فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مصاحبه جالب با شهید محمدهادی ذوالفقاری💥
الان من تعجب میکنم شما این تهران به این قشنگی رو ول کردی اومدی تو این هوای سرد تو این بیابون ...؟!
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#سید_ابراهیم و گوسفند داری
🔴 قسمت سوم
✅اوضاع داشت روز به روز سخت تر میشد، بارها شده بود برای تامین مخارج، از جیب خودش پول میگذاشت، با این که حالا خودش دیگه متاهل شده بود و مسئولیت یه زندگی رو هم بر عهده داشت.
از طرفی هم انقدر از فامیل و آشنا کمک گرفته بود که روش نمیشد دوباره پا وسط بذاره و بره برای کار فرهنگی پول جور کنه ✅ حالا هر روز فکرش از روز قبل مشغول تر میشد. بعضی اوقات انقدر در خودش فرو می رفت که، وقتی ازش سوالی میپرسیدی، چند بار باید تکرار میکردی تا جوابت رو بده!!!! جا گذاشتن مهر یا تسبیح مسجد،تقریبا به یکی از کارهای روزانه اش،تبدیل شده بود!!!
✅ یه بار وقتی، یه جمع چند نفری توی پایگاه، دور هم نشسته بودیم، یکدفعه یه بنده خدایی وارد شد و بعد از سلام و علیک کردن، یکدفعه بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد از مشکلات خودش برای سید گفتن، حالا چشمای همه ما از تعجب داشت، از حدقه در میومد!!!
همین جوری که داشتیم با تعجب بهش نگاه میکردیم و حرفاش رو گوش میکردیم به سید گفت؛
"آقا من چند تایی گوسفند دارم، امنیت این جا هم که خودتون بهتر از من میدونید چه جوریه!!!
چند باری رفتم کلانتری گفتم: تو رو خدا یه گشتی،یه چیزی، راه بندازید تا ما، تو امنیت باشیم اما تا الان هیچ خبری نشده!!! حالا امیدم بعد خدا شمایید، مگه شما بسیجی ها برام فکری کنید."
سید با لحن آروم و دلسوزانه همیشگیش گفت: "چرا عزیزم نگهبان نمیگیری؟"
اون بنده خدا گفت:آقا اتفاقا دنبال نگهبان خوب هستم ولی.... ✅نمیدونیم چی تو ذهن سید عبور کرد که یکدفعه دیدیم هشت تا،هشت تا شروع به جدا کردن دونه های تسبیح کرد!!!
حتما تصمیم مهمی بود که دست به استخاره زده بود!!!
وقتی جواب مشخص شد سید با جمله ای که گفت همه رو شوکه کرد!!!
و از همه دیدنی تر،عکس العمل صاحب گوسفند ها بود.
سید گفت:به امید خدا، هر شب چندتامون (از بچه های پایگاه)برای نگهبانی گوسفندهاتون میایم،
خوبه؟
مرد چوپان با نهایت خوشحالی گفت:چه کسی بهتر از شما؟
✅ وقتی صاحب گوسفندان نظر سید ابراهیم رو قبول کرد، از جمع ما خارج شد. ✅سید ابراهیم رو به چهره های متعجب ما کرد و از کمبود بودجه ای که به خاطر اجاره خونه مشکل ساز شده بود گفت. با لحن قشنگی، رو به ما گفت هر کی دوست داره داوطلبانه از گوسفند ها نگهبانی بده بگه، قراره پول این کار رو هم خرج اجاره خونه بدیم.
#ادامه_دارد....
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
📝 #سید_ابراهیم و گوسفند داری
🌺قسمت چهارم (پایانی)
✅ هر شب، سه یا چهار نفر از بچه ها از گوسفند ها نگهبانی میدادن،الحق و الانصاف بچه ها با تموم وجود اون روز ها، نگهبانی دادن .
خیلی از اوقات میشد که برای چند تایی از بچه ها کار پیش میومد ولی همین که به سید ابراهیم میگفتن، با این که متاهل بود، ولی همیشه میگفت اشکال نداره فدات شم، خودم جات نگهبانی میدم. ✅ این کار تا دو سه ماهی خرج اجاره خونه پایگاه رو تامین کرد.... 🔍 اما بیاید، یه سوال از خودمون بپرسیم
اگر جای سید ابراهیم بودیم چنین کاری رو میکردیم؟؟؟؟؟ 🌹"پایان ماموریت یک بسیجی شهادت است"
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مصطفی صدرزاده
شب تاسوعای حسینی چند ساعت قبل از شهادت
🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#مصاحبه_با_مادر_گرامی_شهید_صدر_زاده
🌹قسمت اول
اگر ممکنه برامون از آقامصطفی بگید؟
مصطفی مثل همه بچه ها دوران شیرین وپرجنب و جوشی داشت . البته یه چیزی که من وپدرش رو نگران میکرد،این بود که سرنترسی داشت و از دوران کودکی،کاری را که اراده میکرد حتما انجام میداد و این مصطفی رابا بقیه همسن و سال هاش متمایز میکرد
.
*از دوران بچگی آقامصطفی خاطره ای دارید؟
مصطفی متولد شوشتر بود.یک سالش بودکه از شوشتر رفتیم اهواز. تاسن ۱۱ سالگی .
بعد از اون به مدت دوسال شمال بودیم وبعد اومدیم شهریار .
.مصطفی از سن سیزده سالگی شهریار بوده .
*به نظر شما چه چیزی در شکل گیری شخصیت آقامصطفی مؤثر بوده؟
برای شکل گیری شخصیتش که درخانواده کاملا مذهبی ومقید پرورش یافت .مسجد وبسیج هم خیلی موثربود .درسن خیلی کم مسئول پایگاه شد وخودش هیئت بنا کرد البته من اعتقاد دارم که حضرت عباس کارهاشو جهت میداد چون تقریبا از چهار سالگی نذر حضرت عباس بود
#ادامه_دارد....
🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_مادر_گرامی_شهید_صدر_زاده 🌹قسمت اول اگر ممکنه برامون از آقامصطفی بگید؟ مصطفی مثل همه بچه
#مصاحبه_با_مادر_گرامی_شهید_صدر_زاده
🌹قسمت دوم
میشه بهمون بگید نذری که کردید چی بوده؟ چی شد که پسرتون رو نذر حضرت عباس کردید؟
.بله درروز تاسوعا ۶۹ من برای مراسم روضه ای در منزل پدرم بودم. مصطفی رفت دم در مشغول بازی بود که یه موتور بهش میزنه و پرتش میکنه اون طرف خیابون.
همسایه ها اومدن بهم گفتند بچتون موتوری زده کشتتش.
من خیلی ترسیدم که برم ببینمش.
فقط همونجا که نشسته بودم گفتم یا حضرت عباس برام نگهش دار سربازش میکنم برات.
اون روز، روز تاسوعا بود. وجالبترازآن این که همون ساعت دقیقا یک ربع به اذان ظهر بودکه ساعت شهادتشونم همین بوده.
.
*فکرش رو میکردین یه روزی شهید بشن؟
.مصطفی درمورد نذرش چیزی نمیدونست تازمانی که اومد گفت مامان من یه هئیت بنا کردم به نام حضرت عباس اونجا اشک اومد توچشمام بعد بهش گفتم که تونذرعموم هستی. .وقتی سوال کردم چرا اسم هئیتتو گذاشتی حضرت عباس گفت بخاطر ادبش . ازاونجا فهمیدم خودش حسابی هواشو داره برا مصطفی خیلی اتفاق می افتاد وهمیشه ختم به خیر میشد. .آخرش هم روز تا سوعا، براش بهترین ایام را درنظرگرفتند وبردنش که اگر اینچنین نمیشد جای تعجب داشت چون مصطفی با تمام وجود عاشق ائمه بود
زمانی که براش اتفاقهای ناجور میفتاد وختم بخیر میشد گفتم این یه روزیه خاصی داره قرارنیست الکی بره وعجیب این بودکه خودم چندین بارخواب شهادتشون رو میدیدم. تقریبامیدونستم، ولی زمانشو اصلا فکر نمی کردم.
#ادامه_دارد....
🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_مادر_گرامی_شهید_صدر_زاده 🌹قسمت دوم میشه بهمون بگید نذری که کردید چی بوده؟ چی شد که پ
#مصاحبه_با_مادر_گرامی_شهید_صدر_زاده
🌹قسمت سوم(پایانی)
💠بعد از شهادت خوابشونون رو دیدین؟
بله خیلی واضح انگار که بیدار بودم
یه روز رفته بودم رو مزارش خیلی بیقرار بودم عکسشوکه روی سنگش حک شده بود هی میبوسیدمش زیر چشمشو. اصلا آروم نمی شدم. پا شدم روی سنگهای بقیه شهدا روپاک می کردم بهشون گفتم فکر کنید که مامانتون اومده داره سنگتون تمیز میکنه که اروم بشم خدایش کمی اروم شدم شب که خوابیدم خواب دیدم که مصطفی با چندتا از دوستانش با لباس فرم اومدن در خونه صدا میزنن مامان وگریه میکنن بعددقیقا زیر چشم مصطفی چندتا ترکش داره نگاش میکردم گفتم مصطفی اصلا صورتش زخمی نبود صورتش سالم بود. وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که دیروز من اینجور بیقرارشدم اذیت شده بهش قول دادم که دیگه بیقراری نکنم ولی ازاینکه دوستاش صدام کردن مامان خوشحال شدم.
*دوستی آقامصطفی با شهدای گمنام ، جریان خاصی داشت؟
کلا قبل از شهادتشون ، یا از خیلی قبل تر و اون موقعی که مسئول پایگاه بودن،حرفی از شهید شدن میزدن؟
همیشه زندگی نامه شهدا رو مطالعه میکرد جوری که انگار باهاشون زندگی کرده باشه کامل دربارشون تحقیق میکردوشناخت داشت.
مصطفی همیشه میگفت مامان برام ازخدا بخواه که شهادت نصیبم بشه من میگفتم برا عاقبت بخیر یت دعا میکنم به شوخی میگفت مامان تهشو برام بخواه یعنی شهادت... بهش میگفتم خیلی چیز سنگینی از من میخواهی
واقعا سخته.....
*درسته سخته، ولی آخرش حتما راضی بودید و از دعای خیر شما بوده که شهادت نصیبشون شده. درسته؟
بله، باتمام وجودم کارشو قبول داشتم ودارم وازاینکه خداوند منو قابل دونست که مادر مصطفی باشم ممنونشم وسپاس گذارم و امیدوارم دراون دنیا منوشفاعت کنه.
.
إن شاءالله...
.شادی روح همه ی شهدای مدافع حرم، به خصوص مصطفی صدرزاده صلوات
🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ قول شفاعت شهید سید ابراهیم...🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹🍃
🌺یک روز به #مصطفی گفتم: "دوست دارم باهم بریم مکه خونه خدا؛ اما می ترسم شناسایی شده باشی." گفت: "مامان نگران نباش ان شاءالله خدا توفیق میده میرم پیش خودش."
حتی به خونه خدا هم راضی نبود؛ دوست داشت کنار خدا باشه.
ای وای که من کجا و #مصطفی کجا
#مصطفی مصداق نامش بود: #برگزیده
🌺🍃🌺🍃🌺
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹سید ابراهیم
#نماز_اول_وقت
🌟اتوبان همت
ازدحام ماشین ها
به سمت شهریار حرکت می کردیم
پشت فرمان ماشین بود
میدونستم پاش بعد از عملیات بصری الحریر به شدت مجروح شده
و به همین دلیل به من گفت؛
دعا کن ترافیک نخوریم
پام نمی کشه
اذیت میشم
رادیو روشن بود
صدای اذان صحبت هامان را قطع کرد
الله اکبر
الله اکبر
به یکدفعه دیدم آقا مصطفی پا گذاشت رو ترمز
و در گوشه ی اتوبان نگه داشت
فکر کردم شاید برای ماشین مشکلی پیش اومده
ولی
یکدفعه گفت
پاشو بریم نماز
وسط اتوبان همت
بین دو لاین اتوبان
جایی که مقداری چمن بود
جلو ایستاد
و همان جا نماز را خواندیم
و این نماز
یکی از بهترین نمازهای عمرم شد
راوی یکی از دوستان شهید
➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
خاطره ای از #سید_ابراهیم
💐بار ها مجروح شد و با همان مجروحیت به منطقه میومد يه روز که از بعد از مجروحیت برگشت رفتم ببينمش جلو حرم بی بی جان یکی از... به طعنه گفت: داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟!
خیلی عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت:
حاجی تو صف وایسادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن😅😭
یعنی واقعا مصطفی تو بدترین شرایط بهترین عملکرد ممکن و داشت.....
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#مادرانه
❤️وقتی ازش سوال میکردن چرا میری سوریه میگفت شهرکهای شیعه نشین تو محاصر ه هستند فرزندان موسی بن جعفر ( ع )هروقت دربارش حرف میزد امکان نداشت که چشمهاش پر اشک نشه بابغض میگفت بازحمت براشون اذوقه میفرستادیم ولی میگفتن ما فقط امنیت برای خانوادها مون می خواهیم وقتی #فاطمه بهش میگفت بابا بمون پیشمون میگفت شما اینجا امنیت دارید کسی شمارو اذیت نمی کنه ولی بچه های اونجا ازاین نعمت محرومند یه دفعه که اومده بود مرخصی ازش درمورداین شهرک ها سوال میکردم می گفت عذاب وجدان دارم که چرا اینجاهستم درواقع زمانی که اینجا بود نبودبا تمام وجودش در فکر آزادی این شهرکهای شیعه نشین بود.💕
💝💕💝💕💝💕
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رفاقت_به_سبک_شهدا
شوخی های شهید صدر زاده و شهید حسن قاسمی دانا در سوریه😉😊
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فیلم ها و مستند راجع به شهید صدرزاده 🎞
آقا مصطفی ۷۶ دقیقه
https://ammaryar.ir/m/aapks
روزگار ابراهیم یک ساعت
https://www.aparat.com/v/vu94h
بچه زرنگ ۴۲ دقیقه
https://telewebion.com/episode/0x7d1b394
مستند شهید صدر زاده ۲۹ دقیقه
https://www.aparat.com/v/HTF5P
نیمه پنهان ماه ۲۵ دقیقه
https://telewebion.com/episode/0x527aa6e
صدر عشق ۲۱ دقیقه
https://www.aparat.com/v/DpNyq
روایتی کوتاه (تصاویر کمتر دیده شده از شهید صدر زاده ) ۹ دقیقه
https://www.mashreghnews.ir/news/1496100/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87
51.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصطفامون
گروه سرود صدر عشق
کارگردان : رضاه شاه محمدی
شاعر : محمد علی بیابانی
آهنگساز : علی حق پرست
تنظیم : داود نعمتی
مربی : سهیل کرد
سرپرست : رضا میرزایی
با تشکر از :
ناحیه مقاومت بسیج امیرالمومنین (ع)
مسجد امیرالمومنین (ع) کهنز شهریار
کانون بسیج هنرمندان شهرستان شهریار
معاونت فرهنگی هنری سپاه ناحیه شهریار
حوزه مقاومت بسیج حر ابن ریاحی
پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهداء (ع)
مدرسه شهید مدنی فردوسیه
🌹بسم رب الشهدا🌹
خاطرات مادر شهید مصطفی صدرزاده❣
سال گذشته اول شهریور ،
در گروه #خانواده به تمام
متولدین شهریور تبریک می گفتن.
مصطفی #سوریه بود، براش تبریک
می فرستادن و براش شعر می سرودن.
انگار که همه میدانستند ، این آخرین
سالی است ، که #مصطفی پیشمونه😭
هیچوقت فکر نمی کردم نام #شهریور
برایم #فراق_آور و دلگیرکننده معناشود.😔❣😔
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#همسر_شهید_صدرزاده
💐مصطفی به هیچ چیزی در دنیا وابسته نبود🕊
مصطفی به هیچ چیز در دنیا وابسته نبود به همین خاطر خیلی راحت توانست برود.
پای فیلمهای دفاع مقدس ضجه میزد
مصطفی اصلا برای ماندن نبود. نمی توانست بماند. آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود. گمشده خودش را پیدا کرده بود. وقتی فیلمهای دفاع مقدس را میدید ضجه میزد. هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم. کنترل تلویزیون کلا دست او بود. از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس میگشت. از دیدن فیلمهای دوران دفاع مقدس لذت میبرد. هفته بسیج هم همینطور بود. اگر فیلمی پخش نمیشد شروع میکرد به اعتراض و گفتن این حرفها که: «الان وقت نمایش این چیزهاست. بچهها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است».
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
توییت سخنگوی دولت در سالروز شهادت #شهید_مصطفی_صدرزاده
@shahid_mostafsadrzadeh
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
#مصطفی اوایل نوجوانی با برادرها و دوستانش فوتبال بازی می کردند. به خاطر فعالیت زیاد لباس هایش غرق عرق بود. من هم از بوی پیراهنش اذیت می شدم و اعتراض می کردم. با مرور خاطراتش دلم به سمت همان روزها با لباس های عرق آلودش پر کشید. 😔
دوست داشتم پیراهنی را که بوی تنش را می داد در اختیارم بود. برایم آرزو شده بود تا دیشب که خوابش را دیدم: 🌹#مصطفی از مأموریت بازگشته بود و دو تا از پیراهن هایش را آویزان کرده است. پیراهن ها را برداشتم و آنقدر بو کردم تا از خواب بیدار شدم. با این خواب جان دوباره ای گرفتم.
خاطره برای چندسال پیش میباشد
💕💕💕💕💕💕
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🔰 یک جوان تو دل برویی بود،
آدم لذت می برد نگاهش کند.
من واقعا عاشقش بودم...
🔹سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مصطفی صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 "روز تاسوعا ساعاتی قبل از شهادت، شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) در حال قرائت زیارت عاشوراء"
دل نوای نینوا دارد
آرزوی کربلا دارد
هر نفس با شور عاشوراء
نغمه "یا لیتنا" دارد 😭
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعتی قبل از شهادت شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم)
زمان:صبح تاسوعا
مکان:حومه شهر حلب،ورودی شهر قراصی...
همینجا هم سیدابراهیم شهید شد
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم...
اره سید ابراهیم به ارزوش رسید و تاسوعای ۹۴ رفت پیش اربابش😭فیلمی از شهید صدرزاده قبل از شهادت🌹
@shahid_mostafasadrzadeh