eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
538 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
#شبتونـ_شہدایے @shahid_sajad_zebarjady #عمار
همه جور آمدنےرفتن دارد، الا #شهادت! شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است. #شهید ڪ شدے مےمانے یعنےخدا نگهت مےدارد تا ابد... ♥️| #و‌من‌الله‌التوفیق 😻| #محمدکامران 🎈| #مدافع_حرم 💙| #هرروزباشهدا کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
همه جور آمدنےرفتن دارد، الا #شهادت! شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است. #شهید ڪ شدے مےمانے یعنےخدا نگه
💠بِسمِ رَبِّ الشُهَداء وَالصِّدیقین...💠 👆👆👆 ♥️🍃| بسیار زیبا و تاثیرگذار : با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولی‌عصرعج و نایب برحقش امام خامنه‌ای و امام خمینی ره و شهدای گرانقدری که با خون‌های ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان داده‌اند. همیشه از خداوند خواسته‌ام که مرا در پیدا کردن راه درست، همان راهی که قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه می‌کنم... کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیه‌ای که می‌فرماید: 🌹| وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ 🌹| وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه ۲۱۶) شده‌ام. خیلی وقت‌ها شده است که چیزی را دوست داشته‌ام و از آگاه نبوده‌ام و خداوند آن را از بنده کرده است، و خیلی وقت‌ها هم شده است که چیزی را دوست نداشته‌ام و از خیر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است.... خدایا به شکلی پیش شما بیایم که دوست دارید، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا خلق کرد و شاکرم که سایه را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم است. خدا را شکر می‌کنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در سرافراز کن. خدایا مرا به فیض برسان که از رفیقانم . اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) برده‌اید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است... پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت می‌رسد. در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگ‌های درنده آماده این چنین موقعیت‌هایی هستند.... از تمامی کسانی که بنده را می‌شناسند درخواست عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از می‌خواهم که با خود سرخی خونم را هدر ندهند و از نیز خواهانم که خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدای امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته 💐| حقیر محمد کامران 🌺| ۱۵/۹/۱۳۹۴ شادی روحشان صلوات🌹 ♥️| 👇👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
😻🎈 مائیم و تو اے جان ڪ جِگر گوشه مایے.... 💕| #شهیدمدافع_حرم_محمدکامران کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
😻🎈 مائیم و تو اے جان ڪ جِگر گوشه مایے.... 💕| #شهیدمدافع_حرم_محمدکامران کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇
😻👇👆🎈 مختصری از : ❤️| تاریخ تولد: ١٣۶٧/٢/٩ 💚| تاریخ شهادت: ١٣٩۴/١۰/٢۵ 💛| مزار ایشون: بهشت زهرا س قطعه مدافعان حرم ردیف ۱۱۵ شماره ۱۸ روز ۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ پا بر خاکدان هستی نهاد. اهل روستای جرقویه استان اصفهان بود. مثل همه کودکان به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم درس خواند. سپس در دانشگاه، علوم نظامی خواند و سال ها بعد به دفاع از حرم اهل بیت(س) برخاست و راهی سوریه شد.   او در روز ۲۳ دی ماه سال ۱۳۹۴ در سن ۲۷ سالگی در حلب سوریه شاهد شهادت را در آغوش کشید و آسمانی گشت.  ایشان ، ، و بود. پاسدار فرزند مهدی، اعزامی از تهران، در حلب سوریه به شهادت رسید و پیکر پاکشان به میهن اسلامی باز می گردد... پاسدار شهید محمد کامران متاهل و اصالتا از دستجرد جرقویه علیا است... پس از تشییع در حرم حضرت فاطمه معصومه س در قطعه ۵۰ گلزار شهدای تهران در جوار سایر مدافعین حرم به خاک سپرده شد.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
💛🍂| ❤️🍁| 💚🍃| 😝| صبح روز بعد از خواستگاری، برای بردن شناسنامه‌ها و رزرو زمان محضر به خانه ما آمد. حتی شناسنامه‌ام عکس‌دار نبود! محمد شناسنامه‌ام را عکس‌دار کرد و بعد از آن به همراه پدر مادر من و او برای آزمایش خون رفتیم. در آزمایشگاه خانم‌ها طبقه بالا بودند و آقایان پایین. محمد چندین مرتبه به بهانه‌های مختلف به طبقه بالا آمد. نگرانم بود. می‌خواست اگر چیزی نیاز دارم برایم تهیه کند. من اما خیلی خجالت می‌کشیدم، هنوز روز اول آشنایی ما بود! دائم می‌پرسید: آب یا خوردنی دیگری نمی‌خواهید؟ آنقدر آمد و و رفت که یک‌بار به او گفتم: اینجا آب‌سردکن هست. اگر کار دیگری دارید بفرمایید! خنده‌ام گرفته بود از دست‌پاچگی او. با این‌حال بهانه دیگری پیدا کرد و گفت آزمایش من انجام شد. گفتم: کار من تمام نشده هنوز، شما بروید.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🎈| 💛| 💚| : وقت عقد به من گفت: الآن وقت دعاکردن است، برای من هم دعا کن. لحظه عقد برای هر عروس و دامادی، لحظاتی استثنایی و شیرین است. با ذوق گفتم: چه دعایی؟ گفت: دعا کن شهید شوم! شوکه شدم. با خودم می‌گفتم: اگر برآورده می‌شد چی؟ سکوت کردم. گفت: سادات یادت نره‌ها! بغض کردم و گفتم: باشه دعا کردم هرچه دل محمد می‌خواهد همان شود.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
❄️🎈| شهید محمد کامران سر مزار شهید مدافع حرم مهدی عزیزی... کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
❄️🎈| شهید محمد کامران سر مزار شهید مدافع حرم مهدی عزیزی... کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_s
بیشترین تفریحات ما حرم شاه‌عبدالعظیم بود و گلزار شهدای مدافع حرم. « » و« » دوستان صمیمی محمد بودند. زیاد به سر مزار آن ها می‌رفتیم. سرش را روی سنگ قبرشان می‌گذاشت و با گریه می‌گفت «شما بی‌معرفت نبودید پس چرا تنها رفتید؟»  واقعاً مثل ابر بهار گریه می‌کرد... من فقط نگاهش می‌کردم. به دوستانش می‌گفت«ببینید خانم‌ام این جاست. هیچ گلایه‌ای ندارد که شهید شوم. ناراحت هم نمی‌شود. پس مرا ببرید.»  برای این که آرام شود می‌گفتم «محمد، این چه حرفی است که می زنی؟ اگر همه شما شهید شوید، کی از حرم دفاع کنه؟ باید بمونید و به اسلام خدمت کنید.» واقعاً تحمل دیدن اشک‌هایش را نداشتم. اصلاً تا مزار آن ها را می‌دید چشم‌هایش خیس می‌شد. بعد از شهادت« » دیگر محمد کاملاً هوایی شده بود. @shahid_sajad_zebarjady
♥️| 🎈| 💛| نشستم و برای هزارمین‌بار و شاید بیشتر، عکس‌هایش را نگاه کردم. آنقدر دقیق عکس‌ها را می‌دیدم که حتی جزئیات آن‌ها را هم می‌دانستم اما خاطرات محمد تمام شدنی نبود. خودش که کنارم نبود، گلایه‌هایش را به عکس‌هایش می‌گفتم؛ گاهی می‌خندیدم و گاهی اشک می‌ریختم.  فکر می‌کنم از سر بی‌خوابی و بی‌خبری، خواستم با خودم شوخی کنم؛ روی صفحه جستجوی اینترنت تلفن همراهم با خنده نوشتم: تا بازشدن صفحه، با عکسش هم حرف می‌زدم که: بی‌معرفت از تو که خبری نشد، بگذار ببینم شهید نشده باشی! و می‌خندیدم. ناگهان صفحه باز شد! قرار نبود جستجوی اینترنتی‌ام نتیجه‌ای داشته باشد. وحشت کردم! فقط می‌خواستم تنهایی‌ام را طوری پُر کنم و وقتی محمد برگشت برایش تعریف کنم، سر به سرش بگذارم و یک دل سیر بخندیم. شوخی خوبی نبود. محاسباتم اشتباه از آب درآمده بود... اصلاً صفحه را نگاه نکردم. سریع لباس پوشیدم و خودم را به طبقه پایین رساندم. ساعت حدود ١٢ شب بود. نمی‌دانم در زدم یا زنگ یا هر دو؛ شاید هم با مشت می‌‌کوبیدم. فقط تا در باز شد، گفتم: تو رو خدا گوشی مرا ببینید. من اسم محمد را زده‌ام، و صفحه باز شد! شما ببینید محمد است؟ ناله می‌کردم... برادر شوهرم گفت: این‌طور نیست. شما هر اسمی را جستجو کنید، یک صفحه باز می‌شود. اصلاً بنویسید حسین کامران یا عباس کامران. با همه اسم‌ها صفحه باز می‌شود. این‌ حرف ها را به من می‌زد اما در عین حال با فرمانده محمد و دیگر افراد مرتبط تماس می‌گرفت. گفتم : اگر خبری نیست چرا این وقت شب با همه‌جا تماس می‌گیرید؟ آن قدر حالم بد بود که مرا به بیمارستان بردند... ♥️| کانال 👇🏻👇🏻👇🏻 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
♥️| 🎈| 💛| محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم... می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر این که همسرت دختر حضرت زهرا س است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🎈💛| #شهیدمحمدکامران: از #خواهرانم می‌خواهم که با #حیای خود سرخی خونم را هدر ندهند و از #برادرانم نیز خواهانم که #غیرت_علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. ♡| #وصیت ☆| #چادر ●| #حجاب ✾| #غیرت_علوی ♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء