🦋در پرورش هوش اخلاقی کودکان ما نیازمند استفاده از یک الگو هستیم. کودکان به دلیل دقت در الگوبرداری از رفتار و کردار اطرافیان خود، به خوبی همه چیز را میبینند و فرامیگیرند. در آموزش فرهنگ دینی به کودکان معمولا اولین الگوی ما پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) هستند. از سویی آموزش به کودکان نیازمند انتخاب زبان و قالبی مناسب با تفکر کودک است.
🦋کتاب محمد مثل گل بود نوشته حجتالاسلام حیدری ابهری و حاوی 40 نکته اخلاقی از سیره زندگی پیامبر اکرم(ص) است. هر نکته در قالب یک داستان آمده و انتهای داستان به زبانی ساده و قابل فهم، حدیث مرتبط با آن داستان نقل شده است. در کنار هر داستان شما میتوانید تصاویری ساده اما حرفهای ببینید که به کتاب زیبایی دوچندانی داده است به نحوی که کودک از مطالعه آن لذت میبرد.
🦋طراحی کتاب به گونهای است که فرزند شما میتواند آن را به راحتی دست بگیرد، حتی تصاویر و طرحهای آن را برای خود نقاشی و رنگآمیزی نمایدکه مطمئنا در تثبیت نکتههای مهم داستان در ذهن کودک شما اثرگزار خواهد بود.
🦋فهرست موضوعات کتاب در چهار محور کلی ارتباط با خدا، ارتباط با خود، ارتباط با مردم و ارتباط با خلقت را شامل میشود. انتخاب عناوینی همچون چرا باید بسمالله بگوییم، چرا باید نماز بخوانیم، چرا باید به مسجد برویم؟ چرا باید ناخنهایمان را مرتب کوتاه کنیم؟ و مثل آن، نشان از دقت نویسنده در انتخاب موضوعاتی میدهد که در زندگی روزانه دائما با آنها سروکار داریم و کودکان ما از چرائی آنها بسیار پرسش میکنند.
#محمد_مثل_گل_بود
#من_محمد_را_دوست_دارم
#کتاب_کودک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل ربودن از تمام خلق عالم کار توست
ای طیب دردمندان! عالمی بیمار توست
از همان اول که پا در عرصه دنیا زدی
حامل وحی خدا همراه و خدمتکار توست
گرچه در هر زمانی صلوات فرستادن نیکوست، لکن در بعضی از اوقات، دارای پاداشی ویژه است.
از آن جمله صلوات در مبعث رسول خدا (ص) است.
♨️«الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبا عبداللّه علی (ع) قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ غَیرَ الْعِیدَینِ؟ قَالَ: نَعَمْ یا حَسَنُ أَعْظَمُهُمَا وَ أَشْرَفُهَا قُلْتُ لَهُ: وَ أَی یوْمٍ هُوَ؟ قَالَ: یوْمٌ نُصِبَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ (ع) فِیهِ عَلَماً لِلنَّاسِ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک وَ مَا ینْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیهِ قَالَ تَصُومُهُ یا حَسَنُ وَ تُکثِرُ الصَّلاةَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ... وَ لا تَدَعْ صِیامَ یوْمِ سَبْعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ رَجَبٍ فَإِنَّهُ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی نَزَلَتْ فِیهِ النُّبُوَّةُ عَلَی مُحَمَّدٍ (ص) وَ ثَوَابُهُ مِثْلُ سِتِّینَ شَهْراً لَکمْ».
💯حسن بن راشد گفت: به امام جعفر صادق (ع) گفتم:
«آیا غیر از اعیاد مشهوره، عید دیگری نیز هست؟»
فرمود : شریف ترین و کامل تر از همه آن ها روزی است که رسول خدا (ص) مبعوث گردید.
گفتم: « کدام روز؟»
فرمود: « شنبه ۲۷ماه رجب.» گفتم: «در آن روز، چه عملی باید به جای آورد؟»
فرمود: روزه می گیری و صلوات بسیار می فرستی.
📚 دعائم الاسلام، النعمان بن محمد بن منصور تمیمی مغربی، (363 ه)، دار المعارف، مصر، 1383 ه.
💐اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم💐
#بعثت
#مبعث
عید مبعث🍃🌺
آغاز رسالٺ🍃🌺
و روزی از روزها رسول خدا به منزل ما آمد. برای پذیرایی از ایشان کاسه خرما و ظرف شیر و سرشیری که ام ایمن برای ما هدیه آورده بود را در مقابل حضرتش رسول خدا نهادیم.
رسول خدا از آن غذا تناول فرمود. پس از آن پدرم امیرالمؤمنین برای شست وشو آب روی دستان ایشان ریخت. آن حضرت پس از شستن، دست های مرطوب خود را به صورت و محاسنش کشید، سپس برخاست و در گوشه ای از اتاق که محل نماز بود به نماز ایستاد. در آخرین سجده نماز، به شدت گریست و گريه طولانی کرد، سپس سر از سجده برداشت و نماز را به پایان برد. هیچ کدام از اهل خانه نتوانست سبب گریه حضرت را سؤال کند. من که از همه کوچکتر بودم جلو رفتم و روی پاهای رسول خدا ایستادم و سر حضرت را روی سینه ام بود و چانه ام بر سر ایشان قرار داشت و عرضه داشتم :
پدر! چرا گریه کردی؟ رسول خدا صلی الله علیه فرمود: فرزندم ! امروز که جمع شما را نگریستم به قدری خوشحال شدم که پیش از این، چنین نشاطی را در خود احساس نکرده بودم. تا این که، جبرئیل فرود آمد و به من خبر داد که شما همگی کشته خواهید شد و مدفن شما پراکنده خواهد بود. خدا را حمد و ستایش کردم و برای شما درخواست خیر کردم.
از رسول خدا (ص) پرسیدم: پدرجان! چه کسی به زیارت مزارهای ما خواهد آمد، با این که از هم جدا و متفرق دفن شده ایم؟
فرمود: گروه هایی از امت من، به
زیارت مرقدهای شما خواهند آمد که قصدشان زیارت، نیکی و احسان به من است و من نیز در قیامت ملاقات شان می کنم، دست شان را می گیرم و آنها را از ترس و وحشت و گرفتاری آن روز نجات می دهم.
حسین_از_زبان_حسین(ع)
#امام_حسین(ع) #میلاد_امام_حسین(ع)
بریده_کتاب
رسول خدا اهل گزافه گویی حتی در محبت به نواده خویش نبود. با این وصف درباره من سخنی گفت که مایه شگفتی شنونده.
روزی به حضور جدم رسول خدا که رسیدم؛ ابّی بن کعب نیز آن جا بود.
رسول خدا فرمود: خوش آمدي أباعبدالله ! ای زینت آسمانها و زمین ها!
أبّى با شگفتی پرسید: ای رسول خدا! چگونه ممکن است کسی غیر از شما زينت آسمانها و زمین ها باشد؟
رسول خدا فرمود: قسم به خدایی که به حق مرا مبعوث کرد، مقام حسین بن علی در آسمان بالاتر از مقام او در زمین است.
در طرف راست عرش الہی
درباره او چنین نوشته شده: چراغ هدایت و کشتی نجات، امام استوار، مایه عزت و افتخار و دریای علم و گنجینه الهی.
#حسین_از_زبان_حسین(ع)
#امام_حسین(ع) #میلاد_امام_حسین(ع)
بریده_کتاب
و در مسجد نشسته بودیم که مؤذن بالای مناره رفت و شروع به اذانگفتن کرد.
همین که گفت: «الله اكبر، الله اکبر» پدرم امیرالمؤمنین عالی به گریه افتاد. با آن حضرت ما نیز منقلب شدیم و گریستیم. پس از آن که اذان مؤذن به پدرم از ما که در اطرافش بودیم سؤال كرد: معنای آن چه مؤذن گفت را می دانید؟
گفتیم: خدا و رسول و وصی رسولش بهتر می دانند. پدرم فرمود: اگر می دانستید او چه می گوید، کمتر می خندیدید و فراوان میگریستید؛ زیرا «الله اکبر» معانی فراوانی دارد.
از جمله معانی الله اکبر آن است که مؤن، بر ازلی و ابدی بودن خدا، برعلم، بر قدرت، بردباری، کرم، سخاوت، و کبریایی خدا گواهی میدهد. وقتی مؤذن می گوید: « الله اکبر » در واقع می گوید: خداوند، کسی است که خلق و امر از آن اوست آفرینش به خواسته اوست، همه چیز از اوست و همه خلق به سوی او بازمی گردند. او همیشگی، نخستین پیش از هر چیز، درک نشدنی، نهان تر از همه چیز و ابدی پس از هرچیز است. اشکارتر از هر چیز، درک نشدنی،و تعریف نشدنی است. و اوست ماندگار است و هر چیز غیر از او ناپایدار است.
#حسین_از_زبان_حسین(ع)
#امام_حسین(ع) #میلاد_امام_حسین(ع)
بریده_کتاب
خردسال بودم که با برادرم حسن به حضور رسول خدا «صلی الله علیه و آله» رسیدیم آن بزرگوار مرا بر یک زانو و برادرم را بر زانوی دیگرش نشاند، ما را مورد محبت قرار داد و هر دوی ما را بوسید و فرمود: «پدرم به قربان شما که هردو امام صالح هستید خداوند شما را از وجود من و پدر و مادرتان برگزیده است، حسین! خداوند از نسل تو، نه امام انتخاب کرده که نهمین آنها قائم ایشان است و شما همگی در فضل و منزلت نزد خدای متعال برابرید.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بارها و بارها فرمود: «حسن و حسین سروران جوانان اهل بهشت هستند.
رسول خدا در بشارت های خویش به من می فرمود:
«حسین! تو آقایی، فرزند آقا، و پدر نه شخصیت بزرگوار. آنها امامانی مورد اطمینان و امینی هستند که نهمین آنها قیام کننده آنان است. حسین! تو امامی، فرزند امام و پدر امامانی شایسته و نیکوکار که نهمین آنها مهدی است که زمین را پر از قسط و عدل میکند و این اتفاق در آخرالزمان به وقوع میپیوندد».
#حسین_از_زبان_حسین(ع)
#امام_حسین(ع) #میلاد_امام_حسین(ع)
بریده_کتاب
ما_ملت_امام_حسینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 امشب بہ ڪف دل دُر نایاب آمد
🌸 میـلاد حسیـن فخـر احـباب آمد
💛 گوئید بہ نوڪـران دربـار حسیـن
🌸 خیزید ادب ڪنید ڪہ اربـاب آمد
#میلاد_امام_حسین(ع)
#امام_حسین(ع)
#ماه_شعبان
سلامبر همه شما اهالی فرهنگ.
بزرگواران از ما در اینستاگرام حمایت بفرمایید. با کامنت گذاشتن و پسند کردن مطالب ما، باعث پیشرفت پیج پاتوق کتاب شوید.
برای تولید محتوای برتر نیازمند حمایت شما هستیم.
#میلاد_امام_حسین (ع) بر همه شما بزرگواران مبارک باشد. آن شاءالله #امام_حسین(ع) شفیع همه ی ما باشند.
ما با نام @maghar1400 در اینستاگرام هستیم.
گفتم: «آقای دکتر،
جگرم میسوزه،
آتش می گیرم،
حالت گریه دارم،
ناله می کنم،
اما دیگه اشکم نمیاد.
این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر...
خشک شده اند.
دکتر درآمد گفت:
«حاج خانم، مگه چشم تو دریا بوده؟! »
#مگر_چشم_تو_در_دریاست؟
#شهیدان_جنیدی
#بریده_کتاب
کوموله ها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویلتان میدهیم.
آن موقع 30 هزار تومان خیلی بود حاج آقا خودش رفت کردستان، روستای قمچیان از آن جا زنگ زد و جریان را برایم گفت:
_ میگن 30 هزار تومان بدین تا شهید تون رو تحویل بدیم
_ بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن؟ بر ضد خود ما استفاده کنن.
من یادم نیست اما کسانی که اطرافم بودند میگویند: شما گفتی "بگو شهید منو آتیش بزنید ولی من به شما پول نمیدم"
#مگر_چشم_تو_دریاست؟
#شهیدان_جنیدی
#بریده_کتاب
رضا چهارم اردیبهشت ۶۲ شهید شد و بدنش ۱۳ ماه بعد برگشت. بعد از شهادت رضا یک شب خواب دیدم دارد می دود و می رود.
گفتم: رضا جان! کجا با این عجله؟؟ وایستا کارت دارم...
گفت آقاجونم تشنه است دارم میرم یه لیوان آب براش بیارم .
از خواب پریدم دیدم حاج آقا افتاده کف اتاق و عکس ها، وصیت نامه های این دو بچه دور و برش ریخته روی زمین.
صدایش کردم یک لیوان آب برایش بردم. روی یادگاری های بچه ها خوابش برده بود.
دلم آتش گرفت..........
#مگر_چشم_تو_دریاست؟
#شهیدان_جنیدی
#بریده_کتاب
یکی-دو روز مانده به اعزام، آمد توی آشپزخانه گفت:
«مامان من دارم میرم!» 😃
_خب میدونم!😁
_ میرم شهید میشم؛ اما آلبالو پلو نخوردم ها!😆
گفتم: « آهان! خب از اول همین رو بگو. تو برو شهید شو، من آلبالو پلو میپزم میدم بیرون؛ نترس! » 😁
_چه فایده؟ دیگه من نیستم که بخورم!🙃
_ چشم مامان جان. کی خواستی و من درست نکردم؟😇
همینطور میگفتیم و میخندیدیم. اما بعد که رفت، با خودم گفتم ایکاش آن حرف را به بچهام نمیزدم؛ حتی برای شوخی. »🥺
#مگر_چشم_تو_دریاست؟
#شهیدان_جنیدی
#بریده_کتاب
شهیدانه
مگر چشم تو دریاست؛ روایت زندگی خانواده ای که 4 شهید تقدیم انقلاب کرد.
«مگر چشم تو دریاست!» سبک زندگی آقازادههاییست که از زبان مادر بیان میشود؛ زندگی شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی که به قلم جواد کلاته عربی نگاشته و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
دریاییست این کتاب، آبی و عمیق و بیانتها.
روایتهای بارانی این کتاب همه خستگیها را میشوید و با خود میبرد. روایتهایی پر از صبر مادر شهدای جنیدی و پر از مردانگی پدرشان.
روایتهایی واقعی. شاید فقط از چند کوچه و خیابان آن طرفتر. روایتهایی بارانی. روایتهایی نورانی. مگر چشم تو دریاست یعنی:
کسی که قلبش مثل دریاست. چشم از قلب میجوشد. قلب اگر بزرگ باشد چشم بزرگ میبیند. آنی که چشمش دریاست چهار پسرش را برای خدا میدهد.
.
شهیدان جنیدی در خانوادهای مجاهد و روحانی متولد میشوند. پدر شهدا پس از سالها تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم در سال 1354 به زادگاهش شهرستان پیشوا بازمیگردد. ایشان پس از انقلاب به پیشنهاد آیتالله محمدی گیلانی و با حکم امام خمینی به امامت جمعه شهرستان رودسر منصوب میشود و بعد از رحلت امام هم با حکم مقام معظم رهبری تا پایان عمرش در سال 1377 در این سنگر مقدس خدمت میکند.
.
نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدی در سال 1359 در جبهه آبادان به شهادت میرسد. نصرالله جنیدی عضو ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچکترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام میرود و در همان اعزام اول به شهادت میرسد. ضدانقلاب با آگاهی از اینکه او فرزند امامجمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهای ایرانی طلب پول میکند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبهرو میشود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، در عملیات خیبر در حالی به شهادت میرسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمیتواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سالها تحمل جراحتهای جنگ، در سال 1379 به جمع برادران شهیدش میپیوندد.
#مگر_چشم_تو_دریاست #شهیدان_جنیدی #بریده_کتاب
🌸🌸🌸🌸
خبر رسیده که آقایمان پدر شده است
پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است
جوانِ خوش قد و بالای خانۂ لیلا
برای سید و سالارمان ثمر شده است
🌸🌸🌸🌸
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
#روز_جوان_مبارک
#روز_جوان
وقتی کتابی مطالعه میکنی و به نکتهای می رسی که مفهوم آن را نمیدانی، به سرعت از آن عبور مکن. برسر آن بایست و با وسواس و کنجکاوی در کشف آن بکوش. دقت و موشکافی در فهم این نکات است که راه زندگی آدم ها را از هم جدا میکند،از یکی محقق تیزبین میسازد و از دیگری پوسته ای بی مغز!
جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان #ماه_شعبان
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
در کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه مجموعه داستانهایی از حسین سروقامت با موضوع برخی از ارزشها و مفاهیم اخلاقی میخوانید. نویسنده این کتاب را در راستای کتاب قبلی اش، میشکنم در شکن زُلف یار» منتشر کرده است که چهل داستان واقعی برای جوانان داشت.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه شامل مجموعه داستانهای کوتاه فارسی که در آنها به مسائل ارزشی و اخلاقی پرداخته شده است. در این داستانها کهشخصیتهای اصلی جوانان هستند، به مسایلی مانند: اهمیت خدمت کردن به مردم،حکمت برخی از سختیها در زندگی، تغییر قضا و قدر الهی، حقیقت خوشبختی، عشق و عاشقی، پرهیز از کبر و غرور، حقیقت غم و شادی در زندگی، انحرافات اجتماعی و ریشه آنها، اهمیت محبت به اهلبیت(ع) و توسل به آنان، اهمیت دادن به فرهنگ خودی و پرهیز از فرهنگ بیگانه، آسیبهای اجتماعی و راههای مواجهه با آنها بسیاری مسایل اخلاقی و اجتماعی متناسب با جامعه امروزی و زندگی جوانان اشاره شده است.
سروقامت نام کتاب را از آن رو جوانی در ۱۸۰ ثانیه گذاشته است که به گفته خودش، شما میتوانید برای خواندن هریک از این ماجراهای واقعی فقط سه دقیقه وقت بگذارید و در عوض با یکی از فوت و فنهای دوره جوانی آشنا شوید.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه تداوم کتاب 《 میشکنم در شکن زلف یار» است که با گذر از چاپ پانزدهم به عنوان یکی از ده کتاب منتخب سال ۱۳۹۵ به جامعه عرضه شده اتفاقات جذاب زندگی جوان، که با قلمی روان به رشته تحریر درآمده اند.کمتر کسی است که این دو کتاب را بخواند و از آن هیچ طرفی نبندد. مطمئن باشید؛ در بحران قحطی مطالعه می ارزد.
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#ماه_شعبان
#روز_جوان
معرفی کتاب
ساحل زیبای دریای خزر...
این آرامش فوقالعاده است. غذای روح است. امواج، سر به شانه یکدیگر، به آرامی میآیند و به کناره ساحل میخورند.
نسیم دریا میوزد و چون حریری زیبا جسم و جان آدمی را به بازی گرفته، به ملایمت لابهلای موهای آدمی میخزد.
این لحظات برای کسی چون من که از کوچکترین فرصتی برای رهایی از زندگی ماشینی نمیگذرد، خیلی مغتنم است.
نَم نَم باران این اجازه را به من نمیدهد که نوشتن این اوراق را روی سنگهای کنار ساحل ادامه دهم. صبر کنید اندکی بروم دورتر؛ زیر سایبانی، سقفی.
آها! حالا بهتر شد.
میدانم در همین لحظاتی که برای من پیامآور آرامش و اطمینان است، عدهای از هموطنانم پشت درِ اتاق روانشناسان و روانپزشکان به نوبت نشستهاند. روزها یا شاید هفتهها انتظار کشیدهاند تا حکایت اضطراب و تشویش خویش را با طبیبی دردآشنا بیان کنند.
بگویند آسودهخاطر نیستند، مدام آرامبخش میخورند، همیشه چیزی مثل سیر و سرکه در درونشان میجوشد، دلشوره دارند و حرفهایی از این دست...
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
عیب جوانی نپذیرفته اند.
پیری و صد عیب، چنین گفته اند
از میان ادوار عمر، جوانی چنان رخشان و وسوسه انگیز است که هیچ دوره ای به گرد پای آن نمی رسد!
_ و چنان پرشتاب و گذرا، که گاه جوان، خود جا می ماند و از این سرعت و شتاب، چندان توشه برنمی گیرد. و تو در میمانی که این بنیان استوار جوانی را که هشته و این مزرع سبز را که کشته است؟!
مزرع سبز فلک دیدم و داس مہ نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
بریده کتاب
کنار پنجره اتاق کوچک خود گلدان زیبایی گذاشته بود
از حسن يوسف. به یاد یوسف خویش که سالها پیش
رفته بود و تکه استخوانهایی از او باز آمده بود!
... و پیراهنی که در چین و چروک های خاک آلود آن
میتوانست بوی او را استشمام کند.
اما مگر باور می کرد؟!
هر بار که صدای در خانه می آمد،
دلش فرو می ریخت و نگاهش به تندی به سوی در می گشت.
شاید پدر باز آید. اما نه! گویا این انتظار را پایانی نبود.
گاهی یادش می آمد روزهایی را که پدر او را بغل می کرد.
و در آغوش می گرفت. او نیز آرزو داشت پدر را بلند کند،
اما نمیتوانست. با خود می گفت حتما چند سال بعد میتوانم.
اکنون سالها گذشته و او به آرزوی خود رسیده بود.
در عالم کودکی خوشحال بود که می تواند پدر را بلند کند.
پدر سبک شده بود... به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان!
عصاره پدر همان استخوانها بود که به رسم ودیعت به
خاک سپردند.
اما حال او حال کودکی مصیبت زده نبود، حال يعقوب بود در فقدان یوسف!
اما این بار فرزند مانده بود و پدر، لاله سرخ فامی شده بود در لاله زار مصفای وطن!
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان #ماه_شعبان
💙هیچکس به مـــن نگفت:
که دعــای ما در فرج شما اثر دارد و آن را نزدیک میکند،نمی دانستم که شما دعاکردنمان را دوســـت داری و فرمـــوده ای "که خیلی برای فرج من دعا کنید."😊
به ما نرسید که راز فرج و ظهورت در دعای شب و روز ما نهفته است و تا دستان تک تک ما آسمانی نشود و چشمانمان از اشک، بارانی نگردد😭 تــ♡ـــو نمی آیــی.😔
اگر به من گفته بودند که به آیت بصیرت ، بهاءالدینی بزرگوار سفارش کرده ای که در قنوت نمازش ✵اللهم کن لـــولیک....✵ را زمزمه کند، ماهم از همان دوران نوجوانی، قنوتمان را زیبا میخواندیم.😍
خیلی دیر فهمیدم که بعد از هر نماز، دعای مستجاب دارم که میتوانم با آن، یک سنگ را از سر راه ظــهورت بردارم.😍😔
ای کاش در نوجوانی می فهمیدم که چقدر دوست داری من لب به دعا بگشــایم و آمدنــت را زمزمه گر باشم تا سهمی هرچند کوچک در شادی دیگران داشته باشم.😞😍
بخـــوان دعــاے فرج را دعا اثردارد🕊
دعا کبوتر عـــــ♡ـــــشق است و بال و پر دارد
بخوان دعــاے فرج را که یـوســـف زهرا.. ز پشت پرده غیبت به مـــــا نظر دارد😞😍🤲
هیچکس_به_من_نگفت
#امام_زمان(عج)
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان(عج)
هیچ کس به من نگفت که باید منتظر شما بود و انتظار شما چه اجر فراوانی دارد؛
مثل شمشیر زدن در سپاه رسول خدا و نگفتند که انتظار با نشستن و دست روی دست گذاشتن و آه کشیدن حاصل نمی شود.
که انتظار، حرکت است و پویایی.
و آنکه در انتظار عزیزی است، سر از پا نمی شناسد. در تلاش و تکاپو است تا اطراف و اطرافیانش را برای آمدن مهمان آماده سازد.
هیچکس_به_من_نگفت
#امام_زمان #میلاد_امام_زمان(عج) #نیمه_شعبان