eitaa logo
🌻لَبخْندِ هادے🌻
86 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
8 فایل
خنده ات طرح لطیفےست که دیدن دارد نگاهتان را گره بزنید به لبخند شهدا @shahadat313barayagha لطفا با ذکر صلوات وارد بشید هروز احادیث"زندگی نامه شهدا"داستانهای کوتاه شهدایی و..... با بیت الشهدا همراه باشید با ذکر صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۱۹ 🌺 ایده‌ی جالب شهید ردانی پور که انجام آن برکات زیادی دارد بی‌خبر رفتم تویِ اتاقش. سرش رو از سجده بلند کرد. چشماش سرخ بود و خیسِ اشک. رنگش هم پریده بود. نگران شدم. گفتم: مصطفی! خبری شده؟ سـرش رو انداخت پایین . زل زد به مُهـرش و گفت: ساعت ۱۱ تا ۱۲ هر روز رو فقط برایِ خدا گذاشته‌ام؛ برمی‌گردم کارهام رو نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم کارهایی که کردم برای خدا بوده یا برایِ دلِ خودم؟ 🌹خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید مصطفی ردانی‌پور 📚منبع: یادگاران۸ «کتاب شهید ردانی‌پور» صفحه ۲۲ 🇮🇷
سالروز آسمانی شدن تو،ای مهربان..🕊 درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا... نه اینکه من خود آمده باشم... تو مرا خواندی... و راهم دادی به دنیای زیبایت...❤️ تو هادی دل هایی....🌸 ، نشان توست.. تو نخواستی شهرت را... نخواستی دیده شدن را... و نخواستی دنیا را... تو نخواستی عزیز مردم باشی... تو خدا را خواستی و عزیز خدا بودن را... خدا خواست که نام تو را بر سر زبان ها جاری کند... خدا خواست که تو را عزیز کند...❤️ که نور باشی در ظلمات ما... و چراغ راه باشی.. باشی.. برای همه ی ماگمشدگان... تمام عمر مدیون مهربانی هایت هستیم..‌‌. 🦋🌾شهادت مبارک عزیز برادرم🌾🦋
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎جاذبه ابراهیم ‌ 🔆وقتی معظم انقلاب از جذابیت کسی تعریف می‌کنند ‌ ❤جذاب باش مثل ابراهیم ‌ 🌷@IslamLifeStyles 🌷@CilipTM
ادب شهید ابراهیم هادی 🌷
ما برای اینکه ایران گوهری تابان شود، خون دلهـا خورده ایم... ✌️🇮🇷✌️ آموزش خوشنویسی با خودکار 🆔 @honare_kimiya
صدای قدم‌های نور در دهلیزهای تنگ و تاریکِ زمان . . . ۲۲ بهمن تماشایی
یعنی تا امام زمانت به کوفه نیامده... ، ولی امر مسلمین است.
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۰ 🌺 دقتِ بالای شهید احمدی‌روشن در راه بندگی خدا نانِ سنگک گرفته بودیم و می رفتیم سمتِ خوابگاه چند تا سنگ به نان ها چسبیده بود. مصطفی اونا رو کند و برگشت سمتِ نانوایی... بعد برگشت و گفت: بچه که بودم یک‌بار نانِ سنگک خریدم. وقتی رفتم خونه، بابام سنگهایی که به نان چسبیده بود رو جدا کرد، داد به دستم و گفت: ببر و بده به شاطر؛ نانواها بابتِ اینها پول دادند... 🌹خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی‌روشن 🇮🇷منبع: یادگاران۲۲ «کتاب شهید احمدی‌روشن» صفحه ۲۶ 🇮🇷
شمیمِ جامه‌ات را با نسیمی سوی ما بفرست که یوسف را چنین رحمی‌ست با شیدای کنعانش . . . ‌.
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۱ 🌺 خاطره‌ای زیبا از بزرگواری شهید خرازی ترکش خورده بود به گلویِ حاج حسین خرّازی و راننده‌اش. خونریزی حاجی شدید شده بود ، اما نمی‌گذاشت زخمش رو ببندم. می‌گفت: اول زخمِ راننده‌ام... بعد هم با خودش حرف می‌زد و می‌گفت: اون زن و بچه داره ، امانته دستِ من ... حاجی با خودش داشت این حرف‌ها رو زمزمه می‌کرد که بیهوش شد... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی 📚منبع: یادگاران۷ «کتاب شهید خرّازی» صفحه ۶۶ 🇮🇷