eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسْمِ رَبِّ الشُّـهَداءِ وَالصِّدیقین ای شهیدان! می نگرم، به ایمانتان، به عشقتان، شما که ندای هیهات من الذله اربابتان را سر دادید و رفتید برای دینتان عشقتان... بعد از شما، من مانده ام و شرمسارم. 🌷🕊🌷🕊🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 ختم سوره انعام قربتا الی الله شروع میکنیم به نیابت از شهدای گمنام فرج اقا صاحبزمان عج برا سلامتی رهبر گرانقدر حاجت روایی اعضای گروه رفع گرفتاری ها عاقبت به خیری جوان ها شفای عاجل مریض ها التماس دعای فرج آیات 🌷۱ تا ۵ 🌷۶ تا ۱۰ 🌷۱۱ تا ۱۵ 🌷۱۶ تا ۲۰ 🌷۲۱ تا ۲۵ 🌷۲۶ تا ۳۰ 🌷۳۱ تا ۳۵ 🌷۳۶ تا ۴۰ 🌷۴۱ تا ۴۵ 🌷۴۶ تا ۵۰ 🌷۵۱ تا ۵۵ 🌷۵۶ تا ۶۰ 🌷۶۱ تا ۶۵ 🌷۶۶ تا ۷۰ 🌷۷۱ تا ۷۵ 🌷۷۶ تا ۸۰ 🌷۸۱ تا ۸۵ 🌷۸۶ تا ۹۰ 🌷۹۱ تا ۹۵ 🌷۹۶ تا ۱۰۰ 🌷۱۰۱ تا ۱۰۵ 🌷۱۰۶ تا ۱۱۰ 🌷۱۱۱ تا ۱۱۵ 🌷۱۱۶ تا ۱۲۰ 🌷۱۲۱ تا ۱۲۵ 🌷۱۲۶ تا ۱۳۰ 🌷۱۳۱ تا ۱۳۵ 🌷۱۳۶ تا ۱۴۰ 🌷۱۴۱ تا ۱۴۵ 🌷۱۴۶ تا ۱۵۰ 🌷۱۵۱ تا ۱۵۵ 🌷۱۵۶ تا ۱۶۰ 🌷۱۶۱ تا ۱۶۵ جهت شرکت گروه محفل انس با شهدا ⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3400007970C7419aa8d81
اگر بگیم ایراد نداره فلان کار که به گناه نزدیکه ولی حرام نیست را انجام بدیم. تا گناه فاصله ای نداریم... پس باید برای خودمون چندتا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم، تا به راحتی مرتکب گناه نشیم... @shahid_gomnam15
هیچکس زورش به این دو نفر نرسید! 😎 @shahid_gomnam15
شهید گمنام
عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه ميآمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر
جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي وخوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم! ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... يک ماه از آن قضيه گذشــت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود. آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند. 🥀 ادامه دارد
شهید گمنام
جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه ابراهيــ
ایام انقلاب ابراهيم از دوران کودکي عشق و ارادت خاصي به امام خميني)ره( داشت. هر چه بزرگتر ميشــد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از انقلاب به اوج خود رسيد. در ســال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسهاي مذهبي در ميدان ژاله )شهدا( به سمت خانه بر ميگشتيم. از ميدان دور نشــده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهيم شروع کرد براي ما از امام خميني )ره(تعريف کردن. بعد هم با صداي بلند فرياد زد: »درود بر خميني« ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين پليس به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچهها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم. دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم جمعيت را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شــدم جلوي ماشــينها را ميگيرند 🥀 ادامه دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️سهم هر انقلابی و دوستدار ایران: یاری رساندن در انتشار وسیع این پویش در فضای حقیقی و مجازی👆❤️🇮🇷❤️
ناملایمات، کنایه ها، سرزنش ها، توهین ها، تهمت ها و حسادت ها شما را نرنجاند و از مسیر حق دور نسازد! انسان های پست و حقیر، همیشه به قطار در حال حرکت سنگ می زنند. @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانلود ندای الله اکبر به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی(شب 22 بهمن ماه)www.mohebaan.ir.mp3
585.9K
👆👆👆👆فایل صوتی جهت پخش از بلندگوهای مساجد ساعت۲۱ همه باهم ندای الله اکبر سر میدهیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
انتظارم چنین است که سلاح به زمین افتاده ام را بردارید و همیشه از ولایت فقیه و کشور انقلاب اسلامی علیه باطل دفاع کنید. @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 خواجه الماس سری تکان می دهد و می گوید: _ عجب ! مرد دیگری می گوید: _ روزگاری در مکه تنها سه نفر نماز می خواندند . محمد ، علی ، خدیجه ! مرد دیگری ادامه می دهد: _ علی هم اولین مومن به رسول خداست، و هم داماد رسول خداست ! عقل حکم می کند که رسول خدا بی تدبیر دخترش را به هر کسی ندهد ! آن هم دختری مثل فاطمه که سرور زنان بهشت است و همه از رسول خدا شنیده ایم که گفته : ( خشنودی فاطمه خوشنودی خدا و غضب فاطمه ، غضب خداست ! ) خواجه الماس سری به نشانه تایید تکان می دهد. از آن طرف آتش پیر مردی برخاسته و می گوید: _ خواجه الماس ! شاید نشنیده باشی که پیش از آن که علی به خواستگاری فاطمه برود ، ابابکر و عمر از او خواستگاری کرده بودند ! خواجه الماس با تعجب سری تکان می دهد و می گوید: _ عجب ! من این ماجرا را تا به حال نشنیده بودم . دوری ما از مکه و مدینه ، خیلی از اخبار را بر ما پوشیده ساخته ! پیرمرد ادامه می دهد: _ پیش از آن که علی و فاطمه به عقد هم در آیند، ابابکر و عمر هر دو به خواستگاری فاطمه رفته اند و رسول خدا ایشان را نپذیرفته است و در پاسخ ایشان گفته است که فاطمه با کسی ازدواج می کند که در مقام و منزلت با او برابر باشد و در حقیقت همسر فاطمه را خود خدا انتخاب خواهد کرد و اجازه ازدواج فاطمه با خداست ! خواجه الماس سری به نشانه تحسین تکان می دهد. خالد آهسته سرش را به طرف ابو حامد برو و کنار گوشش گفت : _ همین مانده بود که این جا بنشینیم و مدح علی و فاطمه را بشنویم! سلیمان با صدای آرامی می گوید: _ خب برویم بخوابیم ! ما که مجبور به شنیدن نیستیم! خالد نگاهش می کند و می گوید: _ اکنون وقت مناسبی برای بلند شدن نیست ! بگذار حرفشان تمام شود ! سلیمان سری تکان می دهد و بت صدای آرام می گوید: _ این ها حرف نمی زنند . ما را آتش می زنند ! ادامه دارد... @shahid_gomnam15
🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷 خواجه الماس می گوید: _ من درباره علی بسیار شنیده ام و مهر او در سینه ام نشسته است . شنیده ام رسول خدا تمام علم خود را به علی آموخته و هیچ آیه ای از قرآن بر محمد نازل نشده ، مگر آن که محمد آن را برای علی خوانده و علی نیز کلمه به کلمه آن را کتابت کرده ! و شنیده ام که محمد پیدا و پنهان آیات قرآن را ، و رموز و اسرار و تفسیر و شرح آن را بر علی عرضه داشته است و علی تمام و کمال آموخته ! مرد جوانی از میان حاضران بلند می شود و می گوید: _ خواجه ، من یکی از حاضران در غدیر بودم . همه سر ها به طرفش می چرخد. مرد ادامه می دهد: _ من ، همسرم، مادرم و مادر همسرم و همه آن کسانی که در غدیر حاضر بودند شنیدند که رسول خدا با صدای بلند گفت : ( یادگار پیامبران گذشته ، از صحف آدم و نوح و ابراهیم و تورات و انجیل گرفته تا عصای موسی و انگشتر سلیمان ، همه در نزد من است و من اکنون باید آنها را به علی بسپارم که پس از من او حجت خداست. ) خواجه الماس سرش را میان حاضران می چرخاند و می گوید: _ در میان شما ، غیر از این مرد ، آیا شخص دیگری هست که ماجرای غدیر را از نزدیک دیده باشد ؟! مرد دیگری از میان جمع بلند شده و می ایستاد. _ من نیز آنجا بودم! خواجه الماس نگاهش می کند و می گوید: _ بگو چه دیدی ؟! مرد یک قدم جلو تر آمده و می گوید: _ دیدم که رسول خدا چهار نفر از یاران خود را صدا زد و به ایشان دستور داد تا به نزدیکی درختان کهنسالی که آن جا کنار برکه روییده بودند بروند و آن جا را برای خطبه او آماده کنند . خواجه الماس می پرسد: _ آن چهار نفر که بودند ؟! _ مقداد ، سلمان ، ابوذر و عمار. ادامه دارد... @shahid_gomnam15
امشب‌شهادت‌نامۀ‌عشاق‌امضامیشود🌷 ‍ 🥀ذره ذره کنار هم قرار گرفتند و فرشی ساختند به وسعت عرش، شاید برای چشمانمان تکراری باشند اما خاک اینجا با دیگر خاک ها متفاوت است. خاک اینجا زنده است، نفس میکشد، با ادمی صحبت میکند.. معطر به عطر غسیل الملائکه است، میزبان و شاهد قدم های پاک دلاورانی بوده که پنج روز بدون غذا و با لب تشنه درس ایثار و فداکاری را در سر فصل اصلی دفتر تاریخ ثبت کردند.. خاک اینجا کسی را در اغوش گرفته که پا روی اشفته بازار هستی گذاشت و دلبسته خدا شد؛ عاقلانه فکر کرد و عاشقانه عمل پهلوانی که در ژرفای ظلمات در بلندای تپه بدون هیچ بیم و هراسی جلوی دشمن صدای ملکوتی اذان را سرود و توسلش به حضرت زهرا(س) او را از قطع نخاعی نجات داد... این خاک اغشته به ذره ذره سلول های بدن کسی است که تمام عزتش گمنام بودنشه، کسی نه ترسید، نه تو دام هوس افتاد، کسی که ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ به قلب اسمان بی وقفه معبر زد... 🍃🌹اری؛ اینجا کانال کمیل است.. کانالی که در اتاقک خاک گرفته مغزش رشادت ها و فداکاری های ابراهیم را ثبت کرده است... ابراهیمی که پیکرش را به ذرات این خاک سپرد تا نبض وجود این خاک تا ابد بتپد.. 🖊دیگر قلم را یارای نوشتن نیست حتی قلم هم فریاد میزند ندیدم کسی را به اقایی تو، ابراهیم❤️ و این صداست که می ماند و صدای او که برای همیشه ماندگار شد در ذهن من.. 《 کانال 》 شهادتت مبارک برادر شهیدم 🕊🕊 ⤵️⤵️⤵️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
این را هرگز فراموش نکنید، تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود
مداحی آنلاین - شهدای گمنام - رسولی.mp3
6.98M
شهدای گمنام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انتشار به مناسبت سال گرد شهید ابراهیم هادی @shahid_gomnam15
شـهادت یعنـے آن گونھ بمیر کهـ دنیا ‌ مدیونت شود🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید گمنام
امشب‌شهادت‌نامۀ‌عشاق‌امضامیشود🌷 ‍ 🥀ذره ذره کنار هم قرار گرفتند و فرشی ساختند به وسعت عرش، شاید برای
•[🌹🌱]• مرا بـا دلـۍ آرام از پل بگذران اۍ دوسـت ! تـا وقتۍ همـراه منۍ دگـر بیـمِ معادۍ نیسـت 🖐🏻🌱 |شهید_ابراهیم_هادی|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا