❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼خورشید من تویی وبی حضورتو
💫#صبحم بخیر نمیشود
🌼ای #آفتاب من
💫گر چهره را برون نڪنی
🌼از #نقاب خود
🌼صبحی دمیده نگردد
💫بہ #خواب من
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌼🍃
در مرداد ماه سال ۱۳۳۶ در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد گردید و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن، متدین و مقلد امام پرورش یافت. از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه های سوگواری امام حسین(ع) حضور داشت و عشق خدمتگزاری به آستان شهید پرور حضرت اباعبدالله(ع) در عمق وجودش ریشه دوانید. سادگی، بی آلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبانزد همه بود.
فردی صبور، متواضع، گشاده رو و بشاش بود. در تمام امور، ایثار و گذشت بسیاری از خود نشان می داد و در هر کاری که پیش می آمد ابتدا خود پیش قدم می گردید
📜 برشی از وصیت وسخنان این شهید بزرگوار برادران مسئول! عدالت را فدای مصلحت نکنید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات و نیازهای آنها بکوشید، در قلب خود مهربانی و لطف به مردم را بیدار کنید.
🌷#سردار_شهید_شفیع_زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی دلهره آور 💔
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: دست و پای این مردم [خوزستان] را باید ببوسه انسان؛ حتی ببوسیم کار مهمی نکردیم.
🌴 #حبیب_نخلستان
مردم این زمانه مرا سرکوب میکنند که کجا میروید؟
و برای چه کسی میجنگید؟
#شهید_سید_امین_حسینی 🕊🌱
معرفی کتاب طیب 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند: طیب، تو که عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه
۲-طیب توی یک سلول دیگه زندانی بود. تا این حرف رو شنید بلند گفت: این حرفها رو برا ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچهی حضرت زهرا (س) در نمیافتم.
۳-محمد آقا، اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_طیب_حاج_رضایی 🕊🌱
ساعت ده شب بود.
مراسم دعای توسل تمام شده بود موقعی که می خواستند سوار ماشین شوند صدای تک تیرهایی به گوش می رسید
نزدیک ماشین نسرین گفت: بچه ها شهادتینتون را بگید دلم شور می زنه.
فاطمه سوار ماشین شد و گفت: توی تب می سوزی، انگار توی کوره هستی. دلشورت هم بخاطر همینه. ما که تب نداریم شهادتین را نمی گیم، فقط تو بگو نسرین جان.
خنده روی لبها یخ زد همگی سوار ماشین شده بودند.
نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می گفت که تیری شلیک شد.
تیر درست به سرش اصابت کرد...
همانجا که آرزو داشت و همانطور که استادش «مطهری» به شهادت رسیده بودند، شهید شد.
و در همان مسجد اباذر که مجلس ساده عروسی اش را برگزار کرده بودند، مجلس ختم برگزار شد.
نسرین شهید شده بود... 🥀
#شهیده_نسرین_افضل 🕊🌱