eitaa logo
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷🏴
226 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
32 فایل
💠کانال رسمی طلبه بسیجی #شهید مدافع امنیت #مهدی #زاهدلویی💠 با مدیریت خانواده محترم شهید ولادت: ۳۰ دی ماه ۱۳۸۱ شهادت: ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۱ ✨مزار شهید: قم، خیابان امامزاده ابراهیم (ع) آستان امامزادگان شاه ابراهیم و محمد(ع) خادم: @zahedlooee_khadem313
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 (قسمت دوم) مهدی از بالا همه رو میدید... با عجله اومدم تو صحن امام رضا (ع) چند قدمی برداشتم، دلتنگ از اینکه نمی تونستم همراه جمعیت باشم با اشکام مهدی رو بدرقه کردم... وارد روضه شدم،یه خانم با صدای بلند گفت: آهای خانوما بیاید بدرقه شهید این جوون بخاطر ما خودشو فدا کرد ... شب که برگشتم خونه دلم خیلی گرفته بود، دائم با مهدی حرف میزدم... انگار کنارم بود!!! اون روز نتونستم به امامزاده شاه ابراهیم برم، برای دیدنش لحظه شماری میکردم فاصله مون زیاد بود... هم فاصله ی خونه تا امامزاده، هم فاصله ی من با مهدی...!!! دوست داشتم زمانی برم پیش مهدی که خلوت باشه و بتونم حسابی باهاش حرف بزنم ... اما امکان نداشت. [روز دیدار رسید، با دوستم پرسون پرسون رفتیم امامزاده مراسم مهدی بود و شلوغ... اول زیارت امامزاده و بعد رفتیم پیش مهدی اطراف مزارش شلوغ بود. چند تا از دوستاش نشسته بودن، سه چهار تا خانم هم داشتن به صحبت های اونا که راجع به نحوه شهادت مهدی صحبت میکردن گوش میکردن... من و دوستم پوشیه داشتیم یکی از خانم ها رو کرد به من و گفت شما مادرشون هستید؟!!! قند تو دلم آب شد، همون حسی که نسبت به مهدی داشتم اون به زبون آورده بود...!!! نگاهی معنا دار به دوستم انداختم،اونم به من... با حسرت جواب دادم نه!!! 🍃🌺مهدی، مادر مهدی، من رو سیاه... 🍃🌺 ادامه دارد🍃🌷🍃 به کانال رسمی «شهید مهدی زاهدلویی» در ایتا بپیوندید: ✨🌴✨ http://eitaa.com/joinchat/164692215C8b9dba5228
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ 💎نوشته ای که دکتر چمران چند لحظه قبل از شهادت نوشته است: اي حيات ! با تو وداع مي كنم ، با همة مظاهر و جبروتت . اي پاهاي من ! مي دانم كه فداكاريد ، و به فرمان من مشتاقانه به سوي شهادت صاعقه وار به حركت در مي آييد ؛ اما من آرزويي بزرگتر دارم . به قدرت آهنينم محكم باشيد. اين پيكر كوچك ؛ ولي سنگين از آرزوها و نقشه ها و اميدها و مسئوليتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانيد . دراين لحظات آخر عمر ، آبروي مرا حفظ كنيد . شما سالهاي دراز به من خدمت ها كرده ايد . از شما آرزو مي كنم كه اين آخرين لحظه را به بهترين وجه ، ادا كنيد . اي دست هاي من ! قوي و دقيق باشيد . اي چشمان من ! تيزبين باشيد . اي قلب من ! اين لحظات آخرين را تحمل كن . به شما قول مي دهم كه پس از چند لحظه همة شما در استراحتي عميق و ابدي آرامش خود را براي هميشه بيابيد . من چند لحظة بعد به شما آرامش مي دهم ؛ آرامشي ابدي . چه ، اين لحظات حساس وداع با زندگي و عالم ، لحظات لقاي پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ بايد زيبا باشد. 🍀روحشان قرین رحمت الهی باد... 🌿نثار ارواح طیبه شهداء امام شهداء و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیهم‌السلام و همراه با پنج شاخه گل به کانال رسمی «شهید مهدی زاهدلویی» در ایتا بپیوندید: ✨🌴✨ http://eitaa.com/joinchat/164692215C8b9dba5228
⚡️امسال عید، ماهی قرمز گرفتیم. بعد از سالها.،،، بر عکس قدیما که زود می مردن، امسال هنوز زنده و سر حالن. دیشب خواستم آبشون رو عوض کنم، مواظب بودم که خیلی آب تنگ بالا نیاد!! نکته رو گرفتید؟؟؟!!! بر عکس آدما که اگر از دنیای کوچیک خودشون عبور کنن...!!! کانال رسمی ✨🌴✨ @shahid_zahedlooee
سلام بر تو ای شهید راه حق تازیانه ی آتش فتنه ها در غروب آن روز خونین شعله گرفت ناکسان و نامردان تو را در کوچه‌ پس کوچه های شهر زدند و رهایت کردند کربلا ندیده بودی ولی دلت در کرب و بلا بود خواسته بودی در حرم سید الشهدا برایت دعا کنند تا شهید بشوی اما آنها گفتند جنگی در کار نیست و تو بعد از چندین وقت مسافر کربلا شدی و ره صد ساله را یک شبه پیمودی و تاریخ اینگونه رقم خورد که تو در جمع شهیدان باشی... کانال رسمی ✨🌴✨ 🇮🇷 @shahid_zahedlooee
آن وقت اگرمطیع فرمان خداوندشویم،آنچه نادیدنی است وبرای مااهمیت داردبه مانشان میدهدکه به حرکت درمسیرالهی دلگرم شودواین توبودی که به این مسیردلگرم شدی
نیروهای جامانده ازخاکریزدنیاازنفس افتاده اندعن قریب است که گرفتارشویم.بعدازکربلای شما،قرارمازینبی بودنمان بودصدایم رامیشنوید.سربندهاووسنگرمان راگم کرده ایم دستمان رابگیریدبه یاریتان نیازمندیم...
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 شهادت قسمت ما میشد ایکاش...🥀 بعد از هشت سال دفاع مقدس و جنگ سوریه فکر میکردم باب شهادت بسته شده مخصوصا برای ما دهه هشتادی ها.اما با گذشتن زمان نه چندان زیادی با پیش اومدن فتنه ها و اغتشاشات سال ۱۴۰۱ و با شهادت رفقای دهه هشتادی ای مثل شهید مهدی زاهدلویی و آرمان علی وردی و رفیق چندساله ام حسن مختارزاده متوجه شدم که اشتباه فکر میکردم، هنوز هم درب شهادت باز هست و مشکل از خود ما است... تازه غم از دست دادن رفقا مون داشت برامون سردتر میشد که حادثه تروریستی کرمان رخ داد و چندین نفر مجروح و شهید شدن...ای شهدا دست مارو هم بگیرید...ما رو به این قافله برسونید...و سلام ما رو به مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها برسونید😭 ما سینه زدیم بیصدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند...🥀💔
سلام پسرم روزی که برای تشیع شما در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها حضور پیدا کردم . خیلی شما را نمی شناختم ولی همینکه هم سن دخترم بودی با مادرت همدردی کردم . منو همسرم و دخترم همه طلبه هستیم به شما افتخار می‌کنیم که در این راه شهید شدی خوش به سعادت شما که حضرت شما را خرید و به سعادت ابدی راه یافتی . برای ما و نائب امام زمان عج دعا کن. ان شالله بتوانیم راه شما را ادامه دهیم .
سلام مهدی جان من به تو و امثال تو و به همه شهدای مدافع امنیت افتخار میکنم اگر امروز شما ها نبودین ماجرای کرمان هر روز و در هر شهری اتفاق می افتاد اگر شهیده فائزه رحیمی ها نبودن دانش آموزان ما اینقدر انقلابی تعلیم نمی شدند من میدانم الان دختر کاپشن صورتی را بغل کرده ای و گوشواره های قلبی اش را ناز می کنی . مهدی جان برای منم دعا کن دعا کن بتونم راه تو رو ادامه بدم چون به راهت اعتقاد دارم مهدی جان ❤️
۱.صاف و ساده بود مثل بلور می‌توانستی با یک نگاه آنچه در قلبش می‌گذرد ببینی. ۲.پرکار بود یعنی بدون اینکه اهل جنجال و هیاهو باشد معمولا کارهای سخت تر را انتخاب میکرد و بیشتر کار میکرد. ۳‌. بی سر و صدا و کم حرف بود. ۴.ولایت پذیر و دارای روح اطاعت بسیار بالایی بود به طوری که اگر یک کودک بر او ولایت میداشت از دستوراتش مو به مو اطاعت می‌کرد. 👆 بخشی از ویژگی های شخصیتی شهید مهدی زاهد لویی به نقل از نزدیکترین دوستانش و اما یک خاطره از شهید درباره روز مادر: یه روز بهم زنگ زد گفت فلانی بیا سرکوچه مون بریم یه جایی اگه وقت داری منم موتور رو برداشتم و رفتم سرکوچه شون، روز مادر بود. با هم رفتیم شیرینی فروشی ، یه جعبه شیرینی خرید و گفت راه بیفت.... رفتیم یه کوچه دو متری و در یه خونه رو زد یه خانم مسنی اومد دم در مهدی روز مادر رو بهش تبریک گفت و جعبه شیرینی رو تقدیم کرد و رفتیم... ازش پرسیدم جریان چی بود مهدی گفت اون خانمی که دیدی چند سالی هست که میشناسمش بچه هاش ولش کردن رفتن،گفتم بذار برای روز مادر کمی خوشحالش کنم که چشم انتظار بچه هاش نمونه... بله رفقا باید مثل همیشه اعتراف کنم که شهادت اتفاقی نیست
دلنوشته بسیار قشنگ نوجوانی که بچه محل آقا مهدی هستن 😍🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!… با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم؟ چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر گناه کرده ام که این گناهان چون پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای شهیدم ، تو اینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بود.دلم واسه ایستگاه صلواتیایی که بودی تنگ شده 😭