فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#از_آسمان
مستند جوانی با نشاط
"شهید محمدرضا دهقان امیری"
#قسمت_دوم
🍃💛| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃💌| #مصاحبه قسمت هایی از مصاحبه ی کانال «شهــدا شرمنــده ایم» با یکی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان
🍃💌| #مصاحبه
قسمت هایی از مصاحبه ی کانال «شهــدا شرمنــده ایم» با یکی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری که از سال 90 به خاطر همکلاسی بودن در دبیرستان علوم معارف امام صادق علیه السلام با ایشان آشنا شدند...
#قسمت_دوم
♦️ازخلقیات دوست شهیدتون بگید.
همونطور که گفتم محمد آدم بسیار اکتیو و پرجنب و جوشی بود البته از نوع جوان حزب اللهی (شوخ طبعی که معنای مشخص خودش رو داره ولی در رفتار محمد میشد دید که کسی رو سر کار میزاره و یا دست میندازه و یا اینکه خیلی اهل جوک و تیکه انداختن سر کلاس اینطور چیزها بود اما نکته مهم اینه که کسی رو آزار نمیداد و اذیتاش هیچوقت باعث حق الناس و دلخوری نمیشد) و همینطور بسیار شوخ و خنده رو.. در کنارش بسیار عاطفی و مهربان بود..
معمولا از همان برخورد اول دوست داشتنی به نظر میرسید..
واسش ناراحتی دیگران اهمیت زیادی داشت نسبت به عقایدش محکم بود ولی در عین حال در برخورد با هر نوع آدمی انعطاف پذیر و با اخلاق بود..
به اهل بیت و مقام معظم رهبری ارادت ویژه داشت و این رو در عمل ثابت کرد...
محمد انقدر دوست داشتنی و تاثیر گذار رو زندگی هامون بود که بعد از شهادتش خلاء بزرگی رو در زندگی هامون احساس کردیم.
#ادامه_دارد...
|💌 @shahid_dehghan 💌|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ملازمان_حرم
مستند "ازپارکور تا حرم"
"شهید محمدرضا دهقان امیری"به روایت مادر
#قسمت_دوم
🍃💚| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🆔| @shahid_dehghan
#قسمت_دوم از #بخش_اول گفت و گوی تفصیلی #خبرگزاری_تسنیم با مادر و خواهر 🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷:
- تسنیم: چه اتفاقی افتاد که تصمیم به رفتن به سوریه گرفت؟
- مادر شهید: "محمدرضا از کلاس دوم دبیرستان مدام حرف از شهید و شهادت میزد و اطلاعاتش هم راجع به شهدا خیلی زیاد بود. ساعتها با خواهرش مینشستند و کتابهای متفاوتی در خصوص دفاع مقدس را مطالعه میکردند و در خانه ما یک رسمی است که خیلی راحت راجع به شهدا صحبت میشود و کسی در خانه به این موضوع بیتفاوت نیست. دید محمدرضا از کلاس چهارم دبیرستان به این موضوع پررنگتر شد. با یک نفر که در آموزشگاه نظامی فاتحین بود آشنا شد و سریع جذب آن نفر شد. محمدرضا متوجه شد که این فرد میتواند او را به آرزوهای درونیاش برساند و خودش هم سرش برای این چیزها درد میکرد.از سال چهارم به صورت پراکنده در آموزشگاه نظامی رفت و آمد داشت و وقتی وارد دانشگاه شد این موضوع بیشتر شد و نزدیک به دو سال آموزشهای مختلفی را دید. محمدرضا کسی بود که خواست درونی خودش را نشان نمیداد و بسیار شوخ طبع بود و در دانشگاه با دوستانش شیطنت میکرد و در حین این شیطنت معنویت درونش را خیلی کم بروز میداد. دوستانش را خیلی دوست داشت و برایشان سنگ تمام میگذاشت و اخلاق خصوصیات خاص خودش را داشت. محمدرضا اصلا کینهای نبود و چیزی در دلش وجود نداشت و صاف و ساده بود. به خاطر اینکه آن عشق و علاقهای که به دوستانش داشت و میترسید که این قضیه باعث شود سخت از دوستانش دل بکند قضیه آموزشهای نظامی و بحث سوریه را به دوستانش نگفت.اگر نگذاری من به سوریه بروم جواب حضرت زینب (س) را چه می دهی؟"
- تسنیم: واکنش شما در خصوص رفتن محمدرضا به سوریه چه بود؟
- مادر شهید: "محمدرضا آن دو سالی که آموزش نظامی میدید مدام و به صورت علنی از شهید و شهادت حرف میزد. به او میگفتم که ما الان در امنیت کامل هستیم برای چه آموزشهای نظامی میبینی اما محمدرضا جوابهای عجیب و غریبی میداد که من را مجاب و راضی میکرد. مثلا میگفت مادر شما فکر کن همین فردا امام زمان (عج) ظهور کند و دستش را روی شانه من بگذارد، زمانی که من را یک جوان خوار و ضعیف و نحیف ببیند خوشحال میشود یا زمانی که من را یک جوان ورزیده و تکاور ببیند. من دلم میخواهد سرباز امام زمان (عج) باشم پس باید از همه نظر آماده شوم. وقتی محمدرضا این حرفها را میزد من خیلی ترس داشتم. زمانی که میخواست به کربلا برای زیارت برود نگران بودم از کاروان جدا میشودو به جبهه نبرد علیه داعش برود.محمدرضا خیلی ساده و روان از شهادت حرف میزد و میگفت من در حلب سوریه شهید میشوم و شما نمیگذارید که به جنگ بروم و وقتی این جوابها را میداد من اصلا نمیدانستم چه جوابی به او بدهم. بعد از شهادت محمدرضا گاهی وقتها زمانی که دلتنگیهای مادرانه به سراغم میآید پدر محمدرضا به من میگوید خودت کردی که رحمت بر خودت باد! شما خودت از کودکی تا بزرگی باعث شدی تا محمدرضا اینگونه تربیت شود و این راهی بود که خودت جلوی پایش گذاشتی. این یک راه حقی بود که محمدرضا انتخاب کرده و من در مقابل راه حق او هیچ وقت مانع نشدم و جزء آرزوهایم بود که بچههایم راه حق را ادامه دهند. حدود یک سال قبل از شهادت به من گفت مادر شما فکر کن حضرت زینب بیاید و از شما بپرسد که شما یک جوان رشید و کار آزموده و آموزش دیده دارید و من الان برای دفاع از حرمم به جوان شما نیاز دارم جواب حضرت زینب (س) را چه میدهید؟ این سوال به ظاهر ساده محمدرضا برای یک مادر خیلی سخت است. یادم هست که یکی دو هفته در این باره فکر میکردم که مگر من میتوانم از محمدرضا بگذرم. من برای این جوان که زحمت کشیدهام تا بزرگ شود ولی خوشحالم از اینکه توانستم در این امتحان سربلند بیرون بیایم."
🌷 @shahid_dehghan 🌷
#قسمت_دوم از #بخش_دوم گفتوگوی تفصیلی #خبرگزاری_تسنیم با مادر و خواهر 🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 :
- مادر شهید: "شنبه با پدرش صحبت کرد و به پدرش گفت: برای من زن بگیر. پدرش گفت: خودت از آنجا بیاور، محمدرضا گفت: پس دوتا میآرم یکی برای خودم و یکی هم برای شما اگر میخواهی برای محسن هم بیاورم؟
توی همان صحبتهاش آنقدر با شوخی و ساده حرف میزد و صحنهها را برای ما عادی جلوه میداد که ما فکر میکردیم به یک اردوی تفریحی رفته و هیچ ذهنیتی نسبت به سوریه نداشتم. به محمدرضا گفتم: آنجا چه کار میکنید میگفت: میخوریم، میخوابیم، فوتبال بازی میکنیم، جالب اینکه سراغ یکی دیگر از همرزم هایش را که میگرفتم باز هم همین حرفها را میزد و حتی در حرفهایش یک کلمه که اظهار نارضایتی از رفتنش به سوریه برود وجود نداشت.
روز سهشنبه که آخرین بار با او صحبت کردم تنها روزی بود که تلفنش طولانی شد. حدود ساعت 3 بعد از ظهر زنگ زد. من و دخترم با هم بودیم محمد داشت با دخترم صحبت میکرد و من همزمان صحبتهایشان را گوش میکردم که به دخترم گفت: به مامان بگو برام زن بگیره که من وسط حرفهایش آمدم و گفتم تو هنوز بچهای! به محض اینکه متوجه شد من حرفهایش را گوش میدهم یکدفعه گفت که مامان گوشی را بگیر میخواهم با شما صحبت کنم. بعد شروع به صحبت کردن کرد و گفت: دعا کن شهید بشوم. من همیشه یک جمله داشتم و هر موقع این صحبت را میکرد به او میگفتم نیتت را خالص کن و او همیشه در جواب به من میگفت: «باشه! نیتم را خالص میکنم» ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت: «مامان به خدا نیتم خالص شده! حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد» وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمهای به او گفتم که پس شهید میشوی. بعد گفت: جان من! گفتم: آره محمدرضا حتما شهید میشوی. تا این را گفتم یک صدای قهقه خنده از آن طرف بلند شد و بلند بلند داد میزد و میگفت: مامان! راضیام ازت. بهش گفتم حالا خودت را اینقدر لوس نکن.
بعد محمدرضا گفت: «مامان یک چیز بگم دعایم میکنی دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد» وقتی این را گفت من داد زدم سرش و گفتم اصلا محمدرضا اینجوری برایت دعا نمیکنم شهید شوی. گفت: نه! پس همان دعا کن که شهید شوم. بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد. بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت. همان شب هم با داییاش تماس گرفته بود و صحبت کرده بود و گفته بود: دایی! دعا کن که شهید شوم. بعد داییاش در جواب گفته بود تو همین که سوریه رفتی باعث افتخار ما هستی. محمدرضا گفته بود: به نظر شما کار من اینقدر مهم استکه باعث افتخار خانواده شدهام؟ که داییاش در جواب میگوید: آره! و این کلمه محمدرضا را خیلی تحت تاثیر قرار داده بود."
🌹 @shahid_dehghan 🌹
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ملازمان_حرم
مستند "ازپارکور تا حرم"
"شهید محمدرضا دهقان امیری"به روایت مادر
#قسمت_دوم
🍃💚| @shahid_dehghan
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#از_آسمان
مستند جوانی با نشاط
"شهید محمدرضا دهقان امیری"
#قسمت_دوم
🍃💛| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃🎙| #مصــاحبه 🌸 #قسمت_اول مصاحبه باخانواده محترم #شهیدمحمدرضادهقان💜 🔻پاداش چهل روز دفاع از حرم بی
🍃🎙| #مصــاحبه
🌸 #قسمت_دوم مصاحبه باخانواده ودوستان #شهید_محمدرضا_دهقان💜
🔻جنبوجوشهای کودکانه…
سر کوچه میرقاسمی حجله گذاشتند و روی حجله، عکس پسر جوانی که چفیه دور گردنش انداخته است.
دوباره حال و هوای زمان جنگ را برایمان تداعی میکند. به خانه شهید میرسیم که اطرافش پر است از بنرهای تسلیت و عکسهای شهید...
به کمک دوستانش هماهنگیها برای گفتوگو با خانواده شهید دهقان انجام شد. اگرچه تنها 3روز از شهادت بزرگ مرد محله میگذشت، اما خانواده مهربان و صمیمیاش به گرمی پذیرایمان شدند. داغ از دست دادن فرزند سخت است، اما مادر شهید اعتقاد دارد مرگ فرزند در راه اهلبیت پیامبر(ع) سعادت میخواهد. فاطمه طوسی، مادر شهید میگوید، محمدرضا از کودکی جنبوجوشهای خاص خودش را داشت. با وجودیکه بچه درسخوانی بود اما همواره با جنبوجوشهایش صدای دیگران را درمی آورد.
مادر شهید دهقان، فرهنگی است
او در حالیکه از یادآوردی جنبوجوشهای کودکی محمدرضا لبخند به لب میآورد، برایمان از روزهای کودکی فرزندش میگوید: «محمدرضا فرزند دومم است. از همان کودکی بچه بازیگوشی بود.» دوره ابتداییاش را در مدرسه بلال حبشی در خیابان آزادی سپری کرد...
#ادامه_دارد...
#همشهری_محله
🍃🎙| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_اول کنار اسمش نوشته بودند طلبۀ دانشجوی شهید محمدرضا دهقان امیری .
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_دوم
کلام ما از مسجدی به نام سپهسالار دورۀ ناصری آغاز شد و به دورهای رسید که سرداران جوانش ، برای دفاع از اسلام سر میدهند...
مادر محمدرضا از دردانۀ زندگی اش برای ما گفت؛ حرف زدن از پسری که با یک دنیا آرزو بزرگش کردی و حالا در کنارت نیست کار دشواری است ولی مادر شهید با صلابت و شیوایی جالبی در برابر ما نشست.خواهر دو شهید که این روزها مادر شهید هم شده است از همۀ زیر و بم زندگی پسرش حرف زد.
محمدرضا شیفتۀ مرام و سیرۀ زندگی سردار شهید حاج اصغر وصالی بود و به تأیید مادرش سعی میکرد مثل شهدا زندگی کند.
پدر و مادری به سادگی و با اطمینان قلب، پسرشان را راهی میدان جهاد میکنند ؛ اتفاق سادهای نیست. شاید تکرار چند صد هزار بارۀ قصۀ حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل سلام الله علیهم السلام....
در خانۀ شهید همه چیز آرام بود؛ از مادر و پدر شهید گرفته تا دختر نوزادی که هیچ خاطرهای از دایی شهیدش ندارد. هر چند نام و تصویر همین دایی شهید، راه رستگاری را به او نشان خواهد داد، درست مثل خود محمدرضا که با نام و تصویر داییهای شهیدش اهل حماسه شد.
محمدرضا محبوب و دوست داشتنی بود. بعد از شهادت جای خالی اش در همه جا دیده میشود در شوخیها و محفلهای دوستانه، در دانشگاه، در خانه و در پایگاه بسیج و مسجد و هیئتهای عزاداری...
دوستانش در دانشگاه بعد از گذشت ماهها هنوز بیاد او هستند. بیاد شهیدی که مسجد و مدرسۀ شهید مطهری هم او را فراموش نخواهد کرد. انگار همین دیروز بود که محمدرضا در نماز جماعت حاضر میشد و صدای شادابی زندگی اش حال دوستانش را خوب میکرد...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#جوان_بانشاط
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃💌| #مصاحبه قسمت هایی از مصاحبه ی کانال «شهــدا شرمنــده ایم» با یکی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان
🍃💌| #مصاحبه
قسمت هایی از مصاحبه ی کانال «شهــدا شرمنــده ایم» با یکی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری که از سال 90 به خاطر همکلاسی بودن در دبیرستان علوم معارف امام صادق علیه السلام با ایشان آشنا شدند...
#قسمت_دوم
♦️ازخلقیات دوست شهیدتون بگید.
همونطور که گفتم محمد آدم بسیار اکتیو و پرجنب و جوشی بود البته از نوع جوان حزب اللهی (شوخ طبعی که معنای مشخص خودش رو داره ولی در رفتار محمد میشد دید که کسی رو سر کار میزاره و یا دست میندازه و یا اینکه خیلی اهل جوک و تیکه انداختن سر کلاس اینطور چیزها بود اما نکته مهم اینه که کسی رو آزار نمیداد و اذیتاش هیچوقت باعث حق الناس و دلخوری نمیشد) و همینطور بسیار شوخ و خنده رو.. در کنارش بسیار عاطفی و مهربان بود..
معمولا از همان برخورد اول دوست داشتنی به نظر میرسید..
واسش ناراحتی دیگران اهمیت زیادی داشت نسبت به عقایدش محکم بود ولی در عین حال در برخورد با هر نوع آدمی انعطاف پذیر و با اخلاق بود..
به اهل بیت و مقام معظم رهبری ارادت ویژه داشت و این رو در عمل ثابت کرد...
محمد انقدر دوست داشتنی و تاثیر گذار رو زندگی هامون بود که بعد از شهادتش خلاء بزرگی رو در زندگی هامون احساس کردیم.
#ادامه_دارد...
|💌 @shahid_dehghan 💌|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ملازمان_حرم
مستند "ازپارکور تا حرم"
"شهید محمدرضا دهقان امیری"به روایت مادر
#قسمت_دوم
🍃💚| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
💠 برگ ریزانِ گناه 🔻) #کمکهاوصدقاتپنهانے قرآن می فرماید: إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِ
💠 برگ ریزانِ گناه
🔻) #انجامکارهاینیک
هر کاری که مصداق حسنه باشد عاملی برای از بین رفتن سیئات و بدی ها می باشد.قرآن می فرماید:
إِنَّ الْحَسَناتِ یذْهِبْنَ السَّیئاتِ
به درستی که کارهای نیکو، کارهای بد را از بین می برد.
حسنات، مطلق است و شامل همه عبادات و هر کار ارزشمندی است که شرع آن را تأیید و تعیین کرده و به قصد تقرّب به خدا انجام می گیرد.
امام علی (ع) می فرماید:
انّ اللّه یکفِّر بِکلِّ حَسنةٍ سَیئَة
با انجام هرحسنه ای، خداوند، یک گناه وسیئه را پوشانده و محو می سازد
#قسمت_دوم
🦋|@shahid_dehghan|🦋
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
💌🍃|پاسخ #خواهر_شهید در پاسخ بہ سوالات مربوط به شهید محمدرضا دهقان... 1⃣| ایشون بیشتر به چه کسی متوس
💌🍃|پاسخ #خواهر_شهید
در پاسخ بہ سوالات مربوط به
شهید محمدرضا دهقان...
2⃣| اگه کسی نمازشو نمیخوند یا
اول وقت نمیخوند،واکنش ایشون چی بود؟چی میگفتن کلا راجب نماز؟
هنوز به سنی نرسیده بود که درباره
نماز دیگران نظر بده،خودش هم همیشه نمازش اول وقت نبود، اما تلاشش رو می کرد که اول وقت بخونه...
#قسمت_دوم
شما هم میتوانید سوالات خود را در مورد شهید محمدرضا دهقان به آیدی زیر ارسال کنید👇🏻
🆔| @anonymous_983
💌| @shahid_dehghan |💌
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_اول کنار اسمش نوشته بودند طلبۀ دانشجوی شهید محمدرضا دهقان امیری .
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_دوم
کلام ما از مسجدی به نام سپهسالار دورۀ ناصری آغاز شد و به دورهای رسید که سرداران جوانش ، برای دفاع از اسلام سر میدهند...
مادر محمدرضا از دردانۀ زندگی اش برای ما گفت؛ حرف زدن از پسری که با یک دنیا آرزو بزرگش کردی و حالا در کنارت نیست کار دشواری است ولی مادر شهید با صلابت و شیوایی جالبی در برابر ما نشست.خواهر دو شهید که این روزها مادر شهید هم شده است از همۀ زیر و بم زندگی پسرش حرف زد.
محمدرضا شیفتۀ مرام و سیرۀ زندگی سردار شهید حاج اصغر وصالی بود و به تأیید مادرش سعی میکرد مثل شهدا زندگی کند.
پدر و مادری به سادگی و با اطمینان قلب، پسرشان را راهی میدان جهاد میکنند ؛ اتفاق سادهای نیست. شاید تکرار چند صد هزار بارۀ قصۀ حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل سلام الله علیهم السلام....
در خانۀ شهید همه چیز آرام بود؛ از مادر و پدر شهید گرفته تا دختر نوزادی که هیچ خاطرهای از دایی شهیدش ندارد. هر چند نام و تصویر همین دایی شهید، راه رستگاری را به او نشان خواهد داد، درست مثل خود محمدرضا که با نام و تصویر داییهای شهیدش اهل حماسه شد.
محمدرضا محبوب و دوست داشتنی بود. بعد از شهادت جای خالی اش در همه جا دیده میشود در شوخیها و محفلهای دوستانه، در دانشگاه، در خانه و در پایگاه بسیج و مسجد و هیئتهای عزاداری...
دوستانش در دانشگاه بعد از گذشت ماهها هنوز بیاد او هستند. بیاد شهیدی که مسجد و مدرسۀ شهید مطهری هم او را فراموش نخواهد کرد. انگار همین دیروز بود که محمدرضا در نماز جماعت حاضر میشد و صدای شادابی زندگی اش حال دوستانش را خوب میکرد...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
36.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺| مراسم روضه خوانی در منزل شهید دهقان در #پنجمینسالگردشهادت آقامحمدرضا توسط کربلایی محمدحسین پویانفر
#قسمت_دوم
📍تهیه شده توسط خادمین کانال رسمی
🔻 فقط با #لینک_کانال_رسمی نشر دهید.
﴾ @shahid_dehghan ﴿
🔺|جهت مشاهده فیلم کامل به کانال رسمی شهید در تلگرام مراجعه کنید.
﴾ https://t.me/shahid_dehghan ﴿
43.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺| گفتگو با زائرین مزار شهید دهقان در #پنجمینسالگردشهادت آقامحمدرضا
#قسمت_دوم
📍تهیه شده توسط خادمین کانال رسمی
🔻 فقط با #لینک_کانال_رسمی نشر دهید.
﴾ @shahid_dehghan ﴿
🔺|جهت مشاهده فیلم کامل به کانال رسمی شهید در تلگرام مراجعه کنید.
﴾ https://t.me/shahid_dehghan ﴿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽•|مستندِ "جوانی با نشاط"
شهید محمدرضا دهقان امیرے
🌷| #قسمت_دوم
📲•| @shahid_dehghan
💌| #فواید_زیارت_عاشورا
پیدایش روحیه ظلم ستیزی،یعنی تڪرار لعـن و
نفرین بر ستمگران در این زیارت موجب پیدایش
روحیه ظلـم ستیزے شده، ولو با اعلام بـرائت و
نفرت از ستمگران و ابراز محبت به پیروان حـق،
ڪه پایه های ایمان را محکم میکند.
#قسمت_دوم
•|🌱 @shahid_dehghan
•[﷽]•
#روایت
#یادگار_سبز🌱
#قسمت_دوم✨
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
همان جا داخل چادر اطلاعات ماند تا تو برگردی. بالاخره برمیگشتی دیگر. قرار نبود که برای همیشه از چادر به سوله و از سوله به چادر بروید که. بالاخره بعد از چند روز به هم رسیده بودید. بهنام که خیلی دلتنگ تو شده بود. تو هم دلتنگ بهنام شده بودی؟
از فردای آن روز کارتان شروع شد. تو در یک دسته بودی و بهنام در یک دسته دیگر. کارتان شروع شده بود اما هنوز برای نبرد زود بود. باید کار های دیگری هم یاد میگرفتید. همان جا در میدان نبردتمرین نقشه خوانی میکردید و کار با قطبنما و جی پی اس را یاد می گرفتید.
بعد به سمت منطقه حرکت کردید. بهنام و گروهش اولین دسته ای بودند که وارد منطقه شدند. همان شب درگیر عملیات شدید و تا صبح درگیر بودید. در عملیات بعدی شما از پایین ارتفاع آتش میریختید و بهنام و گروهش از بالای ارتفاع. حاج عبداللّه باقری، مسئول دسته بهنام، همان جا شهید شد. شهادتش باعث منحل شدن گروه شد. چون ستون دسته شهید شده بود و یکی دو نفر هم باید با پیکر حاج عبداللّه برمیگشتند.
آن چند نفر باقی مانده هم اختیار داشتند که دسته خودشان را انتخاب کنند. من هم اگر جای بهنام بودم گروه تو را انتخاب میکردم. حالا دیگر بهم نزدیک تر شده بودید. شب ها کنارهم می خوابیدید و با هم سر یک سفره مینشستید. با اینکه معمولأ هر کس مشغول کاری بود و کم پیش می آمد همه همزمان غذا بخورند،اما تو و بهنام معمولاً با هم بودید.
19روز تا وصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#شبتونشهدایی
🆔•| @shahid_dehghan |•
.[﷽].
#روایت
#سرِ_سربلند🌹
#قسمت_دوم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
تا حدودی آمادگی جسمی داشتی و خودت فهمیده بودی که قبلا بخشی از راه را طی کردهای. از میزان آمادگی خودت باخبر بودی. برای آموزش مصمم شدی. گرچه بدون راضی کردن مامان فاطمه و بابا علی برایت سخت بود. زبان چرب و نرم همینجا به کار میآید. نمیدانم با چه کلکی راضی شان کردی که هم درس بخوانی و هم دوره نظامی شرکت کنی.
مقداد ذوق و شوقت برای آموزش را میدید، اما خیلی سمت تو نمیآمد. چون خودش تو رامعرفی کرده بود نمیخواست دیگران خیال کنند که برای تو اهمیت بیشتری قائل است.
یادم میآید وسط خاطره تعریف کردن از تو، میگفت که همه تازه واردها را مثل توپ بسکتبال پرت میکردند هوا و میانداختند روی زمین. مهدیه چشمهایش را ریز کرد و گفت: حتی داداش من رو؟ و مقداد با لبخند گفت: کسی استثنا نبود. و مهدیه دل میسوزاند که: الهی بمیرم برای داداشم....
12روزتاوصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی 📚
🆔•| @shahid_dehghan |•
.[﷽].
#روایت
#مجنون_حضرت_عشق🌹
#قسمت_دوم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
آموزش مربیگری راپل از دستت رفت. اگر میرفتی هم خیلی به تووفا نمیکرد.برای آن مقطع خیلی بهدردت نمیخورد. برعکس آموزشهای دیگر که تاجایی که امکان داشت از دستشان نمی دادی.مثل همان اردوی کوهنوردی که از عصر پنجشنبه بود تا عصر جمعه.برنامه برای دو گروه تنظیم شده بود. تو توی برنامه هردو گروه شرکت کردی. کل بیستوچهار ساعت را. قبل و بعد از آن اردو هم با بچه ها کوه فرحزاد می رفتید و کارهای تاکتیکی را تمرین میکردید. برای هرچیزی که دیگران بلد بودند تو بلد نبودی حرص میخوردی. مثل همان اردوی شمال که گروه علی یک پله از شما جلوتر افتاده بود و قایق رانی را هم یاد گرفته بودند. چقدر ناراحت شده بودی. گفته بودی:"منم میخوام بیام یاد بگیرم." گروه شما بعداز تاریکی هوا به آن بخش رسید.
حسابی خسته بودی، اما خوشحال از اینکه آن کار را هم یاد گرفته بودی. سرتاپایت گلی بود و آغشته به لجن، اما برق رضایت توی چشم هایت موج می زد.
گاهی توی آموزشگاه از غروب تا آخر شب کار داشتید، اما تو از کار نمیزدی. خانه هم که میرسیدی تا حوالی صبح بیدار میماندی و درس میخواندی.
تا حالا فکر میکردم بخاطر سوریه و آموزش مهارتهای نظامی دیگر دانشگاه را جدی نمیگرفتی و تقریبا بی خیال دانشگاه شده بودی. اما گویا دانشگاه هم برایت مهم بوده و بین آموزش نظامی و درس توازن برقرار کرده بودی. به درس و دانشگاهت هم می رسیدی. نمیدانم اسپای یعنیچه؟ یادم باشد از یکی بپرسم. قرار بود بین عید قربان و غدیر عملیات اسپای داشته باشید. قبل از آن هم راپل تمرین کرده بودید. راپل را هم نمیدانم یعنیچه. یادم باشد این را هم بپرسم. تو توی تمرینات راپل شرکت کردی، اما نتوانستی توی عملیات شرکت کنی. آنهم فقط بهخاطر درس و دانشگاه. دوستانت برای شرکت کردن تو اصرار داشتند و می گفتند:"محمدرضا دیگه اتفاق نمیافته، معلوم نیست دیگه قسمت بشه ها." راست می گفتند. معلوم نبود که دوباره قسمت شود. توهم دوست داشتی توی عملیات شرکت کنی، اما درس را هم نمیتوانستی رها کنی. گرچه کمکم آموزشهای نظامی برایت جدی تر شد و درس و دانشگاه کمرنگتر. اگر غیبتهای یک سال آخر دانشگاهت را بشمرم دود از سر همه بلند میشود که پس چرا اخراحت نکردند.
شاید اگر اخراجت می کردند بد هم نمیشد. چون زمان اعزام اعلام کردند که به دانشجوها اجازه رفتن نمی دهند. علی با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شد.
میگفت:"خودشون باید درست کنن. اینجوری که نمیشه."
به تو که رسید گفت:" محمدرضا بدبخت شدی. اجازه نمیدنبیای."
5روزتاوصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی 📚
🆔•| @shahid_dehghan |•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قسمت_دوم
نیاز ما و رسانه . . .❔❕
جامعه ما و شاید بهتر بگوییم کل جهان به سمت استفاده از رسانه های جدید به صورت روز مره رفته است!
🖇برخی موارد استقاده ما عبارتند از:
🔹انجام کار های بانکی
🔹درس خواندن
🔹ارتباط با دوستان
🔹تحقیق و پژوهش
🔹بازی های رایانه ای
🔹ذخیره اطلاعات
و...
اما آیا زمانی را که صرف انجام این کار ها می کنیم، فقط صرف انجام همین کار ها می شود و زمان از دستمان در نمی رود؟!🕘
مطمئنا با داشتن سواد رسانه و چگونگی مدیریت زمان استفاده از رسانه را تا حد امکان کنترل خواهیم کرد😇
#ادامه_دارد✌🏻
#روشنگری🕊
#ناگفته_های_رسانه
🆔|@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
چگونه یار آقا امام زمان (عج)باشیم🤔؟! ✔️•اول از همه یک منتظر واقعی،باید آداب و اصولی را رعایت کند تا
🍃•چگونه یار آقا امام زمان (عج) باشیم🤔؟!
افرادی که در جرگه منتظران ظهور امام مهدی
(عج) قرار دارند، قطعاً دارای وظایفی هستند
که باید در دوران انتظار انجام دهند.
انتظار ظهور حضرت صاحبالزمان (عج) به دو
گونه است؛
1⃣ یکی انتظار اعتقادی و شعاری
2⃣ و دیگری انتظار عملی و فراهم
کردن زمینه ظهور آن حضرت
اما آنچه مهمتر و مأموریت اصلی منتظران ظهور
است، انتظار عملی و زمینهسازی برای برپایی
حکومت عدل جهانی در ظهور حضرت مهدی عجل
الله تعالی فرجه الشریف است.😊❤️
علی بن محمد از محمد بن علی بن ابراهیم و او از
عبدالله بن صالح نقل میکند که گفت:
امام زمان (عج) را در کنار حجرالاسود مشاهده کردم که مردم همگی جذب نورانیت وجود او شده
بودند، در حالی که ایشان را نمیشناختند چنین
مجذوب بودند...🍂
2⃣| #قسمت_دوم
🌍| #حسین_زمان
🖇﴾@shahid_dehghan﴿🖇
#الی_الحبیب✨
#روایت_سرخ🌹
#قسمت_دوم
همان جا داخل چادر اطلاعات ماند تا تو برگردی. بالاخره برمیگشتی دیگر. قرار نبود که برای همیشه از چادر به سوله و از سوله به چادر بروید که. بالاخره بعد از چند روز به هم رسیده بودید. بهنام که خیلی دلتنگ تو شده بود. تو هم دلتنگ بهنام شده بودی؟
از فردای آن روز کارتان شروع شد. تو در یک دسته بودی و بهنام در یک دسته دیگر. کارتان شروع شده بود اما....
ادامه متن در عکس👆🏻
«١٩ روز تا حیات عند رب»
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
🆔•| @shahid_dehghan |•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ 💡|#روشنا ]
📌دفعه قبل درمورد فرقه ایلومیناتی صحبت کردیم؛
اینبار صحبتهای افرادی رو میخوایم بشنویم که یا هنوز جز این فرقه هستن یا ازش جدا شدن!
ازدستش ندید...
2️⃣#قسمت_دوم
˹🕊| @shahid_dehghan˼