eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
539 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
آقــاسَـجّــادٌ
صـَد دانهے این تسبیح یـڪ جُـمل بـه مَـــن میگفــت یِڪ بار طُ عاشِـق شو یِڪدانھ شُـدن با مَـ♥️ــن....
👆👆👆 🌸🍃| وصیتنامه بسیار خواندنی : بسم رب الشهداء و الصدیقین از کوی جنون سلسله واران همه رفتند ما با که نشینیم که یاران همه رفتند... نی کوه کن بی سر و پا ماند و نی مجنون از کوی جنون سرو خرامان همه رفتند... 🌺| سلام علیکم چندی است که اشق اشقیا و بدترین دشمنان اسلام و قرآن و ولایت آمده اند که ریشه دین را بزنند و این بار نقطه عزت مندی ما را یعنی حریم و حرم آل الله در سوریه و عراق را هدف قرار داده اند. فکر کرده اند چون شیطان بزرگ و استکبار جهانی و ظالمان عالم در کنارشان است قدرت دارند ولی کور خوانده اند مگر مرده باشد که بگذارد این و و این کافران و حرام زادگان به اهداف شوم خود برسند. ما بچه شیعه ها به پیروی از منش مولای متقیان خود را موظف به حمایت از مظلومین عالم می دانیم.... بنت حیدرالکرار اسم شما شفا است اسم شما راه گشا است اسم شما بانوی ایثار و اقتدار که می آید چهار ستون بدن من حقیر می لرزد که من سگ رو سیاه که باشم که بخواهم جان نا قابل خود را در راه حرم امن شما تقدیم کنم. بی بی جان من حقیر رو سیاه و آلوده دستانم خالی است و چیزی ندارم، عملی ندارم که راه گشا در روز قیامت باشد... که در طبق اخلاص قرار دهم و تقدیمشان کنم جز این جسم آلوده و ناقابل خود که اگر شما قبول فرمائید رو سفید خواهم شد و اگر نه که من رو سیاه و خسران زده هستم. فقط تورا به خدا بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام شوم مدافع حرم شما بودن افتخار ماست و مدال افتخار است زیرا راه شما و راه آل الله راه نجات است... ان الحسین مصباح الهدی و السفینه النجاه... در این راه و امتحان سخت الهی صمیمانه و عاجزانه به دعای خیر تمام کسانی که ذره ای و کمتر از ذره ای به گردن من روسیاه حق دارند احتیاج مبرم دارم ان شاءالله که بتوانم سرباز خوبی برای ولایت فقیه حضرت آیت الله خامنه ای حفظ باشم.... امیدوارم که آقا صاحب الزمان علیه السلام از من رو سیاه قبول بفرماید. من شرمنده ام که بارها و بارها با گناهانم دل صاحب الزمان علیه السلام را به درد آورده ام. امیدوارم با شفاعت شما آقاجان، خداوند متعال از گناهان من حقیر بگذرد امید با شفاعت شما است... لا یمکن الفرار من عشق الحسین علیه السلام... ♥️| . ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست. عبد سراپا تقصیر .... شادی روحشان صلوات🌹 ♥️| کانال 👇👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
😻🍂 شهیدی ک وصیت کرد مزارش در بهشت زهرا س #بدون_سنگ_مزار در کنار برادرش باشد.... ♥️| #شهیدمیثم_مدوار
👆😻 زندگینامه مختصری از شهید مدافع حرم .... : شهید میثم مدواری در تاریخ ۲۳اردیبهشت سال ۶۳ در محله تختی نازی آباد واقع در تهران دیده به جهان گشود و دوران کودکی خود را در کنار خانواده اش سپری کرد و در دامان مادر نهضت حسینی و مکتب زینبی را آموخت و از همان دوران طفولیت با هیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت میکرد.... مسعود فرزند دوم خانواده در تاریخ ۲۳ بهمن ۶۳، روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور و شربت شهادت را نوشیدند. بعد از شهادت مسعود، خانواده ایشان به ویلاشهر نقل مکان نمودند. پدر بزرگوار این شهید، فرمانده پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع) بودند و همین امر کمکی شد برای میثم تا با بسیج آشنا شود و در بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد. بعد از گرفتن دیپلم در سال ۸۰ وارد سپاه شد و به طور رسمی شروع به کار کرد. در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت. میثم سال ۸۷ ازدواج کرد که ثمره این زندگی هشت ساله، دو دختر دردانه به نامهای و است. آقا میثم با شروع جنگ با به این جبهه اعزام شد و از سال ۸۹ به دفاع ازدین و اسلام پرداخت.... بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین؛ در آخرین بار به مدت ۴۰ روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز ۱۶آبان ۹۴ پس از ۸ ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض نائل آمد و شهد شیرین را نوشید. بنا به وصیت شهید بزرگوار، مزار شهید در بهشت زهرا(س) در کنار برادرش می باشد.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🌸🍃| امیرحسین تهرانی دوست و همرزم شهید ....: میثم همه دنیاش را رها كرد و رفت ۳ و۴ روز قبل از شهادت میثم، و كه از دوست‌های صمیمی میثم بودند به درجه رفیع رسیدند. میثم غمگین بود و مدام با خودش و می‌كرد. وقتی می‌گفتم میثم جان چرا گریه می‌كنی. اونا به آرزوشون رسیدند می‌گفت واسه رفتن اونا ناراحت نیستم. واسه خودم ناراحتم. تازه فهمیدم نیتم صاف نبوده و گرنه منم با دوستام پرواز می‌کردم. نگاهش كردم و چیزی نگفتم. چند شب بعد، تا صبح از سرما لرزیدیم. زیر پتو بودیم اما هوا خیلی سرد بود. یك ساعت قبل از اذان صبح میثم وضو گرفت تا نماز شب بخواند. محمدحسین سرش رو از زیر پتو بیرون آورد و گفت ‌ببین كی گفتم! میثم . دلم لرزید. قبل از آغاز عملیات به شوخی به میثم گفتم هان میثم! نیتت صاف شد؟ با اون چشم‌های معصومش نگاهم كرد و با یه لبخند گفت ‌صاف صاف. از گفتن این جمله تا لحظه‌ای كه غسل كرد ۱۰ دقیقه هم نشد. میثم همه رو كرد و پرید... ♥️| کانال 👇🏻👇🏻👇🏻 🆔 @shahid_sajad_zebarjady