eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
240 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_پنجاه_و_نهم من دیگه اصلاً #حواسم به خودم نبود. اصلاً نمیدونم
💠 | راننده، اتومبیل را کرد و رو به مجید گفت: "بفرما داداش! رسیدیم!" و تازه من و مجید به خودمان آمدیم که تا کسی مقابل یک درِ سفید بزرگ متوقف شده و به سر رسیده بود. مجید را حساب کرد و از تاکسی پیاده شدیم. شماره خانه نشان میداد که این درِ سفید بزرگ و چهار لنگه، همان باب فرجی است که به رویمان گشوده است. خانه ای بزرگ و قدیمی، در یک محله بندر که در انتهای یک کوچه پهن و کوتاه، انتظارمان را میکشید. طول دیوارهای و در بزرگ سفیدش روی هم بیش از متر بود و در تمام این طول بلند، لب در و دیوارها از شاخه های درختان بندری پوشیده شده و شاخه های چند نخل تزئینی از آن سوی دیوار سرک میکشید. یک چراغ بزرگ بر سر درِ خانه شده و همین نورافشانی، زیباییِ ورودی خانه را میکرد تا من و مجید برای چند لحظه فقط محو این منظره رؤیایی شویم. از شدت کمردرد دست به گرفته و قدمی عقبتر از ایستاده بودم. مجید ساک را کنار دیوار روی گذاشت، با همان دستش زنگ زد و انگار منتظر آمدن ما، در حیاط ایستاده بود که بلافاصله در را باز کرد. قد بلند و درشت اندامی که عمامه سیاهش، نشانی از بودنش بود و به حرمت امام کاظم (ع) عبا و پیراهن مشکی به تن داشت. با رویی با مجید سلام و احوالپرسی کرد و همانطور که را پایین انداخته بود تا مستقیم نگاهم نکند، به من هم آمد گفت و با نهایت مهربانی کرد تا داخل شویم. خم شد تا ساک را از روی بردارد، ولی میدید برداشتن همین ساک کوچک هم برای مشکل است که خودش پیشدستی کرد، را از روی زمین برداشت و بیتوجه به اصرارهای مجید، با گفتن "یا الله!" وارد حیاط شد و اهالی خانه را از آمدن باخبر کرد. با احساس از خجالت و غریبی، پشت سرِ قدم به حیاط گذاشتم که پیش چشمان ، بهشتی رؤیایی جان گرفت. حیاط زیبا و بزرگی که باغچه در میانش به ناز نشسته و دور تا دورش، تزئینی و کوتاهی صف کشیده بودند و با رقص شاخه هایشان برایم دست تکان میدادند. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. منم که سـ✨ـر سپرده‌ام به عشـ💕ـق تو به نــام تو چه بهره‌ـ😌ـها که برده‌ام ز بخشـ🌱ـش و مـ🌱ـرام تو... جان حسیـ❤️ـن‌، جانان حسیـ🍃ـن‌، عالم سنه قربان حسیـ❤️ـن... سید فرید احمدی🖌 عکس از: حسین خلیفه📸 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
. تو آسمانی بودی فقط برای اینکه زمین لحظه ای داشتنت را تجربه کند آمدی! حالا زمین ماندہ😔 با حسرت دوبارہ داشتنت... اصغرجان!💔 . . . 🌿 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
ارزش امامزاده سیدالكریم.mp3
962.8K
. حسنی بود اما حسینی زیارتش می کنند... 🌟میلاد نوه ی عزیز (ع)، (ع) مبارک استاد شیخ حامد کاشانی🎤 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~ توکل به خدا، توسل به اهل‌بیت، توجه به دو لبِ سیّدعلی؛ والسلام.... هیچ خبری دیگه تو عالَم نیست! ✨در محضر خوبان 📝 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 ~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. 🍃گره‌گشای دردهاست گره‌های ضریح حسین (ع)🍃 خاک ایـ💫ـوانت دوای درد چشمـ😔ـانِ من است روضه هایت ابرِ پُر بـ☔️ـاران ما جانم حسیـ❤️ـن پنجره های ضـ✨ـریحِ تو ز دردم آشناست صحن پاکت روضـ🍃ـه ی رضـ✨ـوانِ ما جـ❤️ـانم حسین... هستی محرابی🖌 عکس از: قاسم العمیدی📸 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
زیارت آل یاسین علی فانی.mp3
13.57M
📿زیارت آل یاسین (عج) به نیابت شهیدان معزز التماس دعا 🤲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🕊 🕊 🎒سال دوم راهنمایی بود و ما در کرج زندگی می کردیم. قرارشد که مقام معظم رهبری برای دیدار با مردم کرج تشریف بیاورند. مردم همه جا را چراغانی کرده بودند. من به خانه آمدم و دیدم که  رسول در خانه است. در حالی که نباید در آن ساعت از روز خانه می بود. علتش را از رسول پرسیدم. گفت : امروز معلمشان سر کلاس گفته بود : ما نمی دانیم این حکومت را چگونه باور کنیم؟!!! از یک طرف می گویند اسراف گناه است و از طرفی هم شهر را چراغانی کرده اند!!! بروید ببینید در شهر چه خبر است؟!!! 🔹حرفش که به اینجا می رسد رسول بلند می شود و می گوید : چراغانی که چیزی نیست، جانمان را  هم فدای آقا می کنیم. 👤معلم هم عصبانی می شود و می گوید : خلیلی باز تو حرف زدی؟! در این کلاس یا جای منه یا جای تو! رسول هم از سر جایش بلند می شود و می گوید : شما استادی و من به احترام شما می روم. 🌿(محمدحسن) @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. بر مشـ😇ـامم می‌رسد بوی خـ✨ـاک کربـ❤️ـلا اجازه می دهی آقا فدایتان بشوم مریضمان کنی و مبتلایتان بشوم منم جوانم و در سینه آرزو دارم اجازه هست که من هم گدایتان بشوم مرتضی پوررجب🖌 عکس از: قاسم العمیدی📸 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊