❤️🍃
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر
سلام بر آن مظلومِ بى یاور
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸بعد از رفتن حاجاصغر به سوریه، چهار بار پیشش رفتم. یکبار بعد از شهادت دامادم حاجمحمد پورهنگ به سوریه رفتیم تا اسباب و اثاثیه دخترم را به ایران بیاوریم؛ سه بار دیگر هم به دیدن حاجاصغر رفتیم.
🕊تا زمان شهادتش ما نمیدانستیم مسئولیتش چیست. در سوریه از پسرم پرسیدم: «اینجا چهکاره هستی؟» گفت: «ما کارهای نیستیم.»
🔹بعدها چندین بار حضوری یا تلفنی از حاجاصغر این سؤال را پرسیدم که «شما در سوریه کجا کار میکنید؟» یک بار گفت: «من در یک اتاق نشستهام؛ وسایل گرمایشی و سرمایشی هم دارم.» پرسیدم پس شما هیچکارهای! بیسیمچی هم نیستی؟ گفت: «نه.» پرسیدم: «پس چه کار میکنی که به ایران نمیآیی؟»
‼️گفت: «مینشینیم در اینجا، یک وقتهایی بچهها لباس یا وسیلهای میخواهند برای آنها میبریم.» گفتم: «باشد خدا کمکتان کند.»
🌱هر بار که به دیدن پسرم به سوریه رفتیم، او را خیلی نمیدیدیم؛ مثل یک مهمان میآمد و چند ساعت کنار ما بود و میرفت.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_مادر_معزز_حاج_اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید|
چرا جمهوری اسلامی حرم است؟
🎙 سخنرانی #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی؛ فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله
🗓 عملیات کربلای یک ۱۳۶۵/۰۴/۰۵
#انتخابات
#انتخاب_درست_کار_درست
@tafahoseshohada 🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_پنجاهم لعیا مقابلم #زانو زده و با اینکه نمیدانست چه اتفاقی افت
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_پنجاه_و_یکم
پیش چشمانمان آبی #زیبای دریا بود و زیر پایمان تن نرم و خیس ماسه های ساحل، و #سرانگشت نرم و با طراوت باران بر سرمان #دست میکشید تا ایمان بیاوریم که #پروردگارمان برایمان از هیچ نعمتی دریغ نکرده است.
حالا ساعتی میشد #مژدگانیِ نعمت که نه، برکت تازه ای را در #زندگیمان شنیده بودیم که نازنین خفته در وجودم، همانطور که #مجید دلش میخواست، دختری پُر ناز و #کرشمه بود و مجید چه ذوقی میکرد و چقدر قربان صدقه اش میرفت و من که بازنده شرط بندی بر سر پسرم شده بودم، #سرمست حضور دخترم، شادتر از هر برنده ای، صورت ظریفش را پیش #چشمانم تصور میکردم که در خیالم از هر فرشته ای زیباتر بود.
از وقتی نتیجه سونوگرافی را گرفته بودیم، با اینکه #باران میبارید، به خانه نرفته و به خیال قدم زدن در #امتداد خط بیکران ساحل دریا، آن هم در خنکای لطیف اواخر #دی ماه بندر و زیر بارش باران خوش عطرش، به #میهمانی خلیج فارس آمده بودیم.
موهای مجید #خیس شده و به سرش چسبیده بود و صورتش زیر پرده ای از #رطوبت باران همچنان از شادی میدرخشید. هرچه #اصرار میکردم تا چتر را بالای سر خودش هم بگیرد، قبول نمیکرد و چتر #بزرگ و مشکی رنگش را طوری بالای سرم گرفته بود که کاملاً از بارش باران #محفوظ باشم و تنها از رایحه مطبوعش #لذت ببرم که میترسید سرما بخورم و دخترکمان #اذیت شود.
به خاطر بارش به نسبت #شدید باران، ساحل #خلوت بود و حالا که وزش شدید باد هم اضافه شده و همان چندنفری هم که روی نیمکتها به تماشای #دریا نشسته بودند، کم کم پراکنده میشدند و ما همچنان به #تفرج ساحلیمان ادامه میدادیم که اگر تمام دنیا هم زیر و رو میشد، نمیتوانست حال #خوش ما را به هم بزند چه رسد به این باد و باران
رؤیایی!
صدای دانه های #درشت باران که حالا زیر فشار باد بر سقف چتر تازیانه میزد، در غرش #غلطیدن امواج طوفانی روی سینه ماسه ها می پیچید و #احساس میکردم زمین و #آسمان هم به شادی دل من و مجید، به وجد آمده و جشن پُر سر و صدایی به راه انداخته اند.
مجید همانطور که دسته #چتر را محکم گرفته بود تا در باد کمتر تکان بخورد، با صدایی که در دل #هیاهوی ساحل طوفانی #خلیج_فارس گم میشد، با دلواپسی زیر گوشم زمزمه کرد: "الهه جان! یخ نکنی! اگه سردت شده، برگردیم."
و من حسابی سرِ #ذوق آمده بودم که با صدای بلند #خندیدم و میان خنده پاسخ دادم: "نه مجید جان! #سردم نیس! خیلی هم عالیه!" ولی حریف #کمردردم نمیشدم که به همین چند قدم شدت گرفته و دیگر نمیتوانستم ادامه دهم که از حرکت #ایستادم و مجید که این چند ماهه به حالم عادت کرده بود، نگاهم کرد و با نگرانی پرسید: "کمرت درد میکنه الهه جان؟"
سرم را به نشانه #تأیید تکان دادم و همانطور که با هر دو #دست کمرم را گرفته بودم، به دنبال نیمکتی برای نشستن به اطرافم #نگاه میکردم که تمام صفحه کمرم خشک شده و نمیتوانستم قدم از قدم بردارم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_پنجاه_و_یکم پیش چشمانمان آبی #زیبای دریا بود و زیر پایمان تن
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_پنجاه_و_دوم
تا به نیمکتی که در چند #متریمان بود، رسیدیم. دستم را به لبه #نیمکت گرفتم و خواستم بنشینم که #مجید چتر را به دستم داد و زودتر از من روی نیمکت نشست.
تازه متوجه شدم که #میخواهد خیسی نیمکت را با #شلوارش خشک کند که خندیدم و گفتم : "خُب میگفتی من دستمال کاغذی بدم!" کمی خودش را روی #نیمکت جابجا کرد تا خوب خشک شود و بعد بلند شد تا من بنشینم و با لبخندی #غرق محبت جواب داد: "این سریعترین روشی بود که به ذهنم رسید!"
و همچنانکه #کمکم میکرد تا روی نیمکت بنشینم، ادامه داد: "میخواستم کمتر معطل شی و #زودتر بشینی." و باز چتر را از دستم گرفت و کنارم نشست. نگاهی به شلوار #مشکی رنگش که از خاک ِ خیس روی #نیمکت، گلی شده بود، کردم و گفتم: "شلوارت #کثیف شده!" از زیر چتری که بالای سرم گرفته بود، نگاهم کرد و با #مهربانی جواب داد: "فدای سرت الهه جان! میرم خونه میشورم."
و بعد مثل اینکه موضوع #جالبی به ذهنش رسیده باشد، صورتش به خنده ای شیرین گشوده شد و با #لحنی پُر شور پرسید: "الهه! اسمش رو چی بذاریم؟"
پیش از امروز بارها به این #موضوع فکر کرده و هر بار چندین نام #پسرانه انتخاب کرده بودم و حالا با دختر شدن کودکم، هیچ #پیشنهادی نداشتم که باز خندیدم و گفتم: "نمیدونم، آخه راستش من همش اسمهای پسرونه انتخاب کرده بودم!" از اعتراف #صادقانه_ام، از
ته دل خندید و با شیطنتی که در صدایش پیدا بود، جواب داد: "عیب نداره! چون منم که درست حدس زده بودم، هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم!"
و بعد آغوش سخاوتمند #نگاه عاشقش به سمت چشمانم گشوده شد و با آهنگ دلنشین #صدایش ادامه داد: "همه زحمت این بچه رو تو داری میِکشی، پس هر اسمی خودت #دوست داری انتخاب کن الهه جان!"
قایق قلبم میان دل دریایی اش به #تلاطم افتاد، برای لحظاتی محو چشمانش شدم و با تمام #وجودم حس کردم که پروردگارم برای من و دخترم چه تکیه گاه قدرتمند و #مهربانی انتخاب کرده که لبخندی زدم و همچنانکه در خیالم، خاطرات #مادرم را مرور میکردم، گفتم: "مامانم اسم حوریه رو خیلی دوست داشت..."
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
اگر شهیدانه زندگی کنی
لازم نیست دنبال شهادت بگردی
شهادت خودش پیدایت میکند . . .
#شهید_رحمت_الله_اکبری📝
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🍃
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ
سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
📌خبر انتصاب تهیه کننده گاندو به سمت ستاد آیت الله سیدابراهیم رئیسی در بخش هنرمندان، که چند روز پیش در کانال قرار داده بودم، توسط آقای مهدی دوستی سخنگوی شورای هماهنگی ستادهای مردمی تکذیب شد.
#انتخابات_1400
🦋به نیابت از رفیق شهیدم :
🗳🇮🇷 رای میدهم به صلابت ایرانم✌️
❣️ #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#انتخابات
#انتخابات_1400🗳
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊