋ .. ⛱☃
‍ 💠 ارادت به از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند که ارادات و علاقه قلبی به داشتند. 🌷 همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، کتاب را خوانده بود و هر وقت از کنار تصویر او رد می شد سلام میکرد. 🌷 هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل می‌رفت و با ابراهیمش خلوت می‌کرد. 🌷 هرزمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. 🌷 که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود. 🌷 بیشتر کتابهایی که درباره شهید هادی بود خوانده بود و در کنار مزار یادبودش عکس یادگاری گرفته بود. 🌷 از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرکز خاصی داشت. 🌷 به عشق ابراهیم هادی، نام جهادی‌اش را سید ابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه می‌کرد و می‌نوشت: «وقف در گردش» و به دیگران می‌داد. 🌷 نیز از شیفتگان ابراهیم هادی بود و هر هفته به مزار این شهید می‌رفت. 🌷 از هم محله‌ای‌های ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت. 🌷 از مسئولان ایرانی فاطمیون نیز عاشق ابراهیم بود. یکی از مسئولان لشکر فاطمیون تعریف می‌کند: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داشتیم. تعداد زیادی از کتاب‌ها از جمله «سلام بر ابراهیم» به آنها هدیه شد. بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و آنها علاقه‌مند به زندگی شهید شدند. 🌷 به کمک دوستانش و به تأسی از هیئت خیمه العباس را راه انداخته بود هرکسی با یک خو گرفت روز محشر از او گرفت
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی❤: 👇👇👇 💢کارتن پاره شد و کتاب ها جلوی من ریخت! نگاهم به زمین خیره ماند. اولین تصویری که روی جلد کتاب در مقابلم بود . همان جوانی بود که دیشب در وسط جمع شهدا ایستاده بود. کتاب بعدی تصویر یکی دیگر از شهدا.. 💢پاهایم سست شد. نشستم روی زمین بغض گلویم را گرفت. یکی یکی کتاب شهدا را با ادب بر می داشتم و می گفتم خوش آمدید. خوش آمدید.. اینها همان جوان هایی بودند که شب قبل مهمان موسسه شدند چهره آنها را خوب به یاد داشتم . نفر وسط بود. بعد شهید علمدار بعد شهید تورجی.. 💢همسرم که از خواب من اطلاعی نداشت با تعجب گفت: چیکار میکنی؟ بیا کمک کن کتاب ها را جمع کنیم. 💢عجب غروب جمعه ای بود شهدا آمدند. 💢خدا شاهد است از آن لحظه که شهدا مهمان جامعه القرآن شدند اوضاع ما کاملا تغییر کرد. شرایط روز به روز بهتر شد. درهای خیر و برکت بر ما باز شد. 💢ما با سختی فراوان در آن منطقه ی محروم کشور کار را شروع کرده بودیم حالا با عنایت شهدا درهای بسته به روی ما گشوده می شد. 💢دیگر ابراهیم را برادری برای خودم می دانستم. اولین قرارم با داداش ابراهیم این بود که از خدا بخواهد به من حیای فاطمی بدهد. حیایی که تا می توانم از نامحرم دور باشم. نامحرم را نبینم و نامحرم نیز من را نتواند ببیند. 💢چرا که مادر سادات فرمودند: بهترین حالت برای یک زن که او را به خدا نزدیک می کند. این است که تا جایی که می شود با نا محرم برخورد نداشته باشد. 💢بعد هم خواستم که برای بندگی خالص حضرت حق ادب نماید. 💢از آن روز در تمام کارها داداش ابراهیم مشکل گشای ما بود. 💢ما برای برخی کارها باید از امام جمعه فرماندار ..کمک می گرفتیم. برای این کارها لازم بود که شخصا حاضر می شدم و صحبت می کردم. قبل از اینکه بروم خیلی خودمانی به داداش ابراهیم می گفتم شما راضی هستی که من با نا محرم حرف بزنم؟ خودتان مشکل را حل کنید و کارها را ردیف کنید. من نامه را می فرستم پیگیری هایش با شما. 💢باورش برای کسانی که اعتقاد دارند سخت نیست. بدون مراجعه و به صورتی عجیب مشکلات و مسائل ما حل می شد. 💢یادم آمد روز اول از مولای خودم خواستم که برای هدایت ما این شهید را بفرستد. چه استادی را امام عصر "عجل الله" برای هدایت ما فرستاد؟ 💢روزها گذشت و فعالیت ما گسترش یافت. یک شب جمعه زیارت عاشورا به نیت امام عصر "عجل الله" و مادر جوانشان و شهدا خواندم و گفتم: داداش ابراهیم مربیان موسسه خالصانه و بی ریا توی این شهر که خیلی به کار فرهنگی احتیاج داره زحمت می کشند من خیلی شرمنده ام. از خدا بخواه که توفیق دهد در نیمه شعبان مربی ها را به کربلا ببرم. 💢با عقل مادی این کار شدنی نبود هزینه بسیار این سفر و... اما چقدر زود جواب ما را داد. 💢روز نیمه شعبان با ده نفر از مربیان قرآنی در بین الحرمین بودیم و به نیابت از شهدا زیارت می کردیم و چه سفری شد سفر مرحمتی شهدا. 💢آری از آن روز که شهدا مهمان ما شدند رنگ و بوی زندگی ها تغییر کرد اصلا رنگ و بوی شهر ما تغییر کرد. بوی خدا در همه جا پراکنده شد. 💢ابراهیم این بزرگ مرد اخلاص و عمل در این شهر چراغ راهی شد برای تمام کسانی که می خواهند عبد درگاه خدا باشند. ابراهیم به شهر دور افتاده ی ما آمد تا راه را به ما نشان دهد. 💢اکنون بسیاری از مردم شهر او را می شناسند. کرامات و اتفاقاتی که اینجا رخ داد خودش یک کتاب است. داستان رضا یکی از این حکایت هاست. 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵 صوت کمتر شنیده شده از شهید ابراهیم هادی + ابراهيم! تو هم رفیقاتو شفاعت کن! بسیار زیبا ✔️ از دست ندهید ✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه: این ویدئو با تکنیک ساخته شده است.... لبخند و نگاه خاص شهید ابراهیم هادی... ‌ محال است به لبخندش نگاه کنی و حال دلت عوض نشود❤️🌹 ‌ ‌ ویدئوی این لبخند رو به سایر دوستانتون هم هدیه کنید 🌹 ‌
✨🌺یه نفر اومده بود مسجد و سراغ دوستان شهید ابراهیم هادی رو می گرفت بهش گفتم : کار شما چیه؟! بگین شاید بتونم کمکتون کنم گفت: هیچی! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده؟ قبرش کجاست؟ مونده بودم چی بهش بگم بعد از چند لحظه سکوت گفتم:شهید ابراهیم هادی مفقود الاثره ، قبر نداره چرا سراغشو می گیری؟ با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد: کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه یه روز بهم گفت: بابا این آقا کیه؟ گفتم: اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی🥰 بهش گفته:دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم😍❤️ چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم😍 بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه: این شهید ابراهیم هادی کیه؟ قبرش کجاست؟ ... بغض گلوم رو گرفته بود🙁😢 حرفی برا گفتن نداشتم فقط گفتم: به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب نماز و حجابت باش... 🌷خاطره ای از زندگی شهید ابراهیم هادی🌷 @shafeh
ابراهیم می‌گفت: بیشتر دعواها و مشکلات خانوادگی بخاطر این است که کسی گذشت ندارد. دنیا ارزش اینهمه اهمیت دادن، ندارد... « »