eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.7هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📝|ارتباط با ادمین: 🆔| @bentolabbas8
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی که کودک متولد میشود،مادر هزار امید می بندد به او وبه آینده اش. هر روز آرزوهایی که برای خود در سر پرورانده و به آن ها نرسیده را در او تجسم میکند. در هر مرحله از قد کشیدنش لذتی را می چشد، آمیخته به رنج. همیشه چنین بوده و هست. زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسرش برگرفت و با سلام وصلوات روانه ی میدان نبرد کرد،جایی که هر لحظه اش بوی انتظار می داد و جدایی. مادر چشم بست بر آرزوهای خود،تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل بستگی اش او را پایبند زمین کرده است. چشم بست و اشک هایش را به دعای شبانه روزی پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می خورد وباز مادر بود و شکوه های پنهانی و درد های ناگفته.... 💌| 🆔| @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام عزیز پرپرم 😢🌸 سلام عزیزبرادرم 😍😢 🔸به مناسبت پنجمین سالگرد شهید محمدرضا دهقان 🆔| @shahid_dehghan
🔸پست اینستاگرامی خواهر شهید @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🔸پست اینستاگرامی خواهر شهید @shahid_dehghan
🔸پست اینستاگرامی خواهرشهید به نام او... (حکایت دست...) پرده اول: بهمن ماه ۱۳۶۳ است. خانواده حاج صفرعلی طوسی، مهیا شده اند تا پیکر تازه جوانشان را تحویل بگیرند. محمدعلی، در ارتفاعات کردستان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله تک تیرانداز قرار گرفته است. فاطمه، تمام خواهرانه هایش را جمع کرده تا برای بار آخر برادر را درآغوش گیرد و در گوشش زمزمه کند. گاهی دست بر زخم سرش میزند و گاهی موهایش را مرتب می کند و قربان صدقه اش می رود. با تمام‌ وجود ایستاده اما نیاز دارد به دستان گرم و آرامبخش برادر. دست روی دست اومیگذارد و سرما تمام وجودش را فرامیگیرد... هنوز بعد از سی سال و اندی یاد دست برادر که می افتد، می لرزد و زمزمه می کند: دستانش سرد بود، سرمایی به عمق درد و تنهایی... پرده دوم: بهمن ماه ۱۳۹۳ بود، شب عروسی ام. بی قرار بودم و نگران. گاهی گذر عمررا تماشا می کردم و گاهی نگران آینده ام میشدم. وقت خداحافظی از خانه پدری، کنارت ایستادم و گفتم: محمدرضا لطفا امروز نزدیک من باش! _چرا؟ _نگرانم، باش تا خیالم راحت باشد. یادت که هست تا آن روز همه سختی ها و خوشی ها را باهم گذرانده بودیم. هرازگاهی زیر چادر عروسی، دست گرمی دستم را می فشرد و در گوشم زمزمه می کرد: همین جا هستم، نزدیک تو، خیالت راحت! گرمی و امنیت دستانت چنان آرامشی داشت که از وصفش عاجزم... آرامشی همچون کوه... پرده سوم: یک روز از شهادت تازه جوان خانواده گذشته. بعد از چهل روز دوری، قرار است دوباره روی ماهش را ببینم، در آغوشش بگیرم و دلتنگی هایم را برایش تعریف کنم. با خود می گویم کاش لبخندی بزند، باز دستم را بگیرد و تمام سختی این مدت را ازدلم درآورد... کمی غر بزنم، کمی قربان صدقه اش بروم و خواهش کنم که دیگر دوریمان اینهمه طول نکشد... راستی انگشترش! چقدر ذوق دارم در دستش ببینم و دلم ضعف رود با دیدن دستان مردانه اش، ببوسم دستی را که به حمایت از خواهر سیدالشهدا اسلحه بدست گرفته است. عطش گرمای دستانش را داشتم... دستش از کفن درآمد، همان دستی که با تمام جوانی و عمر کوتاهش، مایه امنیت و آرامشم بود؛ سرد بود، به سرمای بی برادری... پنج سال است محرومم از صدایت، دیدن روی ماهت، لبخندت و گرمای دستانت. من گمان زندگی بی تو را نداشتم محمدم، در عجبم از سخت جانی خودم. به حق، ایستادگی و صبر، ارث غیور مردان و شیرزنان این سرزمین است که نسل به نسل منتقل می شود. ایستاده ایم محمد! اقتدا کردی به حضرت علمدار، تو و هزاران سرباز دیگر، تو و سردار دلدارمان، ما مثل شما ایستاده ایم. هر سختی که روی آورد، مولایمان را تنها نخواهیم گذاشت، خیالت تخت... به فدای دست مردانه ات... 🍃💔| @shahid_dehghan
•┄❁ ❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و تعجیل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ♥️ 🌙| @shahid_dehghan
💫شهادت ، باران است همه از آن بهره مندند اما فقط عده ای از آن لذت می برند @shahid_dehghan
•┄══❝سـلـام امـام زمـانـم❞══┄• ذکر روز چهارشنبه👇🏻 یـا حَیُّ یا قَیـوم: ای زنـده و پـاینده🌱 •{100 مرتبه}• ❤️| @shahid_dehghan
❤️| حرم مطهر امام رضا علیه السلام به نیابت ✨| ارسالے از 💔| @shahid_dehghan
سلام نمیدانم چه بگویم؟ از ماجراهای زمین که خوب خبر داری مگر این نیست که شهدا زنده اند🦋 پس چیزی نیست که بگویم...❤️ از دلان عاشقان خویش هم تو بهتر میدانی...🍂 ولی بگذار ازخود بگویم🌱 من دراین دنیا بودم و تو هم بودی🍂زندگی میکردیم... نه تو ازمن میدانستی نه من از تو... دلیلی هم نداشت که بدانیم.. آن موقع مگر برادرم بودی؟ پس بگذریم...🍁 گذشت و گذشت تا رسیدیم به ۲۱ آبان سال ۹۴... اینجا من باز هم ازتو نمیدانستم... و چه غم انگیز... میگذارم بر این که حتما خیری بوده که آن موقع من از تو هیچ ندانم..چون در هر کار خدا خیری وجود دارد🌸 مگر میشود خدا بدمان را بخواهد...؟ هرگز❌ بگذریم برادر نمیدانم آیا آن موقع تو از حال و احوال من...اعمال من خبر داشته ای یا نه🙃من که از تو هیچ نمیدانستم گفتم که... بگذار از آن سال هم بگذریم...🍂 پرشی بزنیم به سال ۹۹ مهر بود آیا آبانش را خاطرم نیست... ولی من آن موقع تو را یافتم... میدانی... اولش فکر میکردم شاید بخاطر چهره و تیپت اما... با نشانه هایی که یافتم دیدم نه...❌ مرا به سوی خویش خوانده ای😊 تو میتوانستی مرا انتخاب نکنی صدایم نزنی... ولی... برگزیدی از میان میلیاردها آدم مرا برگزیدی...🦋 چون من که بی اذن تو نمیتوانستم تو را بیابم... میتوانستم؟ فکر نکنم...🍂 بگذریم حالا من هم مانند بعضی از دختران برادری دارم❤️ برادری که همواره با من است❤️ اگر گله ای بود به او میگویم.. میتوانم هر زمان که خواستم به او هدیه ای بدهم..🌱 و کلی کاردیگر... خوب برادریست برادرم...🦋 حال گاهی برادر در میان این روزگار گم میگردم...🍂 راه راگم میکنم...😞 میشود راهی نشانم بدهی... میشود نگاهی به من بیندازی... خسته ام🍂 در چهارمین سال از نبودنت مرا صدا زدی به سوی خویش خواندی و من به دعوتت لبیک گفتم...🌱 حال پنجمین سالی هست که تو نیستی...🍂 شاید اینطور بگویم بهتر است... تو هستی و ما نیستیم هوم؟ آری تو بهتر از هر زمانی هستی ولی ما...🍂 خلاصه که... ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...🌸🌱🦋 @shahid_dehghan
🔺پخش زنده از امامزاده علی اکبر(ع) چیذر ❗️هم اکنون لطفا اطلاع رسانی کنید. از پیج زیر میتوانید به صورت زنده مزار برادر شهید خود را مشاهده کنید: 🆔Inastagram.com/hoseinvesali ✨| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
📽| #کلیپ #story شهادت بال نمیخواد... #وصال_حسینے 🔹| روز #وصال 🍃| @shahid_dehghan
🖤| .... سلام بر تو ای کبوتر عاشق ... سلام بر تو ای علمدار زینب ... رهایی ات را ای پروانه ، از پیله مبارکباد می گویم ... مخفف نامت مرد است... اگر ابتدای ،محمدرضادهقان را بر گیریم ... معنای مردانگی شما دهه هفتادی ها را خوب درک خواهیم کرد ... سربلندمان کردی ... هر جوانی به سال تو آرزوی هایی دارد که دل کندن از آن ها برایش سخت است ... اما تو با تمام درد هایش از مادرت گذشتی تا سپر شوی که زینب (س) دوباره اسیر نشود ... به تو و هم قطارانت غبطه می خورم که شما خوب راه خدایی شدن را یاد گرفتید و خودش خریدارتان شد... دست من نیز بگیرید .. درست که خیلی از شما عقب افتاده ام اما به مردانگی و مرد بودن شما ایمان دارم... یاریمان کنید... 🖤| @Shahid_Dehghan
مراسمات مجازی امروز که به صورت لایو از پیج اینستاگرام حسین وصالی پخش خواهد شد. 🔹مراسم اول: 🕒ساعت ۱۵ الی ۱۶ از طرف گردان حیدر کرار با حضور اقای شمشادی و اقای احمد بابایی 🔸مراسم دوم : 🕖ساعت۱۹ از طرف خانواده شهید در منزل شهید با حضور مداح اهل بیت اقای محمدحسین پویانفر 📌هر دو مراسم بدون حضور جمعیت و از طریق لایو به صورت زنده از پیج حسین وصالی برگزار خواهد شد. 🆔Inastagram.com/hoseinvesali .. ✨| @shahid_dehghan
از مزارت دورم اما از یادت نه!!! گوشه ای از اتاقم را با عکس های تو آراسته ام برای یادآوری وجودت و برای رفع دلتنگی... ببخش که هدیه ای جز غم هایم برایت نمی آورم♥ ♥| @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🕊•• 📽| غالباً آن گذرے کہ خطرش بیشتر است مےشود قسمت آنکہ جگرش بیشتر است... 🕊| 🥀| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
دلتنگی ها به مغز استخوان رسیده اند...💔 #شهادتت‌مبارک‌بزرگ‌مرد 🌙|@shahid_dehghan
💠| ۵ سال... عمر رفاقتمون بود و تا الان پنج سال‌ از عمر مرور خاطراتم می‌گذره. اونایی که از نزدیک من رو می‌شناسند میدونن که اصلا در حد نصیحت و آقاجون بازی نیستم. اما تجربی میخوام یک چیزی رو راست و پوست‌کنده تعریف کنم. خدا رو شکر من و محمد هیچ دوره‌ای قهر و ناراحتی و دعوا نداشتیم اما با این‌حال روزی که ازش خداحافظی کردم و تهِ دلم یه ریزه فکر شهادتش بود با خودم گفتم ای وااای چرا بیشتر قدر بودنش رو ندونستم. یادمه یک شب پشت تلفن بهم گفت فردا عملیات داریم. تا صبح خودخوری می‌کردم که نکنه چیزی بشه الهی محمد زودتر برگرده تا بتونم بیشتر قدرش رو بدونم.قبل از سوریه هر چندشب بهم زنگ میزد که بیا بریم دور بزنیم بریم بچرخیم تو خیابونا..‌ منم می‌گفتم حالا وقت زیاده، کار دارم و این حرفا. اما وقتی رفت سوریه و تلفناش دیر به دیر شد تازه فهمیدم که چقدر دلم برای این بشر تنگ میشه. واقعا واسه برگشتنش لحظه شماری می‌کردم. لحظه ای که خبرش رو شنیدم تا الان تاریک‌ترین لحظه‌‌ی عمرمه همون لحظه بود که از تمام بودن‌هاش نا‌امید شدم. شاید بگین خب شهید شده چی‌ بهتر از این... اینا همه‌ش درسته اما دل بیمار من این حرفا رو قبول نمی‌کنه. امروز که پنج سال از اون خبر می‌گذره من همچنان در حال فرار از تمام همین خاطراتم تا جایی که بشه فیلم و عکساش رو از جلوی چشمام برمی‌دارم. اما نمیشه نمیشه... راستی اون فیلمی که داره فرقون میبره واسه خاطره یک‌روز کوهنوردیه که وسایلمون زیاد بود. طبق معمول واسه اینکه خستگیمون در بره رفت تو فاز مسخره بازی😄 💠| @shahid_dehghan
🥀| پنج‌سال‌پیش‌همین‌موقع هـا‌پرواز‌کردے💔 آقامحمدرضاسلام‌ما‌رو‌بہ‌امام‌حسین‌(ع)‌برسـون✨🌱
✨‌‌‌﴿ بسم رب الشهدا و الصدیقین ﴾✨
تلاوتی چند هدیه به محضر تمامی شهدای اربعه علی الخصوص محمدرضا‌ےشهید💛 ♦️| @shahid_dehghan ﴿