eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
519 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهــنامهٔ فردوســی
ریییی😂 #هومان #گودرز #طنز @shah_nameh1
شما ام میم درست کنید از شاهنامه و بفرستید پیویم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابیاتی جعلی مدتی است که به شاعر بزرگ پارسی گوی، « » نسبت داده میشه و برخی متاسفانه آگاهانه یا ناآگاهانه آن را نشر میدهند. دکتر «شفیعی کدکنی» این ابیات را به عنوان جعلیات عنوان کرده اند! @shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید سلام. یه نمایش دیدم جدید به اسم هفت خوان اسفندیار. شمام ببین خیلی قشنگه. البته اقتباسی از داستان اسفندیار هست و یجاهایی با داستان اصلی تفاوت داره ولی فضای حماسی و سابقه کاراکتر ها حفظ شده و با نمایش کلاسیک اروپایی تلفیق شده که یه ترکیب با شکوه و زیبا خلق شده.به علاوه موزیکال و موزیکش از اشعار حماسی هست تو سایت شیدا عضو بشید رایگان میتونید ببینید قسمت اول و دومشو .............. ایولللل الان میرم ببینم
شاهــنامهٔ فردوســی
📪 پیام جدید سلام. یه نمایش دیدم جدید به اسم هفت خوان اسفندیار. شمام ببین خیلی قشنگه. البته اقتباسی
‌ همش اقتباس همش اقتباس 😐 مگه‌ خود شاهنامه چشه که عوضش میکنن؟😐😂 حالا یه دونه از خودش بسازید بعد تا قیامت اقتباس کنید😐💔
مکالمه و : هومان ناکام بازگشت، مانند شیری که طعمه نیافته باشد. نزد گودرز رفت و فریاد زد« ای دیوبند شنیدم فرمان شاهت را و لشکر کشیدنت را. پسرت فرستاده آمد و پیمانت با شاه را گفت و گفت که به خورشید و ماه سوگند خوردی دمار از برآوری اما اکنون مانند گاو میشی که از شکار شیر ترسیده است به کوه پناه برده ای؟ لشکرت را به دشت بیاور در کوه چه خواهی کرد؟ پیمانت با شاه این بود که در کوه پناه بگیری؟» گودرز گفت« با اندیشه سخن بگو که سزاوار پاسخ شنیدن باشی! پیمان من با شاه همین بود که سپاه آورم. اکنون شما مانند روباه پیر در دشت نشسته ای و به دنبال حیله و جادویید که از گرز و نیزه ما بگریزید. از ما جنگ نخواه که شیر با روباه نمی جنگد!» هومان با شنیدن سخنان گودرز خشمگین شد و شدید تر از قبل غرید« این که تو با من نمی‌جنگی از ترس ننگ است! می‌ترسی به عاقبت جنگ پیشین گرفتار شوی. تو در جنگ لاون جنگیدن مرا دیده ای اگر به قصد کین خواهی آمده ای یکی از سپاهیانت را برگزین تا با من بجنگد. من از و و... جنگ خواستم اما هیچ کدام از پهلوانان به جنگم نیامد و کلید این خواسته را در دستان گودرز نشان دادند. تو همانی که می گویی اگر شمشیر بکشم لاله های کوه از ترسم زرد خواهند شد؟ اکنون از من کین خواه! فراوان پسر داری که همه پهلوانند . یکی را به جنگ من بفرست!» گودرز با خود فکر کرد که چه کسی را به جنگ هومان بفرستد ؟ اگر هومان کشته شود دیگر از ترکان کسی نخواهد آمد و سپاهیانش به کوه کنابد خواهند رفت و ما در جنگ بد نام شویم و اگر سرداری از ما کشته شود نام ما ننگین خواهد شد. همان بهتر که با او نجنگیم تا خودش بازگردد. @shah_nameh1
ادامه گفت و گو: به پاسخ داد:« تندی نکن! همان هنگام که نزد من دهن باز کردی و سخن گفتی دانستم که کسی در ترکان خرد ندارد. ندانستی که شیران با روباه پنجه در پنجه نمی‌شوند ؟ هرگاه هر دو لشکر به جنگ آمدند کسی را برای نبرد تن به تن می فرستم. تو اکنون به سپاهت بازگرد و به فرمانده ات بگو از ایرانیان نبرد خواستم اما هیچ کدام جرئت جنگ با مرا نداشتند. این را بگو و نزد و سپاهیانت ابرو بخر.» هومان با صدای بلند پاسخ داد« چرا باید گفت کاری را که انجام نشده؟ شاه داستانی نقل می‌کرد که اکنون به یاد آوردم که میگفت به دنبال تاج و تخت نباش وقتی تاب جنگ با آتش را نداری. تو هم مرد جنگ نیستی چون میدانی اگر گلی را بچینی از خارش در امان نیستی. از ایرانیان شیر مردی نداری که بتواند با من بجنگد و با فریب می‌خواهی مرا بازگردانی.» پهلوانان ایران به گفتند« بهتر است یکی از ما را برای جنگ با او بفرستی!» گودرز پاسخ داد« امروز با او جنگیدن درست نیست.» هومان که دانست نمی تواند به هدفش برسد خندید و سوی روزبانان رفت. تیر را به کمان کرد و چهار نفر از آنان را کشت و روزبانان از ترس سردار ترک پراکنده شدند. هومان به بالای کوه رفت و نیزه اش را دور سرش چرخاند و فریاد زد« هومان همیشه پیروز است!» سپاهیان توران که چرخیدن نیزه را دیدند بر شیپور ها دمیدند و کلاه خود ها به آسمان انداختند. @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
صفحه اینستاگرام استاد شفیعی کدکنی بخشی راه انداخته درباره جعلیات در زبان فارسی و خصوصا شاهنامه... ب
‌ یه مورد دیگه هم اینجا هست نوشته این کاربر سمت چپی جای بسی تامل داره اول اینکه قصد فردوسی از سرودن شاهنامه زنده کردن زبان پارسی نبوده( درسته که شاهنامه خیلی موثر بوده در زبان فارسی اما قصد فردوسی این نبوده) چراکه اگه زمان رو ببینید شاهان سامانی از زبان فارسی حمایت می‌کردند و قصد بیشتر فردوسی این بوده که داستان های شاهان و پهلوانان رو و نام خودش رو جاودان نگه داره و 📜 همون طور که خودش میگه کزین نامور نامه شهریار به گیتی بمانم یکی یادگار دوم اینکه این یه تصور غلطه که اعراب نابود کردن کتاب ها و کتاب خانه ها رو😳 اتفاقا اعراب خیلی با شور و شوق کتاب های ایرانی رو به عربی ترجمه کردند مثل همین خدای نامک ها ( از منابع ) و کتاب کلیله و دمنه 😀 و دانشگاه معروف ساسانی جندی شاپور هم تا قرن ها بعد از حمله اعراب همچنان دایر بود و کار میکرد👌😎 و اعراب به قدری فرهنگ ایران رو دوست داشتند که شاهان عباسی کاملا به سبک دیوانی ایران حکومت میکردند و به بچه هاشون و عهد یاد می‌دادند 😇 ‌‌
📪 پیام جدید سلام لطف میکنی مطالبی که اینجا می‌زاری ایتا هم بزاری من بتونم. برا دانش اموزام بزارم .بخاطر ترویج شاهنامه اگه دوست داشتی بزار که بتونم کپی کنم عزیز ................. گذاشتم برادر
شاهــنامهٔ فردوســی
‌ یه مورد دیگه هم اینجا هست نوشته این کاربر سمت چپی جای بسی تامل داره اول اینکه قصد فردوسی از سرودن
‌ در رابطه با این عزیزی در پی وی گفتند: تو زمان راشدین تمام کتاب های پزشکی ایران رو عمر سوزوند داش و پاسخ دادم :😄 درسته بعد از ( به دلیل هرج و مرج و ناآرامی در کشور ) خیلی از استادان جندی شاپور به شهر هاشون برگشتند و دانشگاه و بیمارستان دیگه اون رونق سابق رو نداشت😕 اما بعد از حمله اعراب به همون صورت اداره می‌شد و به تدریج از بین رفت نه با آتش زدن کتب پزشکی😐 نشون به اون نشون که 😄 دانش آموخته داده جندی شاپور بعد از اسلام🗿 و همچنان عظمت و شکوه خودش رو حفظ کرده بود به قدری جاحظ در کتاب خودش البخلا میگه هیچ پزشکی تو بغداد کارش نمی‌گرفت مگر اینکه دانش آموخته جندی شاپور باشه👌 و حتی پزشک مخصوص هارون الرشید از بود😎 ‌ جرجیس بن جبرئیل هم رئیس جندی شاپور در زمان خلفای عباسی بوده که با جمعی از انجمن علمی دانشگاه به بغداد رفت ‌‌
بچه ها چقدر کانال روبیکام باستان گرا داره😐😂
گفتگوی و : که آن گستاخی را از دید با شرم پریشان و خشمگین شد و گفت« خون ریختن را آنان شروع کردند!» سپس به سپاهیان نگاه کرد که کدام را به جنگ بفرستد. بیژن که خبر کار هومان را شنید، خشمگین شد و اسب سیاهش را زین کرد و زره رومیش را پوشید. باز نزد پدرش رفت و از پدربزرگش گفت« پدر من به تو گفتم که گودرز پیر و خرفت شده است! نمی بینی رفتارش تغییر کرده؟ پسرانش مقابل چشمم کشته شده و به خام افتادند اما وقتی آن ترک آمد و با گستاخی در مقابلش عربده کشید کاری نکرد! گویی سپاه ایران دلاور ندارد که به بالای کوه رفت و با نیزه اعلام پیروزی کرد. ای پدر ! زره را به من بده تا حال آن گستاخ را بگیرم.» گیو گفت« آرام باش پسر! گفته بودم که تندی نکن و درباره گودرز سخنان نامربوط نگو که او با تجربه و داناتر است. از همه مهم تر فرمانده سپاه است، بسیاری از سرداران نامدار قبل از تو آماده اند تا بجنگد اما او به کسی اجازه نداد. تو جوانی و خام که اینگونه نزد من آمده ای و باد به غبغب انداختی. من در این کار حمایتت نخواهم کرد و حرفش را نزد من نزن.» بیژن گفت« اگر خواسته من را انجام نمی‌دهی و نام آوری مرا نمی‌خواهی نزد فرمانده سپاه خواهم رفت و اجازه نبرد با هومان را خواهم گرفت.» سپس افسار اسبش را کشید و نزد گودرز رفت. ستایش کنان هرچه به پدرش گفته بود بازگفت« ای پهلوانان جهاندار شاه! ای جهان دیده و برازنده دربار! از کار تو در عجبم هرچند هوشم به پای هوش شما نمی رسد. این رزمگاه را آراستی و سپاهیان را صف کشیدی. متعجبم که چگونه ترکی گم کرده راه آمد تا به دست تو هلاک شود. اما تو آن طعمه به دام آمده راه رها کردی! می دانی که اگر خون او را بریزیم دیگر به جنگ نخواهد آمد منتظر نباش که پیران جنگ را شروع کند و سپاه را به اینجا بیاورد. اگر فرمانده دستور دهد من آماده جنگیدن با اویم، دستور بدهید گیو زره سیاوش را به من دهد تا به جنگ روم.» @shah_nameh1