eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
519 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
نبرد : که شنید غمگین شد و نزد شاه آمد و گفت « این مرد جوان احمق میخواهد جان خود را به خطر بیاندازد و بخاطر کسب شهرت به فکر عاقبتش نباشد کسی با پای خود وارد دوزخ نمیشود اگر او با تهمتن بجنگد سر خود را به باد میدهد میدانی که او کوچک است و من به عنوان بزرگترش نگران هستم » پیلسم پاسخ داد « من ترسی از رستم ندارم که حتی فیل جنگی هم نمیتواند از من جان سالم به در ببرد » که این سخنان را شنید یک اسب جنگی با الات جنگ به او داد و پیلسم آماده نبرد شد و به میدان آمد و گفت « کجاست که میگویند مانند اژدها میجنگد ؟» شمشیرش را کشید و گفت « رستم با یک ترک نمی‌جنگند و ننگ دارد » پس گیو و پیلسم بهم حمله کردند و که دید او هم آمد و یک نیزه بر نیزهٔ پیلسم زد و پیلسم با هر دوی آنها می‌جنگید رستم از دور دید که دو ایرانی با یک تورانی میجنگند و فهمید آن تورانی کسی جز پیلسم نیست و از ستاره شناسان نیز شنیده بود که اگر پیلسم در جنگی با ایران بجنگد کشته خواهد شد پس رستم به لشکریان گفت تا پیش نیایند و نیزه اش را به دست گرفت و به سمت پیلسم تاخت و گفت « گفتی میخواهی با من بجنگی » پس نیزه اش را به کمربند او زد سپس او را برداشت تا مرکز سپاه توران رفت و در مقابل سپاه توران انداخت و گفت « این را به دیبای زرد بپیچید که از گرد و خاک چهره اش لاجوردی شده » پیران که تن برادرش را دید اشک ریخت و دلش از شاه توران شکست... @shah_nameh1
‌ بیاورد فرهنگیان را به شهر ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ کسی کو ز فرزانگی داشت بهر همان کودکان را به فرهنگیان ‌ ‌ ‌ ‌ سپردی چو بودی ورا هنگ آن بهر برزنی در دبستان بدی ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ همان جای آتش پرستان بدی ز فرهنگ وز دانش آموختن ‌ ‌ ‌ ‌‌ سزد گر دلت یابد افروختن بیاموخت فرهنگ و شد برمنش ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ برآمد ز پیغاره و سرزنش سخن بشنو و بهترین یادگیر ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نگر تا کدام آیدت دلپذیر سخن پیش فرهنگیان سخته گوی ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گه می نوازنده و تازه روی روز معلم مبارک 🍀❤️ @shah_nameh1
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید سال هاست او را میشناسم ... اما هنوز نمیدانم چه شخصیتی دارد ( خطاب به تو ) ............... عجیب نیست 😂 من خودمم خودمو نمیشناسم
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید روز معلم رو بهت تبریک میگم هرچی نباشه داری شاهنامه رو به ما یاد میدی یا حداقل یادآوری میکنی دمتم گرم همیشه سلامت باشی 💚 .............. وای قلبم ریخت 😍❤️ ممنون
هدایت شده از محافظ ⚖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردوسی شاعر بزرگ پارسی❤️‍🔥 ▪️ ▪️ 𝗝𝗼𝗶𝗻 𝘂𝘀 anti bts fan |🚽🩸🦠
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید تایپت چیه؟ .......... entp
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید عه منم estpام ......... به به رفاقت تا قیامت
نبرد و : جنگ همین طور ادامه داشت و هر دو سپاه بسیار کشته داده بودند و هوا کم کم داشت تاریخ میشد که افراسیاب رو به لشکرش گفت « اگر در جنگ سستی کنید هیچ وقت جبران نخواهد شد پس با تمام توان بجنگید » سپس خودش از مرکز سپاه بیرون آمد و به سمت حمله ور شد و در راه بسیاری از ایرانیان را کشت و طوس خسته شد و نزد رستم آمد و گفت « همه جا کشته ریخته است و از خون زمین مانند دریا شده و پرچم ایران دارد نگون میشود » پس رستم با حمله کردند و بسیاری از تورانیان را که از خویشان افراسیاب بودند کشتند وقتی افراسیاب پرچم بنفش را از دور دید فهمید که رستم به میدان آمده پس افسار اسب را سفت گرفت و سمت رستم تاخت و رستم هم که پرچم سیاه افراسیاب را دید مانند شیر نعره زد و افسار اسب را رها کرد و سوی افراسیاب تاخت افراسیاب نیزه اش را به کمربند رستم زد اما نیزه بر ببربیان رستم کارگر نبود سپس رستم نیزه اش را بر سر اسب او زد و افراسیاب از اسب افتاد و رستم از کمر افراسیاب گرفت تا کارش را تمام کند ولی از دور دید و با گرز اش بر شانهٔ رستم زد و رستم برگشت تا به او نگاه کند و آنگاه افراسیاب فرار کرد و رستم سوار بر رخش او را تعقیب کرد اما نتوانست باز بگیرد و سوی سپاه ایران بازگشت و جنگ همچنان ادامه داشت و برق نوک نیزه ها در گرد و غبار اسبان دیده میشد و لشکر ترکان شاد بودند و میگفتند « رستم بازو اش را از دست داد و وقتی پشت شاه ترکان تاخت و نتوانست او را بگیرد خوار بازگشت » طوس از رستم پرسید « چگونه گور از دام شیر گریخت؟ » و رستم هم هر آنچه گذشته بود باز گفت @shah_nameh1
فتح توران : هر دو سپاه پس جمع آوری غنایم بازگشتند فردای آن روز تمام پول ها را بین مردان لشکر تقسیم کرد و باز هم صدای طبل بلند شد و لشکریان با دل هایی که پر از کین بود به توران حمله کردند خبر به رسید افراسیاب به گفت « ایرانیان میخواهند کل کشور توران را نابود کنند » افراسیاب لشکری اماده کرد و به دریای چین فرار کرد پس از فرار او رستم به رفت به تخت نشست و گفت « وای به حال کسی که تا دشمن اش میاید فرار میکند چراکه کشته شدن به دست دشمن بهتر است از فرار کردن از جنگ دشمن » سپس به خزانهٔ افراسیاب رفت و توران را غارت کرد و با ثروت زیاد به ایران بازگشت و غنایم را تقسیم کردند . به تاج و ثروت زیادی داد گفت« هر کس نام افراسیاب را گفت سرش را ببر » و بعد سپیجاب و سغد را به دادند و فراوان به او آفرین کردند که با گوهر است و با خرد بعد از آن به پسر کاووس پول زیاد دادند که برادر سیاوش بود و از همه کینه خواه تر خبر به کشور های همسایه رسید که رستم افراسیاب فراری داده و تمام متحدان افراسیاب از رستم امان خواستند و رستم آنها را بخشید و انها هم هدیه های بسیاری به رستم دادند @shah_nameh1
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید من شنیدم entp ها رو مخن ولی تو نیستی ......... اینا شایعاتی ان که بر علیه ما راه انداختن چون تاب دیدن محبوبیت روز افزون ما رو ندارن