✨✨✨✨✨✨✨✨
👌نياز به قرآن
@shagerd_Quran
🌱با قرآن، در مكتب و سپس در مدرسه روبرو شدم. استادى داشتيم سختگير ... كه سختگيرىها و فشارش ما را از قرآن و تعليمات دينى بيزار كرد. اين فشار براى نفرت كافى بود، هر چند كه در جوى مذهبى و قرآنى بزرگ شده بوديم.
من خودم از اين فشار، تجربهها آموختم، كه ديگر تخم نفرت را اين گونه در دلها نريزم.
⚡️شب در منزل يكى از تجار محل، روضه بود. شب گرمى بود. و در آن شب، حوض آب و فواره و گلها و رقص ماهىها، مرا به خلسهاى كشانده بود كه خواب شيرينى را بر پلكهايم مىپاشيد.
كامل مردى پُر شور بالاى منبر بود ... يادم نمىرود با حركت دستها و فريادها و حالتهايش آنقدر از #قرآن گفت كه پس از مدتها #بيزارى و خستگى شوق تازهاى در من روييد؛ #شوق_آشنايى_با_قرآن، قرآنى كه آن شب با #تلقينها در من #بزرگ شده بود. قرآنى كه او مىگفت؛ #كليد_هر_بنبست و #راهنماى_هر_تنگناست.
@shagerd_Quran
🌿وقتى به منزل بازگشتم #قرآن را برداشتم تا از نزديك ببينم. قرآنى بود با ترجمهاى كه اسمش را #ترجمهى_مرمرى گذاشتم. مر او را گفتيم. مر قرآن را فرستاديم ...
راستى كه دلم سوخت. اين چه #ترجمهاى است؟! گاهى #شكها بالاتر مىآمدند. اصلًا اين چه قرآنى است؟ همين #كليد_پيروزى است؟ همين #ضامن_عظمت مسلمانهاست؟
🤔آن همه شور كه همراه #تلقينها در من سر كشيده بود و همراه صداى آب و زمزمهى ريز فوارهها و رقص ماهىها كه از آب بيرون مىپريدند، در من دويده بود، آن همه #شور در من #خشكيد و براى #بار_دوم، #قرآن را كنار گذاشتم.
ولى اين مرتبه، #كنجكاوى بيشترى داشتم كه حتى مرا به #عربى كشاند.
شايد دو سه سال گذشت. سالهايى كه #دورهى_تولد_من بود. در اين سالها #جريانهايى در من گذشت و #فكرهايى در من #شكوفه داد. #فكرهايى كه اكنون از آن ياد مىكنم، آن روزها به اين روشنى نبودند كه اكنون مىنويسم ولى #طرحهايى بودند كه به همين نقش كنونى جان مىدادند و حرفهايى بودند كه مرا آماده مىكردند.
@shagerd_Quran
🌿در اين سالها، منى كه #دو_بار از #قرآن سر خورده بودم، آن چنان #نياز_به_قرآن را يافتم كه از #نفس_كشيدن_ضرورىتر.
👌من خودم را شناختم كه از #خاك و #کلم و از #گربه #بيشترم.
مىديدم #من با #جهان و با #آدمها #رابطه دارم. من در #دنياى_رابطهها هستم. @shagerd_Quran
اين رابطهها براى من آنچنان عينى شكل مىگرفت كه هر حركتم با وسواس همراه مىشد. چگونه راه بروم؟ چگونه نگاه بكنم؟ چه بخورم؟ چه وقت بخورم؟ ...
👌من در #كوچكترين_حركت، #بزرگترين_رابطهها را احساس مىكردم. و در اين #رابطهها دنبال #ضابطه و دستورى بودم.
در اين جهان كه #علم، #نظامش را تجربه كرده بود، نمىتوانستم ولنگار باشم.
نمىتوانستم شلنگ و تخته راه بيندازم. #رابطهها، به #ضابطهاى نياز داشت.
اين #ضابطه از كدام #منبع تأمين مىشود؟
از #علم؟
يا از #غريزه؟
🤔#علم_انسان و دانشهاى او با تمام وسعتش هنوز آنقدر #ناچيز و #محدود است كه نمىتواند بگويد در هر حركتى، چه رابطههايى هست. در حركت دست، با دورترين ستاره، در حركت الكترونهاى مغز، با رنگ برگها و خاصيت خوراكىها ...
اين #حركتها و اين #رابطهها هنوز شناسايى نشدهاند تا #ضابطههايش به دست برسند.
🤔و #غريزه هم در انسان مثل غريزهى حيوانات ديگر نيست كه او را تأمين كند
و رابطههايش را كنترل نمايد.
🌿با اين توجه، #ضرورت_وحى مطرح مىشد. #كتاب، مفهوم عميقى به من مىبخشيد. @shagerd_Quran
👌هيچ ديدهاى كه در خانوادههاى فقير ماشين آب ميوهگيرى و يا رختشويى، چگونه مطرح مىشود. همين كه بچههاى فضول مىخواهند به برق وصلش كنند، همه دستپاچه مىشوند كه صبر كن. بيا كنار. دست نزن تا داداش كتابچه را ببيند. دستورش را بخواند. ماشينى كه #نظام دارد، نمىتوان همينطور به آن دست زد و با آن رابطه برقرار كرد. #علم مىخواهد. #كتاب مىخواهد.
اين #نظام_وسيعتر براى من اينگونه طرح مىشد. و #ضرورت_وحى اين گونه احساس مىشد. منى كه #دو_بار از #قرآن رميده بودم، اكنون به #قرآن روى مىآوردم.
👌و اين #بار_سوم، رابطهام با #قرآن، از رابطهام با قلبم، با نفسم نزديكتر بود. و اين #نه_يك_حرف كه يك #احساس بود. آخر من مىتوانستم بدون قلبم چند ثانيه زنده باشم ولى #بدون_قرآن (دقت شود) نمىدانستم #چگونه زنده باشم و #براى_چه زنده باشم و همين ثانيهها را چگونه بگذرانم؟ اين احساس، #انس_عميقى را در من سبز كرد.
#اين_ضرورت_مرا_با_قرآن_پيوند_زد.
🌿اكنون با صراحت مىگويم، #قدم_اول، #شرط_اول، براى #برخورد_با_قرآن همين احساس، همين #دركِ_ضرورت است.
تطهير با جارى قرآن (1)، ص 13
#بازگشت_باضابطه_به_قرآن
#مهجوریت_قرآن
#مکتب_تدبر
#فرهنگ_تدبر
#اندیشه_تدبری
#درک_ضرورت
#استاد_علی_صفایی
@shagerd_Quran
سوال و گفتگو:
@safa_314