هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/shah_nameh1/2228 مگه زرتشتی ها یکتا پرست نبودن
#دایگو
............
زرشتی داریم تا زرتشتی
مزدی ها آره ، اما نه یکتاپرستی اسلامی.
یکتاپرستی دوگانه
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
احتمالا خیلی با زرتشیا حال نمیکرده🗿😂
#دایگو
...........
نه اتفاقا احترام میزاشته
اما خیلی شخصیت ها اصلا زرتشتی نبودن . مثل رستم
بنظر من بخاطر حفظ داستان ها بوده
چون زمان ساسانیان بخاطر زرتشتی نبودن رستم اونو کلا از داستان ها حذف کرده بودن.
شاید فردوسی فکر کردن بخاطر مسلمون نبودن و خورشید پرست بودن بعضی شخصیتا حذف بشن
رسیدن #رستم :
خورشید غروب کرد و آسمان خالی از خورشید و ماه شد. دیدهبان گفت« گرد و غباری از دور میبینم. گویی پهلوان پیلتن با سپاه #زابلستان آمده است.»
#گودرز که این را شنید، شب تیره از کوه پایین رفت. پرچم اژدها پیکر رستم پدیدار شد. گودرز ، رستم را دید و از اسب پیاده شد و رستم همچنین. هم را در آغوش گرفتند و برای نامداران گودرزیان زاری کردند.
گودرز به او گفت« ای پهلوان! تاج و گاه از تو روشنی دارد و هیچ گاه دروغ نمیگویی. تو برای ایرانیان از پدر و مادر و پول و ثروت بهتری. بدون تو مانند ماهی هستیم که در خاک افتاده و بی آب مانده. حالا که چهره تو را دیدم سوگواری ام تمام شد.»
رستم به او گفت« همه ما رفتنی هستیم. برخی در جنگ و برخی در بستر. من نیز از مرگ فراری ندارم.»
#گیو و #طوس باخبر شدند که رستم رسیده و گودرز او را دیده. مانند باد راهی شدند و صدای طبل و شیپور از سپاه برخواست. لشکریان ایران خود را به رستم رساندند و از اندوه کشته شدگان زاری کردند.
رستم از غم آنان غمگین شد و برای کین خواهی کمر بست. از درد سپاهیان نالید و پند داد و گفت« ای سران! اکنون جنگی بزرگ در پیش داریم. هیچ کس از مرگ راه فراری ندارد و فرجام همگان است.»
سپس خیمه زدند و پرچم رستم را برافراختند.
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
رسیدن #رستم : خورشید غروب کرد و آسمان خالی از خورشید و ماه شد. دیدهبان گفت« گرد و غباری از دور میب
ایرانیا مثل بچه هایی ان که تو دعوا کتک خوردن و حالا باباشون اومده😂💔
بچه ها
اگه طراح خوبی برای شخصیت ها و فضا و منظره های شاهنامه سراغ دارید
پیوی بگید ممنون 😄❤️
@rueen_tan
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
چرا آیدی ات رویین تنه؟
#دایگو
..........
چون من درمقابل غم و افسردگی رویین تنم😂
این شعر از فردوسی نیست!
یکی ابلهی شب چراغی بجست
که بی او نشد عقد پروین درست
خری داشت آن ابله کوردل
به جان خودش، جان خرمتصل
چنان شب چراغی که ناید به دست
به خواری بر آن گردن خر ببست
من آن شب چراغ شهنشاهیم
که روشن کن ماه تا ماهیم
مرا لیکن این بخت ابله شعار
چنان بسته بر گردن روزگار
اگر معنی شعر «شب چراغ» را بدانیم، معنی شعر کم و بیش واضح است. (شب چراغ: گوهری که در شب مثل روز بدرخشد). شاعر نالیده که نسبت من و زمانه، مثل نسبت آن گوهر و این ابله و خرست. اگر سری به گوگل بزنید، همه جا شعر را به اتفاق به نام فردوسی نقل کرده اند. آشنایان سبک فردوسی می دانند که با هزار من سریش به فردوسی نمی چسبد، ولی گویا صاحب دلی آن را متناسب با زبان حال حکیم توس دیده و به نام او سند زده. در حالی که شعر از «ملا زمانی » شاعر معاصر شاه عباس است. همان که داستانی مشهور با شاه عباس دارد؛ صاحب تذکره نصرآبادی نوشته: «شاعر زبردستی بود، اگرچه دیوان او دیده نشد؛ اما از اشعار او ظاهر می شود که خیلی قدرت داشته. مشهور است که دیوان خواجه حافظ را جواب گفته، به خدمت شاه عباس برده، گفت: دیوان خواجه حافظ را جواب گفته ام. شاه فرمود که: جواب خدا را چه خواهی گفت؟!»
(تذکره نصرآبادی، ص349، چاپ ناجی نصرآبادی، انتشارات اساطیر، 1378: تهران)
#ابیاتالحاقیوجعلی
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
رسیدن #رستم : خورشید غروب کرد و آسمان خالی از خورشید و ماه شد. دیدهبان گفت« گرد و غباری از دور میب
ادامه:
#رستم بر تخت نشست و بزرگان لشکر را جمع کرد. یه سو #گودرز و #گیو نشستند و سوی دیگر #طوس و پهلوانان...
شمع روشن کردند و سخن گفتند از لشکر بی شمار توران ، از کاموس و #خاقانچین و #شنگل. گفتند « #کاموس که لازم به گفتن نیست. ما توان رویارویی با او را نداریم، حتی اگه از ابر ها تیر ببارد و فیل به جنگش برود حریفش نمیشودند. از این کوه تا #رود شهد سراسر سپاه توران است. اگه تو نمی آمدی کار لشکر ما تمام بود سپاس از خداوند که تو را فرستاد.»
رستم بخاطر کشته شدگان گریست و گفت« روزگار همین است. اگر هزار سال هم عمر کنی از روزگار جز رنج نخواهی دید.خداوند یارمان باید که از امروز انتقام خونی هایمان را خواهیم گرفت و نام ایران را زنده خواهیم کرد.»
پهلوانان آفرین خواندند و گفتند« همیشه شاد باشی و تخت شاهی بی تو نباشد.»
.....
خورشید از پشت کوه بیرون زد و از موهای ماه را گرفت، از چادر سیاهش بیرون کشید و لبانش را به دندان گزید.
صدای طبل جنگی برخواست و هر دو سپاه بیرون آمدند. #هومان جلو آمد و به هر سو نگاه کرد که ببیند چه کسی به کمک ایرانیان آمده است که خیمه های جدید زدند. سراپرده ای فیروزه ای رنگ دید که خیمه های زیادی اطرافش هستند سپس سراپرده ای سیاه رنگ دید که درفشی ماه پیکر دارد. #فریبرز بود که خیمه نزدیک طوس زده بود.
@shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
واای خدا خیرت بده من داستانایی که میزاری کانالو حفظ میکنم میرم بره معلمام خودشیرینی میکنم،همکلاسیام هم فکر میکنن کل شاهنامه رو حفظم🤣🤣🤣
#دایگو
..........
نوش جونت ولی خو لااقل کانال منم معرفی کن🥲😂