eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
198 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹با شهید صدر زاده هم هجره بودیم. حدودا یازده سال پیش بود که با شهید صدر زاده مرحوم حاج مهدی ضیایی و لقمان یداللهی و شهید سید رضا بطحایی که چند سال پیش توسط داعش در نزدیکی سامرا به شهادت رسید هم هجره بودیم و فقط من وآقای یداللهی جا موندیم. خوشحالم که رفیق هایمان عاقبت به خیر شدند و سرنوشت خوبی داشتند. (حاجی از من آخوند در نمیاد) 🌹من 2 سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم. مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت:حاجی از من آخوند در نمی آید. گفتم: پس چرا اومدی حوزه؟ باید تمرین کنی... تازه شروع کردی برادر. گفت: می دانم اما من دنبال گمشده ای میگردم و با این هدف آمده ام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم ... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده خاطرات #علی_اکبر_فرهنگیان (شاعر آئینی و دوست شهید) #قسمت_اول 🌹با شه
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹(حق باتوست .برو بخواب !) ظاهرا توی محله شان مسئول پایگاه بود. پدر میگفت: یک شب دیر آمد خانه... به شدت ازدستش عصبانی بودم. پشت در قدم میزدم تا بیاید. تا در را باز کرد. سرش فریاد زدم کجا بودی تا این موقع شب؟ در اوج غرور جوانی خیلی آرام آمد جلو و دست من را بوسید و گفت :باباجان چرا عصبانی هستی؟... من دو کلام با شما حرف دارم اگر حرف هایم شمارا قانع کرد که هیچ اگر نه هر تنبیهی در نظر داشتید من در خدمتم... من جوانمو پر انرژی و باید آن را تخلیه کنم.حالا هم در مسجد برنامه های فرهنگی و گاهی ایست بازرسی که میگذاریم سرم گرم است و به لطف خدا این نیروی جوانی را در این مسیر خرج میکنم حالا اگر اشتباه میکنم شما بگویید چه کنم؟ پدرش گفت: آنقدر مردانه حرف زد و کم صحبت کرد که حرفی برای گفتن نداشتم. گفتم: هیچی حق با توست برو بخواب! 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahi_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده خاطرات #علی_اکبر_فرهنگیان (شاعر آئینی و دوست شهید) #قسمت_سوم 🌹(حق
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) (به دنبال گمشده) 🌹سید مصطفی وقتی وارد حوزه شد محاسنی نداشت و خیلی چهره اش به نوجوان ها میخورد. اما هر کسی با او هم صحبت میشد متوجه میشد که او از سنش بیشتر میفهمد.وهمه میگفتند: واقعاعین گمشده ها دنبال مرادش میگردد. به همه گفته بود دنبال گمشده ام هستم. اگر اینجا پیدا نکنم حتما جای دیگر پیدا میکنم! به نظرم به دلیل فیزیک و توانایی که داشت راهش را درست انتخاب کرد.اصلا به قدو قواره سید مصطفی میخورد که یک چریک باشد و اهل مبارزه... چرا که همیشه مثل یک سرباز منتظر و آماده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahid_mostafasadrzadeh
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹با شهید صدر زاده هم هجره بودیم. حدودا یازده سال پیش بود که با شهید صدر زاده مرحوم حاج مهدی ضیایی و لقمان یداللهی و شهید سید رضا بطحایی که چند سال پیش توسط داعش در نزدیکی سامرا به شهادت رسید هم هجره بودیم و فقط من وآقای یداللهی جا موندیم. خوشحالم که رفیق هایمان عاقبت به خیر شدند و سرنوشت خوبی داشتند. (حاجی از من آخوند در نمیاد) 🌹من 2 سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم. مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت:حاجی از من آخوند در نمی آید. گفتم: پس چرا اومدی حوزه؟ باید تمرین کنی... تازه شروع کردی برادر. گفت: می دانم اما من دنبال گمشده ای میگردم و با این هدف آمده ام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم ... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده خاطرات #علی_اکبر_فرهنگیان (شاعر آئینی و دوست شهید) #قسمت_اول 🌹با شه
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹(حق باتوست .برو بخواب !) ظاهرا توی محله شان مسئول پایگاه بود. پدر میگفت: یک شب دیر آمد خانه... به شدت ازدستش عصبانی بودم. پشت در قدم میزدم تا بیاید. تا در را باز کرد. سرش فریاد زدم کجا بودی تا این موقع شب؟ در اوج غرور جوانی خیلی آرام آمد جلو و دست من را بوسید و گفت :باباجان چرا عصبانی هستی؟... من دو کلام با شما حرف دارم اگر حرف هایم شمارا قانع کرد که هیچ اگر نه هر تنبیهی در نظر داشتید من در خدمتم... من جوانمو پر انرژی و باید آن را تخلیه کنم.حالا هم در مسجد برنامه های فرهنگی و گاهی ایست بازرسی که میگذاریم سرم گرم است و به لطف خدا این نیروی جوانی را در این مسیر خرج میکنم حالا اگر اشتباه میکنم شما بگویید چه کنم؟ پدرش گفت: آنقدر مردانه حرف زد و کم صحبت کرد که حرفی برای گفتن نداشتم. گفتم: هیچی حق با توست برو بخواب! 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده خاطرات #علی_اکبر_فرهنگیان (شاعر آئینی و دوست شهید) #قسمت_سوم 🌹(حق
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) (به دنبال گمشده) 🌹سید مصطفی وقتی وارد حوزه شد محاسنی نداشت و خیلی چهره اش به نوجوان ها میخورد. اما هر کسی با او هم صحبت میشد متوجه میشد که او از سنش بیشتر میفهمد.وهمه میگفتند: واقعاعین گمشده ها دنبال مرادش میگردد. به همه گفته بود دنبال گمشده ام هستم. اگر اینجا پیدا نکنم حتما جای دیگر پیدا میکنم! به نظرم به دلیل فیزیک و توانایی که داشت راهش را درست انتخاب کرد.اصلا به قدو قواره سید مصطفی میخورد که یک چریک باشد و اهل مبارزه... چرا که همیشه مثل یک سرباز منتظر و آماده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹با شهید صدر زاده هم حجره بودیم. حدودا یازده سال پیش بود که با شهید صدر زاده مرحوم حاج مهدی ضیایی و لقمان یداللهی و شهید سید رضا بطحایی که چند سال پیش توسط داعش در نزدیکی سامرا به شهادت رسید هم هجره بودیم و فقط من وآقای یداللهی جا موندیم. خوشحالم که رفیق هایمان عاقبت به خیر شدند و سرنوشت خوبی داشتند. (حاجی از من آخوند در نمیاد) 🌹من 2 سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم. مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت:حاجی از من آخوند در نمی آید. گفتم: پس چرا اومدی حوزه؟ باید تمرین کنی... تازه شروع کردی برادر. گفت: می دانم اما من دنبال گمشده ای میگردم و با این هدف آمده ام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم ... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹(حق باتوست .برو بخواب !) ظاهرا توی محله شان مسئول پایگاه بود. پدر میگفت: یک شب دیر آمد خانه... به شدت ازدستش عصبانی بودم. پشت در قدم میزدم تا بیاید. تا در را باز کرد. سرش فریاد زدم کجا بودی تا این موقع شب؟ در اوج غرور جوانی خیلی آرام آمد جلو و دست من را بوسید و گفت :باباجان چرا عصبانی هستی؟... من دو کلام با شما حرف دارم اگر حرف هایم شمارا قانع کرد که هیچ اگر نه هر تنبیهی در نظر داشتید من در خدمتم... من جوانمو پر انرژی و باید آن را تخلیه کنم.حالا هم در مسجد برنامه های فرهنگی و گاهی ایست بازرسی که میگذاریم سرم گرم است و به لطف خدا این نیروی جوانی را در این مسیر خرج میکنم حالا اگر اشتباه میکنم شما بگویید چه کنم؟ پدرش گفت: آنقدر مردانه حرف زد و کم صحبت کرد که حرفی برای گفتن نداشتم. گفتم: هیچی حق با توست برو بخواب! 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) (به دنبال گمشده) 🌹سید مصطفی وقتی وارد حوزه شد محاسنی نداشت و خیلی چهره اش به نوجوان ها میخورد. اما هر کسی با او هم صحبت میشد متوجه میشد که او از سنش بیشتر میفهمد.وهمه میگفتند: واقعاعین گمشده ها دنبال مرادش میگردد. به همه گفته بود دنبال گمشده ام هستم. اگر اینجا پیدا نکنم حتما جای دیگر پیدا میکنم! به نظرم به دلیل فیزیک و توانایی که داشت راهش را درست انتخاب کرد.اصلا به قدو قواره سید مصطفی میخورد که یک چریک باشد و اهل مبارزه... چرا که همیشه مثل یک سرباز منتظر و آماده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh