هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمانم...
پدر مهربان امت...
من زاده شدم
تا که تو را دوست بدارم🥺❤️❤️
#امام_زمان
#جمعههایدلتنگی
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان
سید جواد عاملی از فقهای نامدار شیعه
نویسنده کتاب مفاتیح الکرامه
در دوران جوانی که مشغول تحصیل
علم و دانش بود شبی مشغول خوردن شام
ناگهان صدای در را شنید وقتی صدای
خدمتکار استادش سید مهدی بحرالعلوم
از پشت در به گوشش رسید با عجله رفت
و در را باز کرد و خدمتکار استاد به او گفت:
حضرت استاد شما را احضار کرده است
ایشان سر سفره نشسته ولی دست به غذا
نخواهند زد تا شما بروید
سید جواد عاملی بدون اینکه غذای خودش
را تمام کند با شتاب به خانه استاد سید
بحرالعلوم رفت تا چشم استاد به او افتاد
با خشم و ناراحتی بی سابقهای گفت:
سید جواد از خدا نمیترسی
از خدا شرم نمیکنی!؟
سید جواد غرق در حیرت شد
که چه مسئله ای پیش آمده است!
تاکنون سابقه نداشت که اینچنین مورد
عتاب و سرزنش قرار بگیرد
هر چه از حافظه اش یاری طلبید
تا علت این برخورد را بفهمد مؤفق نشد
و ناچار پرسید:
ممکن است حضرت استاد بفرمائید
تقصیر اینجانب چه بوده؟
استاد فرمود: هفت شبانه روز همسایهات
بدون غذا مانده و گندم و برنج گیرشان
نیامده است در این مدت از بقال سر کوچه
با تهیه خرمای نسیه سر کردهاند
امروز که رفته بود خرما بگیرد
قبل از اینکه اظهار کند مغازه دار گفته
که حساب نسیه شان زیاد شده است
او خجالت کشیده و دست خالی به خانه
برگشته و امشب خود و عائلهاش بی شام
ماندهاند
سید جواد عاملی گفت:
به خدا قسم من از این جریان بی خبر بودم
اگر میدانستم به احوالش رسیدگی میکردم
استاد فرمود: همه ناراحتی و داد و فریاد
من از این است که تو چرا از احوال
همسایهات بی خبر ماندهای؟
چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع باشند
و تو بی اطلاع باشی؟!
اگر باخبر بودی و اقدام نمیکردی
اصلاً مسلمان نبودی!!
سید جواد عاملی گفت:
اکنون شما میفرمائید چه کنم؟
استاد فرمود: خدمتکار این سینی غذا را
برداشته و با هم تا دم در خانه آن مرد بروید
خدمتکار از دم در برگردد و تو در را بزن
و از همسایه ات خواهش کن که امشب
با هم شام بخورید، این پول را هم بگیر
و زیر فرش یا زیرانداز خانهاش بگذار
و از اینکه درباره او که همسایه توست
کوتاهی کردهای معذرت بخواه
و سینی را همانجا بگذار و برگرد
من اینجا نشستهام و شام نمیخورم
تا تو برگردی
خدمتکار سینی غذا را برداشت
و همراه سید جواد تا دم در رفت
و سینی را آنجا گذاشت و برگشت
و او در را زد و پس از کسب اجازه
وارد خانه همسایه شد
صاحب خانه پس از گوش کردن به بیانات
و عذرخواهی سید جواد دست به غذا برد
و لقمهای تناول کرد و حس کرد که
این غذا دست پخت سید جواد نیست
فوراً از غذا دست کشید و گفت:
این غذا دست پخت عرب نیست
بنابراین از خانه شما نیامده است
تا نگویی این غذا از کجاست
من دست به آن نخواهم زد
او درست حدس زده بود غذا در خانه
بحرالعلوم که ایرانی و اهل بروجرد بود
طبخ شده بود و غذای عرب نبود
سید جواد هر چه اصرار کرد که او غذا را
بخورد و کاری نداشته باشد که این غذا
کجا پخته شده مقبول نیفتاد و آن مرد گفت:
تا نگوئی دست به غذا نخواهم زد
سید جواد چارهای ندید
و ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد
آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول کرد
و در حالی که سخت در شگفت مانده بود
گفت: من راز خود را به کسی نگفتهام
و از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشتهام
نمیدانم سید بحرالعلوم از کجا باخبر شده است!
↲قصص العلما
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺صحبتهای دوست شهیدآرمان علی وردی
⁉️حالا چرا میخوای بری حوزه؟
به مناسبت سالگرد آسمانی شدن آرمان عزیز
🕊 شادی روح بلندش صلوات
🆔@ShahidBarzegar65
📌 «مادر است ؛ عادت به دل بستن دارد نه دل بریدن .... »
🔹 حاجیه خانم خدیجه حسنخانی ، مادر شهید حق وردیان میگوید:
داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، داود آنقدر به خدا نزدیک بود و در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید وبه همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد.
◇ شبها هر از گاهی که بیدار می شدم میدیدم زمزمهای از داخل اتاق داود به گوش میرسد وقتی در را آهسته باز میکردم میدیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه میکند، میگفتم داوود جان تو این راه رو میروی مدرسه و میای آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه میکنی؟ میگفت: مادر جان برای شما دعا میکنم…!
📎 پ.ن تصویر: گیلان_تصویر وداع مادر با فرزندش چند روز قبل از شهادت
#شهید_داوود_حق_وردیان
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوقت روشنفکری...چقد زیبا...✨
قسم خداوند در آیه چهارم سوره بلد...
به نظرم قرآن.. بهترین مشاور زندگی آدماست
🎙#دکترمجتبیشکوری
🆔@ShahidBarzegar65
💠جالب است حتماً بخوانید💠
یه خانم رفت خرید
وقتی کیفشو باز کرد تا حساب کنه صندوقدار یه کنترل تلویزیون توی کیفش دید
صندوقدار نتونست فضولی خودشو کنترل کنه
سوال کرد:
شما همیشه کنترل تلویزیون رو با خودتون حمل می کنید؟
خانم جواب داد:
نه، نه همیشه، اما شوهرم نپذیرفت امروز برای خرید منو همراهی کنه...!!!
نکته اخلاقی:
همسرتون را همراهی کنید
مغازه دار میخنده و همه ی اقلامی را که خانم خریداری کرده بود ازش پس می گیره.
خانم از این عمل شوکه شد و ازمغازه دار پرسید که چکار میکنه؟
مغازه دارگفت:
شوهرتون کارت اعتباری شمارو مسدود کرده.
نکته اخلاقی:
به سرگرمی های شوهرتون احترام بگذارید
خانم کارت اعتباری شوهرش رو که کش رفته بود از کیفش بیرون آورد (متاسفانه شوهرش کارت خودشو مسدود نکرده بود).
نکته اخلاقی: قدرت همسر را دست کم نگیرید
وقتی خواست از کارت همسرش استفاده کند دستگاه از او خواست تا کدی را که به موبایل همسرش ارسال شده است را وارد کند.
نکته اخلاقی: وقتی مردان در حال شکست هستند ماشین ها از آنها حفاظت میکنند
وقتی خانم با ناراحتی قصد بازگشت به سمت خانه را داشت یک پیام از موبایل همسرش برایش آمد که کد را برایش فرستاده بود.
سرانجام او اقلام را خرید و با خوشحالی به خانه برگشت.
نتیجه:
صداقت ؛اعتماد واحترام به خواسته های یکدیگر رادر زندگی ازقلم نیندازیم...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیوانها هم هوای همدیگرو دارن...
😳این فیلم خیلی عجیبه!
براثر حرکت کشتی وموج وبادِ ناگهانی ...
سگ درون آب میفته اما دُلفین نجاتش میده...
چقدر جالب ازهم تشکرو خداحافظی میکنند
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫از چرخ روزگار پرسیدم
چرا بعضی آدما بالان
اما بعضیا این پایین بافلاکت دست وپنجه نرم میکنن؟
گفت:
نگران نباش...می چرخه...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مشکل ظهور اینجاست!»
⁉️ چرا سعادت دیدار امام زمان از ماها گرفته شده؟
🆔@ShahidBarzegar65
با حاجی رفیق بودیم؛
عین برادر ...
وقتی هوای سوریه به سرمان زد
با رئیس دانشگاه فرهنگیان کرمان، رفتیم سراغش
گفتیم:حاجی، ما میخواهیم بیاییم سوریه!
گفت:برای چی؟!
گفتیم:همه دارن میرن، ماهم میخواهیم بیاییم.
ما اینجا توی کرمان،همه جا پیش شما هستیم
اونجا چی؟
خندید و گفت:
تو که توی دانشگاهی، این آقا هم همینطور
امروز جبهه دانشگاه مهمتر از سوریه ست!
برید اونجا کار کنید
بچه های مردم رو نجات بدید، راهنمایی کنید.
داوطلب سوریه زیاد داریم
هر وقت نیاز شد، خبرتون میکنم...
#حاجی
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای مهدوی....
خدایا...دل من حسرتِ دیدارشو داره
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان
🕊در انتظار بلال حبشى
❤️پيامبر (ص ) با مسلمانان در مسجد بودند، هنگام نماز بود، ولى آن روز بلال حبشى در مسجد ديده نمى شد، تا اذان بگويد، همه در انتظار آمدن او بودند،
سرانجام بلال با مقدارى تأخير به مسجد آمد.
💚پيامبر (ص ) به او فرمود: چرا دير آمدى ؟!.
بلال گفت : به سوى مسجد مى آمدم ، از كنار در خانه حضرت زهرا (ع ) عبور كردم ، ديدم فاطمه زهرا (ع ) پسرش حسن (ع ) را (كه كودك بود) به زمين گذاشته ، و كودك گريه مى كرد، و خود حضرت زهرا (ع ) مشغول دستاس (آسيا كردن گندم يا جو) بود.
❤️به آن حضرت عرض كردم : يكى از اين دو كار را به عهده من بگذار، هر كدام را كه دوست دارى ، يا نگهدارى كودك را يا دستاس را؟
فرمود: من نسبت به پسرم ، مهربانتر هستم .
او به نگهدارى كودك پرداخت و من به دستاس و آسيا كردن مشغول شدم ، و همين باعث دير آمدن من به مسجد شد.
💚رسول اكرم (ص ) براى بلال دعا كرد و فرمود: رحمتها رحمك اللّه : نسبت به فاطمه (ع ) مهربانى كردى ، خداوند به تو مهربانى كند.
📚داستان دوستان
جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر کار برای خدا باشه لحن باید یکی باشه
🔹️ خاطره ای تأمل برانگیز از رزمنده گروه تخریب در دفاع مقدس
🆔@ShahidBarzegar65
🌷 #شهید #عبدالحسین_برونسی
علاقه خاصی، هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، و هم نسبت به سادات و فرزندان ایشان داشت. عجیب هم احترام هر سیدی را نگه میداشت. یادم نمیآید توی سنگر، چادر، خانه، یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی میکرد جلوتر از من قدم برندارد.
یکبار با هم میخواستیم برویم جلسه. پشت در اتاق که رسیدیم، طبق معمول مرا فرستاد جلو و گفت: بفرما.
نرفتم تو. بهش گفتم: اول شما برو.
لبخندی زد و گفت: تو که میدونی من جلوتر از سید، جایی وارد نمیشم.
به اعتراض گفتم: حاج آقا این جا دیگه خوبیت نداره که من اول برم!
گفت: برای چی؟
گفنم: نا سلامتی شما فرمانده هستی؛ این جا هم که جبهه است و بالاخره باید ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه. مکثی کردم و زود ادامه دادم: این که من جلوتر برم، پرستیژ شما رو پائین میاره.
خندید و گفت: اون پرستیژی که میخواد با بیاحترامی به سادات باشه، میخوام اصلا نباشه!
به نقل از سید کاظم حسینی، کتاب #خاکهای_نرم_کوشک
🆔 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت پایداری...
نشرحداکثری...
ممنونم استاد🙏
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت روشنفکری...
خوش به حال اونایی که در کنارشون آدم مهربون دارن …
قدرشونو باید دونست…
🆔@ShahidBarzegar65
#موج_مثبت
💫ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺨﺘﻪ سنگی ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩ. ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ.
💫ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩوﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ، هیچکس ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ.
💫ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﻭ ﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ.
💫ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﻼ ﻭ ﯾﮏ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.
💫ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ فرصت ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!
زندگی عمل کردن است.
👌این تنها شِکَر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری هم هست که باعث شیرین شدن چایی میشود!
👌در بازی زندگی استاد تغيير باشيم
نَه قربانىِ تقدير...
اگر درمسیر زمین خوردیم ناامیدنشویم
زانو بتکانیم واز نو شروع کنیم...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی آدم چه زمانی پخته میشه؟
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای جانسوزبخواب عزیزدلم...👆
#نسل کشی در فلسطین
❇️ بایدن هم گفته کار خودشونه!
بایدن خطاب به نتانیاهو: بهنظر میرسد این حمله از سوی" طرف مقابل" است، نه شما.
پ. ن: پس به وحوش آمریکا، اسرائیل و آشوب طلبان سال قبل در ایران باید گفت:
" پیوندتان نامبارک ای نامردها"
♦️به خون ناحق ریخته کودکان و زنان فلسطین، انشاءالله بایدن در خون غوطهور خواهد شد.
✨تشکر از استادگرانقدرمحمدعلی برزگر
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
ساکن کاشان بودیم.تابستون سال ۱۳۶۴پدرم فوت کرد پسرارشدبودم.مادرم برای مردم خیاطی میکرد.با اندک پس انداز مادرم بساط دستفروشی سر چهار راه؛به راه انداختم چندتا ازلوتیهای محل گفتن سیگارفروشی کسب و دخلش بهتره منم مجاب شدم وخلاصه تامین معاش روشروع کردم. باهمه سختیها خوشحال بودم ازاینکه تونستم باری ازدوش مادرم بردارم
یادمه یک روزظهر پائیزی یه آقای جوان اتوکشیده وباکلاس مشتری شد؛وهمه جنسمو خرید.بهش نمیخورداهل این برنامه ها باشه.ازش پرسیدم:شما؟؟با لبخنددستشو آوردجلو
محمدعلی برزگرم🤝
کف دستمو کوبیدم به کف دستش: کوچیکتون جعفرم.
پرسید:اگه کاری بهترازاین پیدا بشه هستی؟به چشاش زل زدم گفتم:سودش خوب باشه چراکه نَه؟
ازم پرسید:کلاس چندمی؟گفتم:امسال مدرسه نمیرم.
گفت:فردا همین ساعت میام دنبالت.
جنسامو بهم پس داد وگفت:ایناروهم واسه آخرین بار بفروش
فردای اون روز منو برد بازارچه.رفتیم وارد یک عطاری کاملا سنتی شدیم.
پیرمرد تا داش ممدرو دیدگل ازگلش شکفت؛انگار قبلا هماهنگ کرده بود
شدم شاگرد عطاری.
حقوقم دوبرابرسیگارفروشی بود
درآمدماهیانه؛محیط امن وآبرومندانه . اونجا داش محمد چندتا قول ازم گرفت؛ اینکه :نماز،مدرسه وخانواده رو ترک نکنم.بهش قول مردونه دادم ومشغول بکارشدم.
از اولین حقوقم یک جعبه شیرینی واسه خانوادم گرفتم مادرم همیشه دعاگوی داش محمدبود.
چندماه بعدبرای تشکریک پارچه پیراهنی وبهترین عطر روگرفتم و رفتم سراغش(حوزه امام خمینی)اماگفتند:
آقامحمدچندی پیش رفت جبهه میگن حین شهادت مفقودالاثرشده تاخونه گریه کردم به جبران خوبیهاش به هر۳قولم عمل کردم
درس خوندم وحالا کارمند شرکت برق هستم
🌹خاطراتی از شهیدبرزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام ثمر دادنِ مان بود خزان شد...
خدایا:
بواسطه شهدا عاقبت بخیرمان فرما...
دنیا آخرتمان را همچون شهدا بهاری و بی خزان؛قراربده
الهی آمین...🤲
🆔@ShahidBarzegar65