eitaa logo
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
245 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💠کانال رسمی طلبه بسیجی #شهید مدافع امنیت #مهدی #زاهدلویی💠 با مدیریت خانواده محترم شهید ولادت: ۳۰ دیماه ۱۳۸۱ شهادت: ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۱ ✨مزار شهید: قم، خیابان امامزاده ابراهیم (ع) آستان امامزادگان شاه ابراهیم و محمد(ع) خادم: @zahedlooee_khadem313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴قبل از غرب آسیا نوبت خود آمریکا شد! 🤔یادتونه ترامپ تهدید کرده بود اگر اسرای صهیونیتس آزاد نشن، درهای جهنم رو به روی منطقه غرب آسیا باز می‌کنه؟ 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش جالب خانم ذبیح پور از شهر فرشتگانی که در آتش سوخت: هنوز خشم آتش شعله ور است! ! 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
🔸پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ حسین ابراهیمی 🔸رزمایش پدافند هوایی ۱۴۰۳ ارتش در مراکز هسته‌ای فردو و خنداب 🔸ریزش معدن در بلوچستان پاکستان ۱۱ قربانی گرفت 🔸۲۶ دی؛ آخرین مهلت تایید سوابق تحصیلی‌ است 🔸پیش‌فروش بلیت‌ قطارهای مسافری بهمن از فردا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زبانِ حال پدرِ شهید: روزِ پدر نزدیکه!!! دلتنگتم پسرم...💔 دلتنگِ گفتنِ «روزت مبارک پدر جان» ✨💎شهید: «روزتون مبارک پدر جان» ✨بیش از پیش؛ به شما عزیزانم نزدیکم❤️ 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
هرگاه وسوسه شیطان به سراغتان آمد، مطمئن باشید که موهبتی الهی در نزدیکی شماست که شیطان در پی رد آن است. حجت الاسلام عالی 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش‌بینی امام خامنه‌ای: وقتی ظلم از حد گذشت، باید منتظر طوفان بود. مقصر خود شما هستید و بدانید بلای بزرگتری بر سرتان خواهد آمد. 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
🔴 کاسبان و بازاریان در ادلب سوریه اعتصاب کردند 🔹خبرگزاری اسپوتنیک گزارش داد که کاسبان و بازاریان در شهرهای «الدانا» و «سرمدا» واقع در شمال استان ادلب اعتصاب کرده‌اند. 🔹علت این اعتصاب، افزایش تعرفه، عوارض و مالیات گمرک بر کالاهای وارداتی توسط تروریست‌های مسلح حاکم بر دمشق است که باعث افزایش شدید قیمت‌ها در استان‌های ادلب و حلب شده است. 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°• #قاب_های_روی_دیوار•° #قسمت۶۵ سال ۵۸ حاجی و مجید اولین ورودی های اف
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°• •° صدای ترس و وحشت جمعیت بیشتر می شود. ترسی به دلم راه پیدا می کند. اصلا مگر کسی تا به حال جنگ را از نزدیک دیده؟ حالا چگونه باور کنیم یک عده غریبه، بی اجازه وارد خاکمان شده اند. همه با واژه ی جنگ بیگانه اند. دو سه شمع کم جان، فضای تاریک مسجد را کمی روشن می کند. از پشت چادر صدای آشنایی به گوشم می رسد؛ مجید است. از جا بلند می شوم. فرشته که ترسیده با بغض می گوید: «کجا میری مامان؟ من می ترسم.» لبه ی چادرم را جلو می کشم و می گویم: «نترس عزیزم. بذار برم ببینم داداش مجید چی کارم داره. تو همین جا بشین تا من بیام. باشه مامان؟» فرشته لج می کند: «نه مامان، من می ترسم. منم میام.» -دختر قشنگم! ببین همه جا تاریکه. من زودی میام. بشین سر جات. با صدایی مخلوط از اشک و بغض لج می کند: «نه مامان! منم ببر، منم ببر.» حرصم را درمی آورد. دستش را می گیرم و به دنبال خود می کشم. با احتیاط و کورمال کورمال از لابه لای خانم ها رد می شوم و پای دو نفری را لگد می کنم. زانوهایم را روی زمین می گذارم. لبه ی چادر را کمی بالا می دهم تا در آن همهمه و شلوغی بتوانم صدای مجید را بهتر بشنوم. مجید با صدای بلند می گوید: «مامان جان! من و بابا و حمیدرضا باید بریم.» -تو این تاریکی؟! کجا مامان؟ -من باید برم فرودگاه. بابا و حمیدرضا هم باید برن برای نگهبانی منبع آب خوردن مردم. -چرا منبع آب؟ -بابا میگه دشمن بخواد کاری کنه، اول از همه آب آشامیدنی مردم رو مسموم می کنه. ادامه دارد... ✨💎روایت زندگی مادر گرانقدر والامقام: مجید، حمیدرضا و مسعود ✨ 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
با هم بخوانیم دعای فرج (عجل الله تعالی فرجه الشریف)