شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت دهم تسنیم: از همان آخرین مکالمه برایمان بگویید. شب هشتم محرم چ
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت یازدهم(پایانی)
تسنیم: از حال و روزتان وقتی خبر قطعی شهادت مصطفی را شنیدید بگویید. حتما خیلی گریه کردید.
خب اولش طبیعی است. وقتی به من خبر دادند احساس میکردم که دیگر مصطفی نمیآید و دیگر زندگی ما تمام شد چون وابستگی و دلبستگیای که به مصطفی دارم به بچهها ندارم.
به مصطفی گفتم که اگر از او جدا شوم نمیتوانم زندگی کنم
همیشه به او میگفتم اندازهای که به او وابسته هستم، به بچهها وابستگی ندارم. میگفتم: «اگر الان از دو تا بچهها جدا شوم، خیلی اذیت نمی شوم اما اگر از تو جدا شوم دیگر نمیتوانم زندگی کنم».
زنده بودن شهدا برایم ملموس نبود و نمیتوانستم آن را درک کنم؛ تا اینکه مصطفی شهید شد
وقتی خبر شهادتش را به من دادند کلا این فکرها در ذهنم بود که اگر دیگر او را نبینم یا صدای مصطفی را نشنوم چطور زندگی کنم؟ اما بعد، حرفهای مصطفی در ذهنم آمد که همیشه برای من این آیه قرآن را میخواند: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون. شهدا همیشه زنده هستند و نزد خداوند روزی میخورند». عند ربهم یرزقون یعنی پیش خدا هستند؛ واسطه رسیدن خیر بین بندههایی که روی زمین زندگی میکنند هستند. شهدا خیر، روزی و بر طرف شدن مشکلات را با واسطه از خدا میگیرند. هیچ وقت فکر نکنید که شهدا مردهاند.
این برای من غیر قابل لمس بود و برای من قابل درک نبود که شهدا زنده هستند؛ ولی بعد از شهادت مصطفی، زنده بودن شهدا را درک کردم. زنده بودن مصطفی را با تمام وجودم درک کردم و این من را آرام می کرد. آرامشی که شاید میتوانستم به دیگران انتقال دهم.
خیلیها نمیتوانند درک کنند و حتی شاید برایشان خنده دار باشد اما من حضور مصطفی را حس میکنم
قابل گفتن نیست. شاید خیلیها نتوانند این موضوع را درک کنند. حتی شاید برای برخی خندهدار باشد اما من حضور مصطفی را حس میکنم. خودش این را به من نشان داد؛ این موضوع را با بسته شدن چشمها و دهانش در ثانیههای آخری که مراسم تدفین و تلقین تمام شده بود، به من نشان داد.
نهایتا یک روز بعد از فوت انسان خون بدن دلمه میشود. اصلا زنده نیست که بخواهد خونریزی داشته باشد ولی مصطفی بعد از 7 یا 8 روز خونریزی داشت؛ مجبور شدند که دوباره غسل و کفن کنند. با آب گرم غسل دادند که پیکرش برای دیدن فاطمه مهیا شود. اولین باری که فاطمه پدرش را دید خیلی به چهرهاش حساس شد چون داخل دهانش پنبه بود. خواست خدا این بود که دوباره خونریزی کند و پیکر دوباره شسته شود تا بتوانند پنبهها را خارج کنند و مهیای دیدن فاطمه شود.
وقتی خانواده شهید صابری از زمان شهادت آقا مهدی تعریف میکردند، گفتند که چون مقداری بیتابی کردند دیگر نتوانستند تا ثانیههای آخر کنار شهیدشان باشند و او را ببینند. همه اینها در ذهن من بود. همان اول به خودم گفتم که اگر الان ضعف نشان دهم، این آخرین باری خواهد بود که چهره خاکی مصطفی را نشانم میدهند اما مقاومت کردم تا در مراسم تشییع و تدفین هم بتوانم کنار پیکر مصطفایم بمانم.
سعی کردم که خیلی محکم باشم.وقتی که میخواستند مصطفی را داخل خانه ابدیش بگذارند، من همانجا کنار قبر نشستم و بلند نشدم. از همان ثانیه داخل را نگاه کردم و تمام مراحل خاکسپاری مصطفی را دیدم.
یک اتفاق عجیب در آخرین لحظه: «میخواستی نشانم دهی که شهدا زندهاند؟ همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم مصطفی»
همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن رد کنم. تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم. وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد. همانجا گفتم: «میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟ همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم مصطفی».
تسنیم: پیکر مصطفی را بوسیدید؟
خیلی.
تسنیم: آخرین باری که مصطفی را بوسیدید چیزی هم به او سپردید؟
بله. تربیت بچه ها را سپردم. قرار بود که با هم بچهها را تربیت کنیم. از ا ین به بعد هم باهم تربیتشان میکنیم.
﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
دل نوشته ای از
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده
🌹«چه میشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد.
فکرش را بکن،
راه میروی و راوی میگوید اینجا قتلگاه #شهید_رسول_خلیلی🌷 است،
یا اینجا را که میبینی همان جایی است که #مهدی_عزیزی🌷 را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.
یا مثلا اینجا همان جایی است که #شهید_حیدری🌷 نماز جماعت میخواند،
#شهید_بیضایی🌷 بالای همین صخره نیروها را رصد میکرد و کمین خورد،
#شهید_شهریاری🌷 را که میشناسید، همینجا با لهجه آذری برای بچهها مداحی میکرد،
یا #شهید_مرادی🌷 آخرین لحظات زندگیش را اینجا در خون خودش غلتیده بود،
یا #شهید_حامد_جوانی🌷 اینجا عباسوار پرکشید.
خدا بیامرزد #شهید_اسکندری🌷 را همینجا سرش بالای نیزه رفت و #شهید_جهاد_مغنیه🌷 در این دشت با یارانش پر کشید.
عجب حال و هوایی میشود
کاروان راهیان نور مدافعین حرم،
عجب حال و هوایی...»
#کلنا_عباسک_یا_زینب
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹خاطره ی مادر شهید
#مصطفی_صدرزاده🌹
توسن پانزده سالگی بود برای کمک به #مسجد جمعه شبها میرفت بهشت زهرا، توسن نوجوانی وغرور !
وقتی بهش میگفتم مامان اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، میگفت مامان خیلی لذت داره برا خدا گدایی کردن ...
#مصطفي ازهمان نوجوانی درحال خودسازی بود و خیلی زجرکشید و اجرش رو دید ...
امیدوارم اون دنیا دست ماروهم بگیره ان شاءالله."
بهشت را به بها میدند ، نه به بهانه ...
شهادت را اما... قیمتی دارد بالاتر از بهشت!
برای اینکه خدا خود بشود بهای خون تو،
چقدر آماده ای؟
🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید یاد بگیریم حیدری بجنگیم...
#کليپ اموزش های شهید #مصطفی_صدرزاده ...
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
🔻شب تاسوعا توى آشپزخانه مقر بوديم. سيدابراهيم مدام مى گفت فيلم بگيريد مى خواهم وصيت كنم. داشت انگور مى خورد و بدهى هايى را كه به فاطميون داشت يكى يكى مى گفت. آخر سيد عادت داشت پول مى گرفت و مى داد به نيروهايش.
🔸وصيت كرد كه به حاج رضا بگوييد كه بچه هاى ناصرين با فاطميون بماند كه ان شاءالله برايمان باقيات الصالحات باشد. بعدش هم خنديد و گفت "الان شب تاسوعاست ... خيلى دلم مى خواد شهيد شم هرچند مى دونم لياقتش رو ندارم. اما درِ رحمت خدا بازه و منم طمعكار."
🔺حرف مى زد و با اشتها انگور مى خورد. حاج رضا نگاهى به انگور خوردن سيد كرد و با خنده گفت "از انگور خوردنت معلومه كه چقدر طمعكارى!" حاج رضا رو به من كه كنار سيد ايستاده بودم گفت "حالا كه سيد اين قدر شهادت شهادت مى كنه تو حرفى ندارى بزنى؟" نگاهى به سيد كردم و گفتم "ما با هم قرار داريم كه هر كدوم از ما زودتر شهيد شد و رفت، دست اون يكى رو هم بگيره و با خودش ببره."
ادامه دارد ...
صفحه ٣٠
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شب تاسوعا...صحبت سید ابراهیم در جمع گردان.amr
3.15M
◼️آخرین صحبتهای جانشین فرماندهی دلاور تیپ فاطمیون
#شهید_مصطفی_صدرزاده در جمع نیروهاش در شب شهادتش #شب_تاسوعا وهمچنین روضه خوانی و وداع در شب عملیات
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سیدابراهیم #همت
فیلم وصیت شب تاسوعا
#شهید_مصطفی_صدرزاده و قول و قرارش با #شهید_مرتضی_عطایی
#رفاقت_به_سبک_شهدا
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا اشک بر امام حسین علیهالسلام این همه فضیلت دارد؟!
🔰 #حجت_الاسلام_عالی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#سالروز_شهادت
#شهید_مصطفی_صدرزاده
شهید تاسوعای حسینی 🏴🥀🕊
با نوای: کربلایی حسین فخری
زمان : تاسوعای حسینی از ساعت 10 صبح
مکان: شهریار، کهنز؛ شهرک سپاه
کوچه شهید صدرزاده 🕊
آدرس پیج های رسمی اینستاگرام شهید مصطفی صدرزاده ⬇️⬇️⬇️⬇️
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
👆👆
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
👆👆