Majid BanifatemehBanifatemeh - Dare Kam Kam Tamom Mishe.mp3
زمان:
حجم:
6.09M
🖤🎼 ؛
دارھ ڪم ڪم تموم میشه
یه سـال چشم انتظاریمون ...
یه چنـد روز دیـگه مونـدھ
تمـــوم شــه بۍقــراریمون !❤️(:
ــــــــــــــــــــ ـــــ
- بـھ استقبال #محرم✨
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
🖤🎼 ؛ دارھ ڪم ڪم تموم میشه یه سـال چشم انتظاریمون ... یه چنـد روز دیـگه مونـدھ تمـــوم شــه بۍقــرا
✋🏻🏴 ؛
آروم آروم توۍ سینــهام ...
به پا ڪن خیمهۍغم رو✨
_ دارۍ حس مےکنے یـا نـھ؟!
+ چۍ رو؟
_ صدا پاۍ #محرم رو !❤️(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- ادامه آنچہ در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 ( قسمت بیست و دوم به بعد ) 🌷' قسمت بیست و دوم : این دلو باید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این گرماگرم ِ ایام ،
جرعهای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️
در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (:
ــــــــــــــــــــ ــ
نوش ِ جانتان ؛✨
یک قسمت از ملجاء جان !🌿
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجــاء'🌿』-
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"#قسمت_سی_و_چندم ؛ کمی دورتر ؛ حوالی ِ بانوی ِ عشق !" 📜
سرجایم نشستم و نگاهی به نقشه کردم. حیدر گفت: «نگفتی؟»
+ «فکر نمیکنم؛ مطمئنم! گفتن این حرفا به عنوان مقدمه برای خبر دادن از میثم، فقط میتونه یه معنی داشته باشه و اونم اینه که میثم رو جای پسر سید، به جبار دادن!»
حیدر آهی کشید و گفت: «خیلی نگرانشم ابوالفضل! اگه عکس دیگهای جز اونی که ما دیدیمش ازش داشته باشن...»
نگاهش را به چشمانم داد. گفت: «بیتعارف؛ تیکه تیکهش میکنن!»
نگاه ازش گرفتم و گفتم: «نفوس بد نزن! انشاءالله که سالمه!»
سر تکون داد و زیر لب تکرار کرد "انشاءالله".
پرسیدم: «چه خبر از صدرا؟ به نتیجهای نرسید؟»
+ «نه هنوز. تو خوبی؟»
سرتکون دادم. گفت: «ابوالفضل! میدونم نباید اینو بگم ولی... من تنهایی نمیتونم! الان پاشو؛ برگشتیم ایران، دوماه کامل خودم پرستاریتو میکنم!»
خندیدم و همزمان به سرفه افتادم. حیدر دست پاچه آب دستم داد و گفت: «ولش کن! اصلا فراموش کن! خودم یه کاریش میکنم!»
خواست بلند شود که دستش را محکم گرفتم و گفتم: «حرف مرد یکیه! تنبلیت میاد دوماه بخوای آب دستم بدی؟»
با خنده از تاسف سرتکان داد. از جا بلند شدم و کنار نقشه نشستم. همین که خواستم حیدر را صدا کنم تا راه هایی که درموردشان حرف میزدند، نشانم دهد؛ صدرا نفس نفس زنان دوید داخل اتاق و گفت: «حاجی! حاجی! میثمو پیدا کردم!»
💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان حضرت علےاکبر (؏)💕
بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱
- بـا احتـرام #ڪپۍممنـوع⚠️'!
نشر باقید نام نویسندھ و منبع ،
#بلامـانع✋🏻🌼!
✨قرارگاهشھیدحسینمعزغلامے
𓄳 https://eitaa.com/shahid_gholami_73
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
نــٰامتورابـھآسماندلمآویختم🌱،
صبحشد🌤'! یــٰااللّھ ...💛(:
Amir KermanshahiAmir Kermanshahi - Refigh Ye Rooz Miad.mp3
زمان:
حجم:
4.22M
یه روز میاد رفاقتو نشون میدی♥️! :)
- - - 🌊✨
چشم ِ مادربزرگ که به دریا افتاد ،
آرام آرام نزدیک موج ها شد و دستش را
روی قلبش گذاشت !
جلو رفتم . دست روی شانهاش گذاشتم . خواستم چیزی بگویم که صدای ِ زمزمهاش در گوشم پیچید :
اللهُـمَّ کُن لِولیڪَ الحُجَـةِ بنِ الحَسن'❤️!
نگاهش کردم ، چشم هایش از اشک مےدرخشید !
گویے میان ِ آن عظمت ، گمشدھ اش را جستجو مےکرد ..🌸
مادربزرگ از امواج ، نشانے مولایش را مےخواست!💚(:
ــ ــ ــ 🌊✨
#امام_زمان (عج)🤍
#قنـدانِ_خـاطـرات🦢💕