eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ بعد فوت بچه‌ام، دیگه کاری با امام رضا (ع) ندارم ! ✘ بعد اینهمه سال خادمیِ هیئت امام حسین (ع) حق من نبود سرطان بگیرم ! ✘ چهل هفته رفتم جمکران، آخرش پدرش با ازدواجمون موافقت نکرد! من قهــــرم / با خدا / با اهل بیت (ع)⛔️ @ostad_shojae https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
💫 من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم 💐 خاطره رهبرانقلاب از دیدار نوروزی‌ با امام خمينی(ره) به همراه دختر خردسال‌شان 👇 «یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت امام] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را شانه کردیم و مرتبش کردیم و موهایش را به زحمت بافتیم. یک دستی هم که نمیشود؛ من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمیشود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند. رفقای پاسدار آمدند به کمک ما و موی سرش را بافتیم و چادر سرش کردیم و خدمت امام آوردیم.» 😇 🌟 ۱۳۸۶/۱۲/۲۶‌ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو گناه نکن❌ ببین خدا چجوری حالتو جا میاره😄 زندگیتو پر از وجود خودش میکنه🥰🌱 _عصبی شدی😡؟! +نفس بکش بگو: بیخیال😴، چیزی بگم امام زمان ناراحت میشه🤔 _دلخورت کردن🥺؟! +بگو خدا میبخشه منم میبخشم☺️🌿 پس ولشکن؛😇 _تهمت زدن😖؟ +آروم باش و توضیح بده و بگو به ائمه هم خیلی تهمت زدن😌 _کلیپ و عکس نامربوط خواستی ببینی😵‍💫؟ بزن بیرون از صفحه بگو مولام مهم تره🥰 _نامحرم نزدیکت بود🙈؟ +بگو مهدی فاطمه خیلی خوشگل تره بیخیال بقیه😍.. اینجوری زندگی قشنگ ترمیشه...😉💚 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
: 🔸علّت اصلیِ مظلومیت علی(ع)، مشارکت‌خواهی از مردم در مرحلۀ فهم و اقدام است 🔘علی(ع) از مردم می‌خواست با تشخیص خودشان در کارها مشارکت کنند ولی مردم احساس مسئولیت نمی‌کردند 🔘یک راه ادارۀ جامعه این است که از مردم مشارکت نخواهید و با زد و بند سیاسی کارها را پیش ببرید 🔘امیرالمؤمنین(ع) مشارکت مردم را فلسفۀ ولایت، امامت و دین می‌داند 🔘تا وقتی احساس مسئولیت و مشارکت مردم، تقویت نشود امام‌زمان(ع) نمی‌آید https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
💌 ماشین امتحان رانندگی https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹🍃🕊🍃🌹 مکالمه با مادر 🌹 @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
🌹بسم رب الشهدا🌹 #‌عملیات_بصرالحریر #قسمت_اول به قلم #شهید_مرتضی_عطایی بعد از طرح عملیات و بررسی و
بسم رب الشهدا🌹 به قلم حدود نیمی از مسیر راه رو رفته بودیم و سختی کار خودش رو نشون میداد... سردار حاج حسین بادپا که هم از جانبازای دفاع مقدس و هم جبهه ی مقاومت بود به سختی راه میرفت و البته هیچی به روی خودش نمیاورد...طوریکه بعضی مواقع میدیدیم نمیتونه ادامه بده و مجبور میشدیم زیر بغلهاشو بگیریم... تو اون عملیات اولین و مهمترین آیتم، سرعت و به موقع رسیدن به محل مورد نظر بود... حمل موشکها هم از یکطرف سرعتمون رو کند میکرد... طوریکه بعدا متوجه شدیم و سختی بسیار زیاد کار و بعضی هم که تعهد نداشتن و البته بسیار روشون فشار بود، تو اون تاریکی، چند تا از موشکها رو لای سنگها جا گذاشتند... کم کم رسیده بودیم تو دل دشمن و حرکت صامت در دستور کار بود... دونفر از ناوبرهامون که مسئولیت هدایت گردان رو بعهده داشتن به همراه تامین، جلوتر از بچه ها حرکت میکردن و با نشانگرهای فسفری،به فواصل تقریبا مشخص و جاهایی که توی شیارها و از دید دشمن دور بود، یه دونه روی زمین میذاشتن و بوسیله اونا مسیر مشخص میشد... خستگی و تشنگی، کم کم فشار میاورد... حین طی مسیر و تو اون سکوت شب، یه مرتبه همراه با صدای شلیک، صدای آه و ناله ی بلندی به گوش رسید... تو اون شرایط که باید سکوت محض حاکم باشه، خودمو به سمت صدا رسوندم و فورا دسنهامو گرفتم جلو دهان کسی که فریاد میکشید گذاشتم و دایما ازش میخواستم که سرو صدا نکنه...چرا که هر لحظه ممکن بود عملیات لو بره و اون منطقه به کشتارگاه تبدیل بشه... بعد کلی بررسی، تو اون حالت که کوچوترین چراغی هم نمیتونستیم روشن کنیم،متوجه شدیم، یکی از بچه ها اسلحه اش چرخیده بود و سلاحش از ضامن خارج شده و سهوا گلوله ای شلیک و از قسمت ساق پا وارد و از ناحیه ی کف پا خارج شده بود و بعلت خرد شدن استخوان قلم پا و کف،درد شدیدی داشت... (سلاحها بندش بصورت حلقه ای از توی گردن رد شده بود و به حالت عمودی و به موازات بدن قرار داشت و حین طی مسیر و قدم برداشتن به بدن برخورد داشت و قبلا مسلح شده و به حالت ضامن بود...) اون جا حدود یک کیلومتری دل دشمن بودیم...و نه راه پس داشتیم و نه راه پیش... مجبور شدیم مجروح رو با چهار نفر و دو عدد بیسیم همونجا بذاريم تا فردا که منطقه آزاد شد، بریم کمکش... ... منبع: دم عشق،دمشق 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
چطور تا الان سرپا ماندیم! 🔹زمانی که انقلاب کردیم، همان دوسه سال اول هزار جور بدبختی و بیچارگی بارید؛ آذربایجان، کردستان، خوزستان و ترکمن‌صحرا می‌خواستند جدا شوند، خلق عرب و دموکرات‌ها هرکدام داستانی داشتند. 🔸بعد کلّی هم جاسوس بین مسئولین نفوذ داده بودند؛ مثلاً کشمیری، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی، جاسوس CIA درآمد، تازه یک بمبی هم گذاشت و رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر را ترور کرد. بنی‌صدر، فرماندۀ کل قوا و رئیس‌جمهورمان جاسوس بود، فرماندۀ نیروی دریایی و فرماندۀ نیروی هوایی‌مان در ارتش آن‌موقع جاسوس درآمد. 🔹در این میان، منافق‌ها فقط ۱۷۰۰۰ ترور در داخل انجام دادند، در این گیر و دار صدّام هم به ما حمله کرد. در واقع صدّام، نوک پیکان بود، جماعتی پشت سرش بودند! ما فقط از هجده کشور دنیا اسیر گرفتیم. کشورهایی که آن‌موقع به عراق کمک می‌کردند، از سودان گرفته تا مصر، لیبی و... بودند، آمریکا و شوروی آن‌موقع با هم مشکل داشتند اما سرِ زدن ایران و کمک به عراق، با هم مشکلی نداشتند. هلند به عراق شیمیایی داد. فقط مصر ۳۰هزار نفر قوات العروبه‌اش را فرستاد، یعنی سرباز مصری داشت می‌جنگید! بعضی از پروازهایی که صورت می‍گرفت هواپیما‌های فرانسوی بودند و اصلاً خلبان فرانسوی پشت رول بود. 🔸از طرفی یک هجمۀ عظیم خارجی وجود داشت. کشورها در ایّام صلح، بودجۀ نظامیشان یک‌پنجم تا یک‌چهارم بودجۀ کل کشورشان است، در ایّام جنگ که این خیلی بالاتر می‌رود. صدّام در ایّام جنگ ۸۰درصد بودجه‌اش دفاعی بود. ما فقط ۱۲درصد بودجه‌مان نظامی بود. یعنی مردم ما این هجمه را فقط با ۱۲درصد توان مالی جواب دادند. آن‌همه هجمه، این طرف ما تنها بودیم، هیچ‌کس به ما کمک نمی‌کند؛ حتی سیم خاردار هم به ما نمی‌فروختند. 🔹می‌خواهم بگویم سرپا ماندن ما تا الان یک چیز طبیعی نیست. یعنی واقعاً به معنی واقعی کلمه لطف خدا و دست قدرت و غیبی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود که سرپا ماندیم. برگرفته از سخنرانی استاد رائفی‌پور با موضوع: ✅ سبک زندگی 📅 ۲۴ بهمن ۹۳ 📍گرمدره https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
سلام اعضای محترم 🌺 الان که فصل امتحانات هست درس خوندنتون را با این دعا شروع کنید 🌱 التماس دعا 🙏 @shahid_mostafasadrzadeh
اختلاف نظرداشتن با رهبری.mp3
4.09M
🔰 کاربران ⬅️ آیا اختلاف نظر داشتن با رهبری بر سر برخی موضوعات ایراد دارد ؟ این به معنای مخالف رهبری بودن هست ؟؟؟ 🎤 عبادی 🔰انقلابی باید قوی شود🔰 http://eitaa.com/joinchat/4235001869C41c082b340
❌ عزیزنی که تازه به جمع ما پیوستید خوب بخوانید 👇👇👇 🔹 نسبت به حساس باشید 🔸 نسبت به شبهاتی که درباره شخص رهبری می بینید یا می شنوید حساس باشید 🔵 دار و ندار ما در عصر غیبت ، است ، نگذارید عده ای خودی یا ناخودی با حرفهای نسنجیده جایگاه آن را مخدوش کنند 🔴 اگر در خودتان احساس می کنید نسبت به مبانی ضعیف هستید و توان اثبات یا پاسخ به شبهات آن را ندارید ، حتما در اولین فرصت خود را در این موضوع قوی کنید، اما چگونه ؟ 👇👇👇 ✔️ هر چه نیاز بود از اول و از ریشه در دوره مهم گفتیم که می توانید در کانال ویژه این دوره https://eitaa.com/joinchat/1812988076Cc6ed8f0acd دنبال کنید ✅ تجربه بالای 30 کارگاه ولایت فقیه که در سطح کشور برای حوزه ها و دانشگاه ها برگزار کردیم را در این دوره مجازی پیاده کردیم و سعی کردیم تقریبا از همه کتب موجود در بازار در این موضوع استفاده کنیم . حتما از این دوره و کامل استفاده کنید. 🔸 با قاطعیت تمام خدمت شما عرض می کنم که باندازه کافی برای آزمایش و غربال افراد بی تفاوت یا مخالف رخ داده است ، فتنه 78 ، فتنه 88 و... همه و همه نشان داد ریزش ها را در اردوگاه غیر ولائی ها 🔹 اما از سال 98 به این طرف و بعد از بنزین و شک یک سری انقلابی در فرامین رهبری ، فتنه ها با محوریت غربال نیروهای مذهبی شروع شده است و در این فتنه ها فقط کسانی لغزش می کنند که هیچ آشناییت درستی با مبانی ولایت فقیه ندارند یا اینکه خود را ولایی می دانند اما زورشان می آید به حرفهای رهبری عمل کنند و یا اینکه عالمانه یا جاهلانه مسیری خلاف حرفهای رهبری را پیش می گیرند. 👈👈 تا می توانید مبانی ولایت را قوی کنید، خود را مطیع رهبری کنید ، حرفهای ایشان را دنبال و سپس عمل کنید ، 👈👈هرجا شک کردید حرف فلانی درست است یا رهبری ، بدون هیچ تاملی به حرفهای رهبری پایبند باشید چون تجربه ثابت کرده است گوش کنندگان به حرف ایشان ضرر نکردند ، در ایام عید برنامه بریزید و دوره ولایت فقیه را جدی بگیرید و مبانی خود را قوی کنید. ⬅️ نگذاریم دار و ندار ما ، ناموس ما ، تمام هویت ما در زمان غیبت ، با شبهات و مغالطات یک سری افراد به تاراج برود ✍️ احسان عبادی ❌ عزیزنی که تازه به جمع ما پیوستید خوب بخوانید 👆👆👆❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ناوشکن دنا در قالب ناوگروه ۸۶ پس از سفر دور کره زمین در بندرعباس پهلوگیری کرد خلاصه که اره😎🤫😁 @shahid_mostafasadrzadeh
❤️ پیام تبریک رهبر انقلاب در پی بازگشت دلاورمردان ناوگروه ۸۶ به کشور 🔸 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی، بازگشت موفقیت آمیز دلاور مردان ناو گروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش از مأموریت دریانوردی بزرگ به کشور را تبریک گفتند. متن پیام فرمانده کل قوا به شرح زیر است: ✍بسم الله الرّحمن الرّحیم به دلاور مردان ناو گروه ۸۶ نیروی دریائی ارتش جمهوری اسلامی ایران، دریانوردی بزرگ و موفقیت آمیزشان را تبریک میگویم. عزیزان! به خانه خوش آمدید؛ موفق باشید. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۲/۲/۳۰ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مصطفی صدرزاده
بسم رب الشهدا🌹 #‌عملیات_بصرالحریر #قسمت_دوم به قلم #شهید_مرتضی_عطایی حدود نیمی از مسیر راه رو رف
بسم رب الشهدا به قلم صدای سیدابراهیم هم که مدام تو بیسیم پیجم میکرد و میگفت فلانی،چرا به کارت سرعت نمیدی و اگه به روشنی هوا برخورد کنیم و دیر برسیم پای کار،اینجا کربلا میشه، از یکطرف و عقب موندن تعدادی از بچه ها هم که طاقتشون سر اومده بود از طرف دیگه، حسابی کلافم کرده بود و با حرفهای حاج حسین که میگفت توکلمون به خدا، خودمو آروم میکردم... چون یه عده از بچه ها عقب مونده بودن و دستور اکید سید ابراهیم هم این بود که حتی یکنفر از بچه ها نباید از تو عقب بیافتن و تو باید آخرین نفر باشی، هرچه التماس میکردم که بجنبین و سریع باشین، افاقه نکرد... خلاصه اونجا سید،پشت بیسیم خطاب بهم چندتا لفظ سنگین بکار برد، منم که چاره ای نداشتم و تا بحال اونجور عصبانی ندیده بودمش، اخمام رفت تو هم که چرا سید خودش رفت جلو و منو با این شل و ولها اینجوری گذاشت... خلاصه اون کاری که نباید میشد، شد... عقب موندیم و راه رو گم کردیم... نقشه رو باز کردم و چون GPS دست سید بود،نتونستم مسیر رو پیدا کنم و حدود یک کیلومتر راه رو اشتباه رفتیم... بعد حدود 20 دقیقه سید مشتبیسیم نهیب زد که کجاااالایی پس چرا نمیایی... گفتم سید جان ما باید تا الان به شما میرسیدیم ولی فکر کنم موردمون تو زرد از کار دراومد و به جاده خاکی زدیم... سید گفت یا فاطمه ی زهراااااا (تیکه کلامش بود...وقتی خیلی هول میکرد) فشنگ رسام همراهمون بود ولی تو اون شرایط امکان استفاده و علامت دادن رو نداشتیم...لذا سید گفت از جاتون تکون نخورید که ممکنه بدتر بشه و برید تو دل دشمن... دونفر ناوبرمون رو فرستاد تا ما رو پیدا کنن... بعد حدود نیم ساعت همدیگه رو پیدا کردیم و به مسیر ادامه دادیم... حدودا نیم ساعت به اذان صبح داشتیم... رسیدیم به یه جاده و صدای چندتا ماشین و موتور میومد...یه عده از بچه ها رو مامور کردیم روی جاده کمین بزنن و ماهم همراه حاج حسین و سید ابراهیم و بقیه رسیدیم به یه خونه که صدای تیراندازی اومد...ماهم به سمت آتش دهنه ی سلاحها شلیک کردیم... دوتا از بچه هامون مجروح شدن و یه موتور و یه ماشین از اونا رو به گلوله بستیم ... خلاصه اون خونه ای که قرار شد محل استقرار و فرمانرهی بشه رو پاکسازی کردیم... 4 نفر مرد مسلح و یک زن و چند بچه تو خونه بودن... به فرموده ی حاج حسین اسرا رو تو یک اتاق قرار دادیم که چند نفر گفتن نه باید زنها رو از مردها جدا کنیم که حاجی مخالفت کرد و گفت با اسرا همون برخوردی رو بکنید که دوست دارید با شما بکنن ...استدلالشم منطقی بود، میگفت اگه جداشون کنید، هزارتا فکر میکنن و ممکنه برامون مشکل درست کنند، ولی وقتی باهم باشن کاری انجام نمیدن... سریع تو خونه جلسه تشکیل شد و سید ابراهیم گفت فلانی بسم الله، یه گروهان بردار و برو نقطه اصلی و سراهی امداد رو مسدود کن و کمین بزن... چون احتمال وجود مسلحین و کمین اونها متصور بود، لذا اول یه تیم 4 نفره جلو گروهان با فاصله ی امن حدود 50 متری راه انداختم که متشکل از خودم و یه تک تیرانداز با دوربین حرارتی ترمال و کمکش و یه نیروی پیاده.... همینطور که به جلو حرکت میکردیم و تا سراهی حدود 250 متر فاصله داشتیم،تک تیرانداز همینطور که دوربین سلاحش جلو چشمش بود و به چپ و راست نگاه میکرد و حرکات هر جنبنده ای رو رصد میکرد، گفت یه موتوری مسلح داره به سمت ما میاد، کفتم معطلش نکن و بزن تا به اجداد نحسش بپیونده.... اونم چنان زد که هر دوشون با موتور رفتن تو دیوار خونه... با استرس و هیجان وصف ناپذیری به جلو میرفتیم که یهو تک تیرانداز ایستاد و گفت یه جمعیت زیاد رو در فاصله ی حدود 300 متری میبینم...گفتم چند نفر؟ گفت حدود 50 تا 60 نفر... حسابی شکه شدیم... بعد یکم دقت کفت:نه نه صبر کنین تو دوربین اینا شبیه آدم معلوم میشد ولی آدم نیستن... گفتم کشتی ما رو، جون بکن بگو ببینم چیه؟ با خنده گفت:گله ی گوسفنده😅 "منبع دم عشق،دمشق" ... 🌹🌹🍃🕊🍃🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
‍ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 خیلی وقت شده بود ندیده بودمش  شده بود و رفته بود  وقتی برگشت، با عصا آمده بود، وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم گفتم:  آماده شو بریم تا جایی گفت: کجا؟ خندیدم گفتم: بهشت!!! چشماش برق زد گفت: ... سوار ماشین کردمش و بردمش ، سر... دفعه اول بود میرفت مقبره، حال عجیبی پیدا کرده بود بعد از  مزار  گفت: فلانی چندتا عکس یادگاری بگیریم؟ گفتم: چرا که نه... عکسهای زیادی گرفتیم، ولی نمی دونم چرا تمام عکس های  یه حالت خاصی داشت!!! یه جورایی بوی خداحافظی می داد باهاش شوخی کردم و گفتم:  این عکسها جون میده برای  و شب هفت... شب که برگشتیم  به عکسها خیره شده بود گفت: آره فلانی ، برا عکسهای مراسم خوبه شادی ارواح مطهر ... راوی: 🌹 🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 @shahid_mostafasadrzadeh
❃↫«انسان مختار است، اما آزاداے اش مقدم بر حقیقت و نیست و اگر چنین باشد، پس ، حق انسان نیست تڪلیف اوست✨ @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
بسم رب الشهدا #‌عملیات_بصرالحریر #قسمت_سوم به قلم #شهید_مرتضی_عطایی صدای سیدابراهیم هم که مدام ت
بسم رب الشهدا به قلم اون سراهی ماموریت اصلی ما بود... سید ابراهیم گفت خط قرمز ما همون نقطه است و هیچ احد الناسی نباید بتونه از اونجا رد بشه...هر جنبنده ای از قبیل جاندار و بی جان خواست از اونجا رد بشه، بهش مهلت نمیدین... به همراه سید مجتبی حسینی (مشهد) که فرمانده گروهان بود و تعدادی از بچه ها و همچنین حجت الاسلام مالامیری به سراهی رسیدیم... سمت راست سراهی یه مدرسه ی دو طبقه بود...تعدادی رو که حدود یک دسته بودند تو مدرسه مستقر کردیم... یه دسته هم قبل از سراهی، تو خونه ای که به سراهی نزدیک بود مستقر شدند و اطراف خونه رو پوشش دادند و دسته ی سوم هم سید زمان و تعدادی از بچه ها مثل جواد و... سمت چپ سراهی تو یکی از خونه ها و اطرافش موضع گرفتن...نماز صبحمون رو هم در حال حرکت خوندیم و تو اون وضعیت تشنگی و خستگی خیلی فاز داد... هوا کم کم داشت روشن میشد و خورشید هم خودنمایی میکرد... سکوت سنگینی حاکم شده بود...تا حدود ساعت 8 صبح خبری نبود... تو این فاصله بچه ها به پاکسازی اطرافشون پرداختن و از مواضعشون سرکشی میکردم... حین پاکسازی یکی از بچه ها به خونه ای مشکوک شد و سعی میکنه درب خونه رو باز کنه که موفق نمیشه و از فاصله ی نزدیک به قفل درب تیراندازی میکنه که گلوله اصطلاحا کمونه میکنه و به پاش برخورد و از ناحیه ی کف پا جراحت و شکستگی عمیقی پیدا میکنه....پشت بیسیم یکی از مسول دسته ها با لهجه و گویش غلیظ افغانستانی گفت:حاجی پای فلانی "میده"شده...منم متوجه منظورش نشدم و نمیخواستم سوتی بدم مجدد پرسیدم چی شده؟ که اونم حرفش رو تکرار کرد... تو اون شرایط دویدم که برم پیشش، کناریم متوجه شد و گفت فلانی، ینی پاش داغون شده...چون راه امدادمون بسته شده بود و نمیتونستیم با عقبه مون در ارتباط باشیم، مجبور شدیم مجروحین رو نگه داریم. .. کم کم احساس کردیم از ارتفاعات و منطقه های اطراف دارن میکشن جلو...که از لای شیارها و سنگها 3 نفرشون اومدن جلو و با دیدن این قضیه، به همراه شهید سید مجتبی حسینی(فرمانده گروهان) به سمتشون تیراندازی کردیم و یکیشون به پهلوش تیر خورد، همینکه دو نفر دیگه خواستن اونو بکشن عقب، با تیراندازی شدید ما مواجه شدن و به حال حودش رها گردنش و رفتن... با پوشش آتش بچه ها کشیدم جلو و خودمو رسوندم بالا سرش و پشت بیسیم اعلام کردم که به اسیر گرفتیم و این برا روحیه ی بچه ها عالی بود... سید مجتبی و سید زمان هم خودشون رو بهم رسوند و من که داشتم وضعیتش رو بررسی میکردم، گفتند که اذیتش نکنم... (فیلمش رو ساعت 15:22 گذاشتم) خستگی شب قبل و بی خوابی، خیلی فشار آورده بود...منتظر بودیم خط امدادمون باز بشه و آذوقه و مهمات بهمون برسه... "منبع دم عشق،دمشق" ... 🌹🌹🌹🌹🍃🕊🍃🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh