شاهــنامهٔ فردوســی
وصیت های #سیاوش : سیاوش سپاه اش را فراخواند و آماده کرد و سپس طلایه ( پیشقراولان) نزدیک #گنگ_دژ فر
ادامه :
سپس #بهزاد_شبرنگ را آورد و زین و افسارش را در آورد و سرش را در آغوش گرفت و در گوشش راز گفت « وقتی کیخسرو برای کین خواهی بیاید تو باید به او سواری دهی ، دست از آخُرت ببر وقتی اون اسبی چون تو داشته باشد کسی در گیتی حریف او نیست »
سپس بهزاد شبرنگ و دیگران اسبان را پی کرد و اشک ریخت...
@shah_nameh1
اسیر شدن #سیاوش :
در آن هنگام سپاه شاه توران نیم فرسنگ نزدیک تر شده بود و سیاهی سپاه دیده میشد
سیاوش زره بر تن کرد و با خود گفت« #گرسیوز راست میگفت ، اما نکند از ترس جانش بر علیه من کار کند »
سیاوش و لشکریان مقابل سپاه تپران رسیدند و سپاهیان توران از ترس سیاوش در سکوت عقب میرفتند
سیاوش به #افراسیاب گفت « ای شاه... برای چه میخواهی با من بجنگی و سر بی گناه بکشی و سپاه دو کشور را به جان هم اندازی ؟»
گرسیوز پاسخ داد « اگر بی گناهی چرا با زره و سپاه آمدی؟ برای پیشواز شاه ، نیزه و سپر هدیه آوردی ؟»
سیاوش دانست که تمام نقشه ها زیر سر گرسیوز است و او شاه را بر آشفته ...
افراسیاب که سخنان گرسیوز را شنید به لشکر ترکان گفت « در این دشت کشتی به خون بی اندازید »
و در سپاه ایران هم هزار مرد جنگی بود ...
ایرانیان آماده شدند و با کنایه به سیاوش گفتند « جنگ ندیده اند و میخواهند مارا بکشند ... بگذار سپاه ایران به سپاه ترکان جنگیدن بیآموزد»
سیاوش پاسخ داد « نه ... اینان مرا بی گناه خواهند کشت و جنگیدن جز خون بیخود ریختن نیست »
سیاوش و سپاهیان دست از نیزه برداشتند و تسلیم شدند ...
آنگاه #گروی_زره پیش آمد و دست سیاوش را بست و بر گردنش افسار نهاد و سوی #سیاوش_گرد رفتند ...
@shah_nameh1
وساطت #پیلسم :
سالار توران گفت « او را از اینجا ببرید و سر از تنش جدا کنی در جایی که هرگز گیاهی نمیروید »
سپاهیان توران گفت « شاها برای چه میخواهی او را بیگناه بکشی که سر از تن انسان شایسته جدا کردن کار درستی نیست »
اما #گرسیوز به ریختن خون #سیاوش کمر بسته بود ...
#پیران برادری داشت که یک سال از او کوچک تر بود به نام پیلسَم ..
پیلسم به شاه گفت « این کار جز درد و غم نتیجه ای ندارد که کشتن فرزند شاه کار درستی نیست ... تو او را زندانی کن و هروقت خشمت فروکش کرد او را بکش که عجله کردن کار اهریمن است ..
چرا میخواهی سری را ببری که #کیکاووس و #رستم کینه خواه اش است ...
و دیگر #گودرز و #گیو و #برزین و #طوس که هزاران نفر در مقابلشان خوار ان ...
و دیگر #فریبرز پسر کاووس که تا کنون از جنگ خسته نشده
همه برای کین خواهی سیاوش خواهند آمد...
مدتی صبر کن که فردا صبح پیران خواهند آمد و با او مشورت کن »
گرسیوز به #افراسیاب گفت « به سخنان این جوان گوش نکن ... ننگ از این بیشتر که از کین خواهی ایرانیان بترسی؟
همین حالا که او را به بند گرفتی هم ایرانیان کین خواهی خواهند کرد
اما اگر سیاوش از روم و چین لشکر جمع میکرد پادشاهی ات بر باد بود ...
اگر بخواهی او را زنده بگذاری دیگر من کنارت نخواهم بود و به گنجی خواهم رفت »
@shah_nameh1
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید
واکنش فردوسی به کسانی که میگن س خوبی :
بسی رنج بردم در این سال سی
که فلانی (اسم طرف رو بزار جاش) بریند بدین پارسی😑
من رفیقم حالت عادی اینجوری نیس
ولی چون میدونه من بدم میاد اینجوری حرف میزنع که لجم در بیاد
امیدوارم شمام همینطوری باشین چون واقعا نمیتونم درک کنم چرا یک آدم اینجوری میتونه باشه 🤦🏻💔
#دایگو
.......
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید
روز بزرگداشت سعدی شیرین سخن و روز نثر فارسی گرامی باد
#دایگو
..........
+
موعظه های #فرنگیس :
بعد از #گرسیوز #دمور و #گوری_زره هم به پیش شاه رفتند گفتند « به فکر جان #سیاوش نباش و با گفتار گرسیوز عمل کن ... تو حالا سیاوش را اسیر کرده ای این فرصت را از دست نده و بیخود سپاهت را تباه نکن »
شاه به ایشان پاسخ داد « من از او گناهی ندیدم اما طبق گفتهٔ ستاره شناسان او برای من دردسر میشود ، اگر بکشمش ایرانیان روزگارم را تنگ خواهند کرد و اگر هم رها کنم بدتر از کشتن است و نمیدانم چه کنم »
خبر ا به فرنگیس رسید ، بر صورتش چنگ انداخت و پیاده بر بارگاه پدرش آمد و گفت « ای شهریار ...چرا میخواهی مرا خاکسار کنی؟ برای چه دل به فریب بستی... سر تاجداران را بی گناه نبر که خداوند هرگز از تو نمیپسندد...
سیاوش که ایران زمین را رها کرد و بر تو آفرین خواند ، پشت پناه تو شد ، تاج و تخت تو شد
حالا چه از او دیدی که دلت رنجیده؟
به من بیگناه ستم نکن
کسی که بیگناه کشته شود و کسی که پادشاهی کند هر دو عاقبت در خاک اند
شنیدی که از شاه #فریدون پهلوان چه بر سر #ضحاک تازی آمد ؟
یا از #منوچهر شاه بزرگ چه بر سر #سلم و #تور آمد ؟
و حالا #کیکاووس و #رستم و #دستان زنده اند ...
تهمتن جهان را میلرزاند و تمام توران در مقابلش چیزی نیستند
و #بهرام و #زنگهٔ_شاوران که از گرز و شمشیر ترسی ندارند ...
و #گیو که در جنگ با او پلنگ هم روباه میشود ...
و تو میخواهی درختی بکاری که جز خون باری ندارد
از کین سیاوش آب هم سیاه پوش میشود و بر جان #افراسیاب نفرین میکند...
شهر توران را بیخود بر باد نده »
@shah_nameh1
مرگ #سیاوش
#فرنگیس سخنانش را گفت و به سیاوش نگاه کرد و فریاد کشید
دل شاه توران به او سوخت و از دید خرد به قضیه نگاه کرد و گفت « بلند شو و از اینجا برو تو نمیدانی من چه قصدی دارم »
فرنگیس را به خانه ای در کاخ اش فرستاد و سپس دستور داد تا سیاوش را در جایی بکشند که هیچ کس به فریادش نرسد و خونش را در جایی بریزند که گیاهی نروید ...
لشکریان سراغ سیاوش رفتند و سیاوش آهی سر داد که « خدایا از نسل من کسی متولد کن که انتقامم را بگیرد »
پشت سر او #پیلسم با گریه میرفت و سیاوش به او گفت « بدرود بر تو ... و درود من را به #پیران هم برسان و بگو که زمانه چیز دیگری میخواست...
هرچند من به کمک پیران امیدی نداشتم اما گفته بود که روزگار سختی با من خواهد بود... ولی حالا من در دست #گرسیوز ام و یار و یاوری ندارم »
سیاوش را به دشت بردند و کشان کشان بر لب جیحون رساندند ....
آنگاه #گروی_زره خنجری را از گرسیوز گرفت ، سیاوش پیل پیکر را بر زمین زد و مانند کسی که میخواهد گوسفندی را ذبح کند به خاک افکند ...
تشتی زرین زیر سرش نهاد و سرش را برید ....
یکی تند باد شدید شروع شد و خورشید و ماه پوشانده شد و دیگر کسی ، کسی را نمیدید ...
لشکریان بر گروی زره نفرین کردند
تشت نگون شد و از خون سیاوش گیاهی رویید که اکنون آن را فر سیاوشان ( پر سیاوشان ) میخوانند که بسیار بر خلق فایده مند است چراکه از خون آن ماه روی روییده است
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
مرگ #سیاوش #فرنگیس سخنانش را گفت و به سیاوش نگاه کرد و فریاد کشید دل شاه توران به او سوخت و از د
تا دو روز پست نیست برا مرگ سیاوش گریه میکنیم
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید
سیاوش رفت یعنی؟🥲
#دایگو
.........
نه ، شهدا نمیمیرن
هنوز داستانش ادامه داره😂