فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بلندای یلدا و صبر و مهر زینبی
#میلاد_حضرت_زینب سلام الله علیها
#شب_یلدا
🌺 @IslamLifeStyles
🌺 @CilipTM
مادر #پرستار دلم
ای روشنیبخشو چراغ منزلم ...
#خداتورابرایدلمنگهدارد😊
عمری از جان بپـرستم
شب ِ بیماری را ..
گر تو یک شب،
به پرستاری ِ بیمار آیی ...
#شهریار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سرم هست
که چون خاک شود قالب من
به هوای لب میگون تو
پیمانه شوم . . .
#یازینب🌸
Hojat Ashrafzadeh Mehrabane Mani.mp3
8.52M
هر کس که مرا
از تو جدا دید چنین گفت
بیچاره مریضی که پرستار ندارد ...
پرستارگمنام #مادر💞
ڪاشفالشبیلداےهمہاینبشود
یوســـــــــــــف گمگشته
باز آیدبه کنــــــــــــــعان
غم مـــــــــــــــــــــــــخور...
#یلداتونبهعشـــــق
هندوانهٔ🍉
#شب_یلدا
بہ شـــرطِ
" صلوات بر محمــد و آل محمــــد" ...
😄😇😇
#ﻳﺎﺩﺷــــﻬﺪاﺑﺎﺫﻛﺮﺻﻠـــوات
🍁🍂🍁🍂🌹🍁🍂🍁🍂
صبح آن است
که با یاد شما برخیزم
وَرنه هر صبح
مثالِ شب تاری دگر است...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۳
🌸 شهیدی که بخاطر رسیدن به همسر ، نماز شکر خواند
#متن_خاطره :
تا آمدنِ مهمانها برایِ مراسم عقد، توی اتاق تنها بودیم. آقا عبدالله ازم خواست که برایش مُهر بیاورم.بهش گفتم: «تا نگید چرا میخواهید نماز بخوانید، بهتون مُهر نمیدم.» ایشون در جوابم گفت: «خدا بهم همسر داده و به همین خاطر میخواهم نماز شکر بخوانم.»
📌خاطرهای از زندگی روحانی شهید عبدالله میثمی
📚منبع: یادگاران5 «کتاب شهید میثمی» ، صفحه 47
#ازدواج #شهیدمیثمی #روحانیشهید #شهیداصفهان #شکرگذاری
🇮🇷
😂😂طــنز جــبهه😂😂
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گــرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!🚨🚑
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیـــدر... رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشــــــم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!😍😍
-هه هه دلبر قرمـــز دیگه چیه ؟🤣🤪
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخـــش رفته هوا. من در خدمتم.🧐😱
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟✋
– برگه کد دیگه چـــیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟🙄
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😭😭
+ رشید جان! از همانها که چــــرخ دارند!😡
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟🧐🤨
+ بابا از همانها که سفـــیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.....🤣
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمــــــــز داره🚨
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!😳😐😂😂
کارد میزدند خونم در نمیآمــــد😡😤.
هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتـ.ـــم......😎
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک
💐🌷💐🌷
#یلداتون_شهدایی