eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.7هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📝|ارتباط با ادمین: 🆔| @bentolabbas8
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
﴾•°﷽°•﴿ #حرف_هاے_خودمانے هواپیما،دنده عقب نداره!فقط جلو میره!وقتی قراره از پارک بیرون بیاد،یه ماشین
دیدید برای مرد ایرانی چقدر مهمه؟؟ پس چطور میشه که گاهی میشنویم فلان آدمِ معتاد مثلا دختر جوان یا همسرش رو در نهایت بی غیرتی فروخت یا مجبور به انجام فلان کار کرد؟؟🤔 اعتیاد،احتیاجِ افسار گسیخته میاره؛عقل رو زایل میکنه و برای لحظه ای هوس،همه چیز آدم رو به باد میده!😦 حالا شما به جای فرد، بذارید یه جامعه!و به جای مواد مخدر، بذارید سبک زندگی مصرفی!بعد میبینید جامعه معتاد هم چه ها که نمیکنه... حالا هم همین سبکِ زندگیِ سراپا اسراف که از سر و روی روزنامه ها گرفته تا صداوسیما و از در و دیوار شهر گرفته تا دلِ خونه آقازاده ها،بالا میره، کار رو به جایی میرسونه که به جای رو آوردن به ،به جای تولید و مصرف هرچی بیشتر ،به جای تمرکز بر اشتغال جوانان و رونق کارخونه هامون،چشم انتظار وعده های سرخرمن سرمایه گذاری های خارجی باشیم و در نهایت،جا بزنیم... التماس تفکر🙏 ✋ 🔴 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
‍ ‍ ‍ 🍃♥️ | 🍃 ... به یادآور زمانی را که با ذکر اباعبدالله از شیره جانت به کام فرزندت ریختی... به یاد آور زمانی را که در کودکی به فرزندت یاد دادی در درگاه پروردگارش بایستد... به یادآور زمانی راکه در نوجوانی تمام تلاشت را کردی که توجهش جلب شود به پاکترین افراد سرزمینش و بهترین روزهای سال را در سفرهای گذراندی که روح و جان فرزندت با پیوند بخورد... به یادآور زمانی راکه فرزندت به جوانی رسید وهربار در برابرت قدم زد، برایش وان یکاد زمزمه کردے... به یاد بیاور زمانی راکه سحرگاهان بااشک چشمانت از پروردگارت خواستی حافظ جوانت باشد و عاقبتش را بخیر کند... و به یادآور زمانی را که ازاو پرسیدی: چرا باسر برگشتی ؟؟ 🍃 .... به یادآور زمانی راکه جوانی ات را گذاشتی پای حفظ و خدمت به حضرت ... به یادآور زمانی راکه میتوانستی مثل خیلی از هم قطارانت بااسم و رسم برای خودت امکانات فراهم کنی... به یادآور زمانی راکه میتوانستی مرفه زندگی کنی اما مرام و عقیده ات را به توجیهات و مقام نفروختے... به یادآور زمانی راکه ترجیح دادے سخت زندگی کنی اما باشرافت... به یادـآور زمانی راکه بی چون و چرا فرزندت را به دفاع از فرستادے... 🍃انتظار نداشته باشید در لحظه سال های جدید دستش را بگیرید و قامت مردانه اش را در آغوش گیرید و اورا ببوسید و برایش بخواهید... او در بالاترین مقامها به نظاره تان ایستاده و آرزویش برایتان سلامت، سعادت و آرامش است... کوه بزرگی که قراربود تکیه گاهتان باشد، حالا سایه سرتان شده... ، دست مریزاد، 🍃خودتان در گوشش زمزمه کردید: اگر زنده مانَد، قضا می شود... ♦️💌| پست اینستاگرامے 🍃❤️| @shahid_dehghan
فاطمیه ● مستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ حاجی ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡 😢 بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرق‌خور مثل تو بودن اون روز..... نمیذاشتن به جسارت بشه......😭 سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله همه‌ی ما شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ■ لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎶 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭😭 •══┄•⬛️⬛️⬛️•┄══• @shahid_dehghan •══┄•⬛️⬛️⬛️•┄══•