eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐ آیه نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی. ۱۴۰۲/۱۱/۱۹ 🔸وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِين 🔹و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. «سوره مبارکه انبیاء آیه ۱۰۷» https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ رهبر انقلاب، صبح امروز: بعثت پیامبر اسلام بزرگترین حادثه تاریخ است https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
بسم الله ای مهربان یارا تو نعمتی ما را آرام جانی یا محمد جمله دلها را ×1 Verse1: من در خیالم‌ باتو میخواندم نمازی را هر سجده ام فهمیدم آن دم  سر فرازی را در چشم من دیدی تب راز و نیازی را بعد از نمازم دیدم آن  خال حجازی را Chorus: ای مهربان یارا تو نعمتی مارا آرام جانی یا محمد جمله دلها را ×2 Verse2: أهلاً و سهلاً خاک قدومت آب حیاتم أهلاً سهلا ً نور وجودت راه نجاتم أهلاً و سهلاً ذکر لبم تسبیح خدا شد أهلاً  وسهلاً که مصطفی پیغمبر ما شد Chorus: ای مهربان یارا تو نعمتی ما را آرام جانی یامحمد جمله دلها را×2 Verse3: اهلاً و سهلاً جئتَ بشیراً خیرَ نبینا بشارت دهنده آمدی ای بهترین پیامبران اهلاً و سهلاً حُبُّکَ سرٌّ ضاءَ یقینا عشق تو رازیست که به یقین درخشید اهلاً و سهلاً إسمُکَ تسبیحٌ لحیاتي نام تو تسبیح و ذکر زندگی من است اهلاً و سهلاً لکَ سلامي و صلواتي سلام و درود من بر تو Chorus ×4 ای مهربان یارا تو نعمتی ما را آرام جانی یامحمد جمله دلها را
🔺تک تک لحظات جریانات انتخابات رو فراموش نمی کنم آقا مصطفی خیلی قبل و بعد انتخابات شور داشتند والان که خاطرات رو مرور میکنم میبینم تمام این شور ها با شعور و بصیرت بالا بود تمام ساعات و روزهای که باید از زندگی و انتظار برای ورود فاطمه خانم به جمع خانواده لذت میبریدم تمام شده بود اضطراب و نگرانی 🔺یادمه قبل ازبرگزاری انتخابات روزی برای سونوگرافی به بلوار کشاورز رفته بودیم و موقع برگشت خوشحال از سالم بودن بچه برای خرید عروسک به پاساژی رفتیم که ما رو بیرون کردند و درب پاساژ رو میبستند که نکنه طرافداران کاندیدا به داخل پاساژ بیایند به محض خارج شدن از پاساژ در سیل جمعیت طرافداران کاندیدا که برای هم شاخ و شونه میکشیدند قرار گرفتیم اونجا بود که اضطراب را در چهره آقا مصطفی میدیدم که با دلهره فقط سعی میکرد من رو از وسط جمعیت بیرون بکشه 🔺آقا مصطفی ۲بار مجروحیت داشتند فردای اعلام نتایج آرا یکی از دوستانشان که زمان طلبگی با هم آشنا شده بودند با آقا مصطفی تماس گرفتند که شهرک غرب شلوغ شده اگه شد بیا آقا مصطفی هم سریع با پدر و برادرم و تعدادی از دوستانش حرکت کردند واین حضور ایشون در مقابله با اغتشاشگران بود 🔺اولین مجروحیت آقا مصطفی ۲۵خرداد بود که برای تجمع در میدان امام حسین رفته بودند آقا مصطفی وپدرم با هم رفته بودند برادرم هم با بچه ههای مسجد رفتند زمان برگشت آقا مصطفی با یکی از دوستانشان که موتور داشتند بر میگردند که تنها نباشند پدر و برادرم هم در مقابله با درگیری یکی از خیابانها می مانند ودیگر کسی از آقا مصطفی خبری نداشت 🔺خودشان تعریف میکردند که موقع بنزین زدن از اتوبوس مسجد جا می مانند ونزدیک میدان آزادی می ایستند و دوستشان بالای موتور میرود که اتوبوس را میبیند یا نه اغتشاشگران به سمت آنها هجوم می آوردند و فقط به جرم این که شلوار بسیجی (پلنگی)پاشون بود آقا مصطفی را با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ و ضربات زیاد به سرش در حد مرگ میزنن دوستشان وقتی سر بر میگرداند میبیند که آقا مصطفی زیر دست و پای اغتشاشگرانه برای کمک ونجات آقا مصطفی که میرود یه ضربه چاقو بک کمرشان میزنند وتعریف میکردند که ساعت۴تا۱۲شب کف خیابان افتاده بودند با خونریزی شدی و فتنه گران اجازه آمدن آمبولانس و انتقال به بیمارستان را نمیدادند و تهدید میکردند که آمبولانس را مجروحین آتش میزنند آقا مصطفی میگفتند آقای که نمیدانم کی بود وقتی دید که زیر دست و پا هستم خودش رو روی من انداخت فقط داد میزد که مرده دیگه نزنید انقدر گفت مرده،مرده تا دست از زدن من بر داشتند و رفتند 🔺ساعت ۱۲شب بود که آمبولانس بلاخره رسید وتونست آقا مصطفی و دوستشان را به بیمارستان ارتش انتقال بدن ساعت۳شب من چون نتونستم با آقا مصطفی و برادرم و پدرم تماس بگیرم هنوز بیدار بودم که پدرشان تماس گرفتند و گفتند مصطفی مجروح شده و بیمارستان بسترین. محله ما آژانس شبانه روزی نداشت با چه سختی خودم رو به بیمارستان رساندم وقتی وارد بیمارستان شدم تختهای اورژانس با پرده های از هم جدا شده بود همانطور که سرم پایین بود از زیر پرده کفش آقا مصطفی را دیدم و پای پرستاری که مشغول انجام کارهای آقا مصطفی بودند به کفش پر از خون آقا مصطفی خورد با چشمان خودم تکان و موج خون داخل کفش آقا میدیدم.وقتی پرده را کنار زدم آقا مصطفی با صورت رنگ پریده بیحال روی تخت خوابیده بودند تا من را دیدند سریع خودشان رامرتب کرد با لبخند زیبا و همیشگی و دلنشین شروع کرد به دلداری دادن و سر به سر گذاشتن . صبح۲۶خرداد از بیمارستان مرخص شد. انقدر اذیت بود و سرگیجه داشت که نمی توانست سرپا بایستد. صبح۲۷خرداد بعد از صبحانه آماده شد گفتم با این وضعیت جسمی کجا؟با بغض گفت:عزیز در سایت ها اعلام کردند امروز به سمت بیت میرن . تا حالا کم دل خون شده من باید بمیرم من تو خونه باشم بعد فتنه گران به راحتی به زبان بیارن که سمت بیت برن من جنازه هم باشم میرم الان که هنوز خوبم. 🔺در ایام فتنه و اغتشاشات آقا مصطفی دانشگاه نمیرفتن فرصت نمی کردند هر روز تهران میرفتند. یک روز صبح بعد از نماز آماده شد برای رفتن به دانشگاه جالب بود که از قبل استخاره گرفته بود (آقا مصطفی تقریبا تمام کارهاش رو با استخاره انجام میداد و واقعا به جواب استخاره ها هم عمل میکرد .حتی اگه بر خلاف میلش بود) دیر وقت بود که برگشت خونه ولی خیلی خوشحال بود . چایی که آوردم گفت بشین برات تعریف کنم امروز چه کردم. وقتی از کلاس می خواستم بیام خونه دیدم گروهی از دانشجویان در گوشه ای از حیاط دانشگاه تحصن کردند شمع مشکی گذاشتن و چند عکس از ندا آقا سلطان گذاشتند و چند برگه که نوشته بودند بای ذنب قتلت و خلاصه سکوت کرده بودند . رفتم کنارشان تا خواستم صحبت کنم موضع گرفتند ولی شروع کردم کم کم طوری که جذب شدند
بعد گفتم خوب اینجا نمی شه صحبت کرد بریم بالا همه اومدن بالا که ببینند نتیجه بحث چی میشه انقدر بگم که هم اون تجمع بهم خورد و هم تعداد زیادی از اون جمع که از واقعیت خبر نداشتند از جمع دور شدند و حیاط دانشگاه هم هیچ صحنه سیاسی نداشت. خاطرات حضور آقا مصطفی در فتنه خیلی زیاده است فقط مجروحیت دومشان ۱۶آذر بود که انگشت دستشان شکست و آخرین ضربه این اغتشاشات و خاطره تلخ من که واقعا همیشه گفتم از افرادی که باعث آن شدن نمیگذرم این بود که وقتی فاطمه به دنیا اومد ۲۷ماه مبارک رمضان بود و زمانی که من مرخص شدم از بیمارستان روز قدس بود که بخاطر اغتشاشی که در روز قدس اتفاق افتاده بود آقا مصطفی رفتند نماز جمعه برای مقابله با اغتشاش گران و روز قشنگ زندگی ما که باید با هم اولین گل زندگی رو به خونه میبردیم نبودندومن تنها با پدر و مادرشان و پدر ومادر خودم برگشتم خونه و ایشون شب بعد از افطار اومدن انقدر خسته و بی حال که حد نداشت و تا چند روز بعد کلیه درد داشتند چون با زبان روزه مجبور بودند در خیابانها و در گرما بودند و تعریف میکردند که این اغتشاشگران خیلی راحت آب و خوراکی می خوردند .میگفت از شدت تشنگی صدای آب یخی که آنها می خوردن برای ما اذیت کننده بود واینکه انقدر دویده بودند که برای چند دقیقه بیحال کف خیابان در خط بی آر تی افتاده بودند تا این که دوستانشان به کمکشان امدن. یم ✌️✌️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✅ توی سال 85، زمان جنگ های سی و سه روزه ی لبنان، مصطفی انقدر ذهنش درگیر بود که عین اون سی و سه روز، هرشب خواب جنگ دیده بود ✅ مصطفی با این که حافظه ی خوبی نداشت، شعرهای اتل متل توتوله ی ابوالفضل سپهر رو خیلی هاش رو حفظ کرده بود و سر مزار شهدا میخوند. شاید خیلی از اون شعر ها رو پای مزار خودش خوند 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
48.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌« صحبت‌های حاج در مورد » جلسه هفتگی ۱۲ بهمن هیئت ثارالله زنجان 📍هیئت‌ ثارالله زنجان @shahid_mostafasadrzadeh
✅ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه، مصطفی بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم. یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست. منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم . ✅ هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک. ✅ روی بچه بسیجی ها خیلی حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند : به خانواده شهدا سر بزنید ؛ زندگی نامه شهدا را بخوانید ؛ سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ... @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه‌های ایران سلام👋 🥳باز هم جشنواره نوجوانان ایران و کلی جایزه باحال‼️ 🎁 جــوایـــز: 🕹 دستگاه ps۴ 📟 ساعت هوشمند 📱گوشی هوشمند 🪙 پلاک طلا 🎶هدفون 🛴اسکیت 🤩و کلی جایزه باحال دیگه.... 🔰 موضوعات جشنواره: 🇮🇷 دهـــه فــجــر ⏳(مهلت ارسال آثار تا ۲۲ بهمن) 🎊 اعیاد شعبانیه ⏳(مهلت ارسال آثار تا ۶ اسفند) 🗳 انــتــخــابــات ⏳(مهلت ارسال آثار تا ۱۱ اسفند) 📎برای شرکت در جشنواره فقط کافی یکی از کارهای زیر رو انجام بدی👇 🎞 ۱. کلیپ بسازی. 🎥 ۲. از مراسمات اتفاقات و جشن‌ها فیلم بگیری. 🗣۳. خودت یه اجرای خلاقانه داشته باشی 🙂 منتظرتم! ✨ جشنواره نوجوانان ایران 🔸@jni_iran
قانون الهی این است که هر کس تلاش کند به مقتضای تلاشش برسد. فرقش این است که فاسق، فاجر، منافق و کافر بهره‌اش را فقط در همین دنیا می‌گیرد ولی مؤمن هم در دنیا و هم در آخرت. با این دید، دیگر این سوال پاسخ پیدا می‌کند که «چرا بلاد کفر غرق در رفاه و نعمت‌اند»؟ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده #خاطرات_دوستان_شهید #قسمت_شانزدهم ✅ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی
✅ توی سال 88 مصطفی یکی از دلیرهای تهران بود. مصطفی اون زمان یک ترم دانشگاهش رو رها کرد. دو روز بعد از انتخابات مصطفی با موتور با یکی میره، گیر میوفتن. 🔹مصطفی برام تعریف کرد که توی درگیری یهو دیده یکی از بچه ها نیست شده. بعد زمانی که مصطفی زخمی افتاده بوده اومده و بهش گفته خوب کتک خوردیا.... مصطفی میگفت بهش گفتم تو چیکار کردی؟ گفت من یه پرچم سبز گرفتم و بین اونا رفتم... مصطفی خیلی ناراحت شده بود. میگفت خب این که ترسیده و فرار کرده یه چیز طبیعیه، اما این که میاد به من اینجوری میگه خیلیه... اونجا من از مظلومیت مصطفی یکه خوردم. 🔹روز 16 آذر هم مصطفی کارش به بیمارستان کشید. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده #خاطرات_دوستان_شهید #قسمت_هفدهم ✅ توی سال 88 مصطفی یکی از دلیرهای تهرا
✅ کم کم زمزمه ها ی رفتن به سوریه اومد.... اولین بار شهریور 92 بود، مصطفی و یه تعدادی رفتن، توی فرودگاه قرار بود هواپیما ساعت 2 یا 3 بپره، یک دفعه گفتن هواپیما نمی پره. اون موقع رفتن سخت بود... مصطفی گفت اگه این خدا خداست، من میرم سوریه... ساعت 5 بعد از ظهر گفتن بیاید برید. 🔹هیچ وقت یادم نمیره صحنه ای که مصطفی از گیت رد شد.😊 مثل یک پرنده ای که از قفس آزاد شده، خوشحالی توی چشماش معلوم بود و همش این طرف و اون طرف میرفت. رفتن.... بعد از یه مدتی همه برگشتن ولی مصطفی برنگشت. که بعدش زخمی شد و برگشت... ✅ مصطفی خونه هم که میومد بیکار نمی نشست. یادمه میگفت مثلا با خانومم داریم میریم مهمونی، یهو میان میگن بیا فلان جا سخنرانی کن. کلا دیگه اون آدم قبلی نبود. خیلی فرق کرده بود. 🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷 🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
روحانی با همه کم کاری هاش تیم رسانه ای خوبی داشت. مثلا تو دولت قبل یه که مرجوعی اسپانیا بود رو خریدن و با کلی جشن و سر و صدا آوردن ایران، آخوندی وزیر راه و صالحی معاون رئیس جمهور و پزشکیان نائب رییس مجلس رفتن فرودگاه برا استقبال. بعد توی سخنرانی با ذوق زدگی گفتن «بوی نویی میده» 😂 خلاصه رسانه‌های کشور تا چند هفته درگیر این هواپیمای خوش بو بود تا اینکه خبر رسید هواپیما نقص فنی داره و نمی تونه پرواز کنه!😒 🌐 بیشتر: http://rajanews.com/node/266006 🔰 بعد توی با وجود تمام تحریم‌های زمان روحانی بلکه بیشتر تا الان ۶۰ فروند هواپیما خریدن و هیچکی خبر نداره!!! @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ یادمه قبل از رفتن به سوریه، مصطفی به من گفت جنگ اصلی توی فضای مجازیه... مصطفی به اسم یک زن که پدر و مادرش مسیحی بودن و خودش هم مسیحی بود و میخواست مسلمان بشه توی فیسبوک بود. اونجا چند باری با هم بحث کردیم. هدفش کار فرهنگی بود ✅مصطفی از حاج قاسم برام تعریف میکرد. میگفت حاجی یکی بود مثل بقیه آدما. 🔹 شاید اون چیزایی که مصطفی از حاج قاسم تعریف می کرد رو من تو خود مصطفی دیده بودم. 🔹سادگی ای که می گفت، یا مثلا می گفت یک بار یک نفر اومد به حاجی گفت حاج آقا بهم کمک می کنی؟ حاجی هم درآورد از جیبش ده تومن بهش داد 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✅ سری آخر که مصطفی مجروح شد ، تعریف کرد برام و گفت که بعد از شهادتم بگو که چی شده بود واسه بعدیا... 🔹گفت به ما یه سری نیرو دادن گفتن برید به یه جایی حمله کنید، یه سری نیرو هم قرار بود از یه جای دیگه بیان ، که دو طرف بیان قیچی کنن دشمن رو .... گفت ما رفتیم ، ولی اونا نیومدن. و بعد از اون کلی حرف بهم زدن، اینو بگو که بدونید... من توی اون عملیات نهایت تلاش خودم رو کردم، ولی نشد. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
می گفت: "پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه... کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره..." یه بار توی جلسه فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد؛ یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد، عذرخواهی کرد؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیده ام... سوم شعبان روز پاسدار بر سبزپوشان سپاه اسلام مبارک... @shahid_mostafasadrzadeh