eitaa logo
طلبه شهید علی خلیلی
512 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
462 ویدیو
32 فایل
تنہاراه رسیدن بہ"سعادت" ، بندگے خداست! وتمام سعادت خلاصہ شده دریڪ واژه؛ آن هم"شہید" .. مجاهد شهید راه امر به معروف و نهی از منکر ولادت: ⁹/⁸/¹³⁷¹ شهادت:³/¹/¹³⁹³ کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌‌به‌نیابت‌شهید‌‌علی‌خلیلی‌ ارتباط با ما و تبادل: @HadiSemati
مشاهده در ایتا
دانلود
-سیدمرتضےآوینۍ🌿 ــــــــــــــــــ خداوندمقرب‌ترین‌بندگان‌خویش‌را از‌میان‌عشاق‌برمےگزیندوهم‌آنانندکہ گره‌ڪوردنیارابہ‌معجزه‌عشق‌میگشایند💫
🌱 ــــــــــــــ افتخارنسل‌ما‌اینِ‌ڪہ‌ ٺوۍعصرےزندگۍمیکنیم کہ‌قراره‌اسرائیل‌توےاون دورھ بہ‌دست‌ما‌نابودشہ💣👊🏻
طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #نای_سوخته #قسمت38 روز سوم بود. -مبینا !دخترم!😥😱 با عجله چادرش را بردا
بسم الله الرحمان الرحیم ۳۹ -الو منزل آقای مشتاقی فرد! از بیمارستان تماس می گیرم ، مبیناخانوم اونجا هستن؟😊 -بیمارستان ؟!😳چه خبر شده؟😰 مادر تلفن را گرفت، اما صدای گریه او جملاتش را نامفهوم کرده بود، انقدر گریه کرد تا گوشی از دستش افتاد😭😭😭😭 خانواده سراسیمه وارد بیمارستان شدند ، مادر با شنیدن صدای آن ها به سرعت به طرف شان رفت 🏃🏃🏃 گریه امانش را بریده بود توان حرف زدن نداشت، در همان حال سراغ مبینا را گرفت.😭 مبینا پایین بود، منتظر آسانسور نماند، پله ها رو یکی دو تا پایین می رفت، 😭🏃 انتظار دختر هفت ساله ای پاهایش را آویزان کرده بود   آهسته به طرف دخترک رفت . دست های لرزانش را روی شانه ی او گذاشت، دخترک ترسید😰 با دیدن صورت چروکیده و خیس مادر و چشم های خسته و خون الود او بغض کودکانه ای که سه روز در گلویش مانده بود ترکید😭😭😭 مادر روی زمین نشست و هر دو برای دقایقی در اغوش هم ارام گرفتند،  مادر اشک می ریخت، مبینا گریه می کرد😭😭😭 کم کم ارام گرفتند😞😔 ادامه دارد.... 🌹نویسنده :هانیه ناصری 🌹ناشر: انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @shahidalikhalili
این دوسال به علی می‌گفتند شهید زنده، هربار به او می‌گفتند می‌خواهی شهید بشوی، می‌گفت: می‌خوام بمونم انتقام خون حضرت زهرا(س) را بگیرم. (بزرگواری داشت می‌رفت کربلا، زنگ زد به علی حلالیت بطلبه، شاید دو‌روز قبل شهادتش، علی می‌گفت دعا کن شهید بشم. سه بار تاکید کرد: دیگه خسته شدم دیگه نمی‌کشم.) انگار تصمیم خودش را گرفته بود. کم‌کم چای دم کشیده بود، علی برای آوردن چای به آشپزخانه رفت،صدای نعلبکی‌ها و استکانهای کمر‌باریک معروف علی‌آقا که هنوز برق نو بودناو قوس کمرشان چشمک می‌‌زد نمی‌توانست به سروصدای بچه‌ها غالب شود؛ خانه را روی سرشان گذاشته بودند، صاحبخانه وارد اتاق شد، درحالیکه با هر قدم که برمیداشت چای خوشرنگ و خوش عطر دم‌کشیده در دهانه‌ی استکان چنان موج می‌زد که نزدیک بود از جز‌ومدش سینی بدجوری طوفان زده شود! صدای تلق‌وتولوق استکان و نعلبکی به داد و هوار جوانک‌های دهه‌هفتادی توی اتاق اضافه شده بود. 🍃🌸🍃🌸 @shahidAlikhalili @Shahid_delha
طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #نای_سوخته #قسمت۳۹ -الو منزل آقای مشتاقی فرد! از بیمارستان تماس می گیرم ،
بسم الله الرحمان الرحیم ۴۰ -مژده بدین! مژده بدین! 😍😍 اِ !😥 خانومی که اینجا بودن کجا رفتن😕 -‌با کی کار دارین خانم پرستار؟😟 -مادر این اقا!خانوم خلیلی☺😍 -رفتن نماز خونه چیزی شده؟ خیر ان شاءالله😀 -اقا زادشون به هوش اومدن😍😍😍 صدای افتادن لیوان فلزی کف راهرو سکوت را در فضا بخش حاکم کرد انگار برای لحظه ای تمام صحنه ها یک قاب عکس شده بود و هیچکس هیچ حرکتی نداشت😟😧 زانوهای مادر در حالی که می لرزید کم کم تا و محکم روی زمین کوبیده شد😔😭 دو تا پرستار به طرف او دویدند و زیر بغلش هایش را گرفتن😔😔 سیاهی چادر مادر چشم علی را خیره کرد👀 اما نگاهش آشنا نبود😭 مادر کشان کشان به طرف تخت رفت چند جفت چشم ، تماشاچی این صحنه ها شده بودند هر کدام یکجور: حیران، نگران اشک بار بهت زده و... ادامه دارد.... 🌹نویسنده:هانیه ناصری 🌹ناشر: انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @shahidAlikhalili
طلبه شهید علی خلیلی
#تلنـگر🔥 امـر بـه معـروفـ هـم مثـل نمـاز واجـبـ اسـتـ💫 در نهـج البـلاغـه میفرماینـد:) امـر بـه معـ
⚖ کشـور با امـر بـه معـروفـ و نهـی از منکـر حفـظ میشـود🌏 روایتـی تکـان دهنـده و عجیـب:) اگـر امـر بـه معـروف و نهـی از منکـر را اقـامـه نکنـید و آن را رواج ندهیـد و نسبـت بـه آن پایبنـد نباشیـد٬٬ خـدا اشـرار و فاسـدها را بر شمـا مسلـط میکنـد🔥 🙂✋
مطالبـ نـابـ کتـابـ واجـبـ فـرامـوش شـده رو میتـونیـد بـا ایـن هشتـگ بخـونیـد و دنبـال کنیـد👇 🙂✋
امشب هر کس حاجت نگیره خودش مقصره التماس دعای فراوان @ShahidAliKhalili
کانال خوبیه حتما عضو بشید
طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #نای_سوخته #قسمت۴۰ -مژده بدین! مژده بدین! 😍😍 اِ !😥 خانومی که اینجا بودن
بسم الله الرحمان الرحیم ۴۱ دو هفته گذشت و مادر تمام این مدت مثل پروانه به دور پسر میگشت😍😍 دل مادر روشن بود😍😌، همه چیز دست کسی بود که حوانش را بعد چند ساعت خونریزی شهید از شاهرگی پاره شده به او برگردانده😔😍 اگر زنده ماندن علی معجزه بود پس دیدن معجزه ای دیگر بعید نبود😃😄 -حاج خانوم !برنامتون چیه😃 این علی اقا با وجود شما یک لحظه هم حوصلش سر نمی ره😊 -می خوام براش قران بخونم، نذر کردم برای حرف زدنش .😍☺ و ارام توی دلش گفت: برای اینکه یه بار دیگه بگه مامان😔 پرستار چشم هایش را با شیطنت به چشم های مادر دوخت😉 از نگاه مادر جوابش را گرفت، -التماس دعا ، ان شاءالله حاجت روا بشی.😍☺ شروع کرد به خواندن ۱بار؛ ۲بار؛ اشک اشک اشک تصمیم خودش را گرفته بود ، می خواست هر طور شده معجزه ی دوباره خدا رو ببیند و بالاخره چهلمین بار😭😭 ادامه دارد... 🌹نویسنده:هانیه ناصری 🌹:ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @Shahidalikhalili
مداحی آنلاین - یه پسر نه چهار تا پسر - محمود کریمی.mp3
6.13M
🔳 (س) 🌴یه پسر نه چهار تا پسر 🌴یکی شون عین قرص قمر 🎤 👌بسیار دلنشین
یعنی ؛ عباس -؏- داشته باشی و بگویی: " از حسین چه خبر...؟ "