eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
854 عکس
349 ویدیو
20 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹‌ : برای شهیـد شــدن باید شهـادت را آرزو ڪرد. من خــودم بـە این یقین رسیده و با اطمینان می‌گویم : هرکس شهید شده خواستہ ڪہ شهید بشود. شهادتِ شهید فقط دســت خـــودش است. @shahid_ketabi
🔻.. پرسیدم: «علی آقا، شنیدم بچه‌های لشکر انصار، شما رو خیلی دوست دارن. میگن شما از توی زندانیا، جرم بالاها و اعدامیا رو می‌برید جبهه و اونقدر روشون کار می‌کنید که یه آدم دیگه‌ای میشن!» على آقا لبخندی زد و پرسید: «از کی شنیدی؟» با افتخار و غرور جواب دادم: «خُب شنیدم دیگه.» بعد خیلی با ادب مثل گزارشگرها پرسیدم: «این آدما خطرناک نیستن؟ تا بحال مشکلی براتون پیش نیاوردن؟». 🔸 علی آقا با اطمینان گفت: «نه؛ اصلاً و ابداً. من به نیروهام همیشه میگم....» لبخندی زد و ادامه داد: «به شما هم میگم زهرا خانم؛ تو جامعه حرف اول رو می‌زنه. اگه ما روی اخلاقیات خوب کار کنیم، جامعه ایده آلی داریم. اگه اخلاق افراد جامعه،اسلامی و درست باشه؛ کشور مدینه فاضله میشه. ما باید وارد قلب و دل مردم جامعه بشیم تا مملکت در مسیر الهی قرار بگیره. من سعی می‌کنم با نیروهام اینطوری باشم و تنها چیزی هم که تو زندگی خیلی خوشحالم می‌کنه، اینه که یه آدمی که راه اشتباه می‌رفته، بیارم تو مسیر اصلی و الهی. امام فرمودند: «جبهه، دانشگاه آدم سازیه.» اگه ما پیرو خط امامیم، باید عامل به فرمایش‌های امام باشیم ..». 📚 برگرفته از کتاب «گلستان یازدهم » بقلم بهناز ضرابی زاده/ نشر سوره مهر خاطرات همسر شهید @shahid_ketabi
23.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که به "شهید زهرایی"معروف است. 🍃 وقتی نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها را بر زبان می‌آورند، قدرت تکلم را از دست می‌دهند... ✨امام خامنه ای(حفظه الله تعالی): بگو که با او در ارتباط بودی.. چرا حرف نمیزنی...؟😭 🌷شهید @shahid_ketabi
.. زمین گِلی و خیلی لیز بود. هر چند قدم دو یا چند نفر نشسته بودند و ما را به سمت جلو راهنمایی می‌کردند: «بروید جلو، ماشاالله، عراقی‌ها فرار کردند.» 🔸 چند قدم که رفتیم، از روی بدنی رد شدم که در حال جان دادن بود؛ جانم فشرده شد. اولین‌بار بود که چنین لحظه‌ای را مشاهده می‌کردم چه حالی به من دست داد. ۲-۳ متر آن طرف‌تر نوجوان کم سن و سالی آه و ناله می‌کرد و کمی آن طرف‌تر؛ دو نفر، یکی را که ترکش خمپاره خورده بود می‌بستند ولی هیچ کدام را در تاریکی نمی‌شناختم. 🔸 ناگهان به خود آمدم؛ خدایا چه می‌بینم؟ خدایا چه دردناک و چه مظلومانه، بچه‌ها درون خاک و گِل و خون می‌غلتند. دلم خدا را صدا کرد و قلبم فشرده می‌شد. خدایا این بچه‌ها، به چه جرمی مظلومانه و چطور در این جزیره‌ی دورافتاده جان می‌دهند ؟ کجایند مادرانشان ؟ اشک می‌خواست فوران کند که با خود گفتم؛ آیا الآن وقت گریه و زاری است؟ آیا باید سست شد؟ یا حسینِ مظلوم ع، الآن دیگر وقت رزم است و الان باید مقاوم بود؛ گریه به جای خودش .. 📚 خاطرات برگرفته از کتاب «عملیات فریب» نوشته مرتضی قاضی(پسرخاله عزیز) نوشته‌ها مربوط به دفترچه‌ای است که آن را در حین عملیات والفجر ۸ به نگارش درآورده است. @shahid_ketabi
🔆 بعد از پیروزی انقلاب، رئیس مجلس اعلای شیعه لبنان هواپیمایی اجاره کرد و حدود هشتاد نفر از شخصیت‌های لبنانی را آورد ایران. افرادی که وزیر و وکیل و چهره‌های سیاسی بودند. رفتیم ساختمان نخست وزیری. وقتی موقع خواب شد، گفتند: کجا بخوابیم؟ 🔻 عرف این بود که اقلا باید در هتلی پنج ستاره اسکان‌شان می‌دادند. چمران خیلی راحت گفت: صندلی‌ها را جمع کنید و همین جا روی زمین بخوابید !! حسابی تعجب کرده بودند. برای اعتراض به محمد شمس‌الدین مراجعه کردند. 👈 دکتر وقتی متوجه اعتراض‌ها شد، گفت: کشور ما کشور انقلاب است و هتل هم میانه‌ای با انقلاب ندارد. یا همین جا بخوابید و یا اگر هتل می‌خواهید بدانید انقلابی نیستید. 🔸 بالاخره همه آن شب در همان ساختمان و روی زمین خوابیدند. راوی: سید محمد غروی 📚 برگرفته از کتاب ناشر: یا زهرا (س) صفحه ۲۵ @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میثم مطیعی، مداح اهل بیت در صفحه اینستاگرام خود در معرفی کتاب با عنوان «» نوشت : 👇👇👇 @shahid_ketabi
، مداح اهل بیت در صفحه اینستاگرام خود در معرفی کتاب با عنوان «» نوشت: ‌ بچه‌تر که بودم، قبل از اینکه مدرسه بروم، وقتی خواب بود با عجله می‌رفتم جلوی آیینه و عمامه‌اش را می‌گذاشتم روی سرم و خودم را برانداز می‌کردم. اما زود سرجایش می‌گذاشتم و در می‌رفتم. چون هر وقت می‌خوابید یک چشم شیشه ای داشت که همیشه باز بود و من فکر می‌کردم وقت خواب هم ما را می‌بیند. در همان کودکی از او می‌پرسیدم: "چرا وقتی می‌خوابی یک چشمت بازه؟" می‌خندید و می‌گفت: "چون من همه آدمارو به یک چشم می‌بینم."‌ ‌بزرگ‌تر که شدم هم معنای حرفش را متوجه شدم و هم فهمیدم یک چشمش را در جبهه‌های جنوب به یادگار گذاشته است.‌ پدر مرحومم عاشقانه دوستش داشت؛ ما هم همینطور. از آن طلبه‌هایی بود که خیلی خوب با جوان‌ترها می‌جوشید؛ هنوز هم این‌چنین است. بعد از جنگ، قم بود و ممحّض در درس و بحث و پژوهش و تبلیغ. دبیرستانی که شدم هر وقت من و برادرم می‌خواستیم ببینیمش، طوری تنظیم می‌کرد که قبل از اینکه برویم به خانه‌شان، یا به نماز آقای بهجت برسیم یا بعد از درس خارج فقه آیت الله بهجت ملاقاتش کنیم. خودش نزدیک بیست سال به طور مستمر از محضر آیت‌الله العظمی بهجت بهره بُرد و با این شیوه ما را عاشق مسجد فاطمیه و آقای بهجت کرد. بعدها هم که دانشجو شدیم به هربهانه به قم می‌رفتیم. کجا؟ نماز آقای بهجت‌ ‌چه لذت‌بخش است کتابی دستت برسد که تا نخوانی و تمامش نکنی اراده‌ای برای زمین گذاشتنش نداشته باشی.‌ از آن دسته کتاب‌هاست. کتاب خاطرات خودگفته‌ی رزمنده‌ای است که از اوایل جنگ تا عملیات مرصاد در جبهه مانده است. این کتاب به یاد و نام شهدای زیادی معطر است.‌ راوی کتاب و روحیاتش را خیلی خوب می‌شناسم. اینکه راضی شده خاطراتش را بگوید خوشحالم کرد. همیشه فراری از دیده شدن و متواضع بوده؛ البته نه آن مدل شعاری‌اش. خاطره‌های قشنگ از راوی این کتاب زیاد دارم. راستش را بخواهید این چند خط را هم با کمی دلهره نوشتم چون می‌دانم اگر به گوشش برسد، خاطرش را مکدّر خواهد کرد.‌ شک نکنید اگر حاج مرتضی مطیعی، عموی من نبود، بیشتر از او برایتان می‌گفتم. خدا امثال او را در حوزه‌های علمیه زیاد کند.‌ نظر عزیز درباره کتاب و معرفی آن به خوانندگان @shahid_ketabi
📣 جذب دل‌ها، خاصیّت شهادت است ✏️ رهبر انقلاب در دیدار ستاد مرکزی کنگره‌ی ملی شهدای سبزوار و نیشابور: خاصیّت ، جذب دل‌ها است. جوان خارج از مذهب را شهادتِ رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منوّر می‌کند، دل‌ها را جذب می‌کند؛ خب این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه می‌کنند. یک عدّه هم در داخل از این کارها می‌کنند. 💻 Farsi.Khamenei.ir @shahid_ketabi
🔴 ، پاداش قرائت سوره کهف در شب‌های جمعه 🔵 امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: 🌕 هر کس سوره کهف را در شب‌های جمعه قرائت نماید، به مرگ شهادت از دنیا خواهد رفت یا اینکه خداوند او را مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف خواهد بود. 📚 ثواب الاعمال، ص ۱۰۷ @shahid_ketabi
اولین باری که از اعزام برگشت، سر کوچه بدون روسری ایستاده بودم و با دخترهای همسایه بازی می‌کردیم. بچه بودم و خیلی حواسم به سر و وضعم نبود. خود کاظم اطلاع داده بود که می‌آید مرخصی. منتظر بودم تا برسد و خودم خبرش را به خانه ببرم. گرمِ بازی بودم که از دور چشمم افتاد به کسی که صورتش پر از ریش بود و ابهت داشت. اول نشناختمش. وقتی آمد نزدیک‌تر دیدم خودش است. ذوق زده رفتم داخل و به مادرم گفتم که داداش آمده. کاظم تا پا گذاشت توی حیاط، قبل از سلام و احوالپرسی رو کرد به من و گفت: «دیگه نبینم توی کوچه این‌طوری بگردی‌ها!» خنده روی لبم خشکید. بعد گفت: «خسته‌ام.» و رفت که دراز بکشد و نفسی چاق کند. بهمان گفت: «اگه تو خواب چیزی گفتم، بیدارم نکنین.» منظورش را نفهمیدیم. رفت خوابید. همه توی هال نشسته بودیم و او توی اتاق دراز کشیده بود. هنوز ساعتی نگذشته، دیدیم از داخل صدا می‌آید. کجکاوی‌مان گل کرد رفتیم ببینیم چه خبر است. دیدیم کاظم خیس عرق شده و لب‌هایش تکان می‌خورد. بی سر و صدا رفتیم نزدیک‌تر و دورش حلقه زدیم. با گوش خودمان شنیدیم که اسم امام زمان(عج) را صدا می‌زدند و می‌گوید: «آقا جان! منم با خودت ببر. منم قبول کن.» آن روز حرف‌های عجیبی از دهنش درآمد. البته هیچ‌وقت به رویش نیاوردیم و نگفتیم که ما چه شنیدیم. بعد از اعزامِ اول کاظم خیلی تغییر کرد. مثل قبل جرأت نداشتیم با او بیخودی شوخی کنیم. اصلاً کاظم آن کاظم قبلی نبود. می‌گفت: «باید حرف امامو گوش کرد و راه شهدا رو ادامه داد.» به حضور در بسیج خیلی سفارش می‌کرد. خودش هم شبی نبود که به آنجا نرود و کشیک نکشد و پُست ندهد. مدام می‌گفت: «جهادیه و بسیج محله شهید پرورش رو خالی نذارید.» آرزوی اول و آخرش این بود که اسم خودش هم در زمره شهدای این محله قرار بگیرد. راوی : خواهر شهید برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi