eitaa logo
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷🏴
227 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
32 فایل
💠کانال رسمی طلبه بسیجی #شهید مدافع امنیت #مهدی #زاهدلویی💠 با مدیریت خانواده محترم شهید ولادت: ۳۰ دی ماه ۱۳۸۱ شهادت: ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۱ ✨مزار شهید: قم، خیابان امامزاده ابراهیم (ع) آستان امامزادگان شاه ابراهیم و محمد(ع) خادم: @zahedlooee_khadem313
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بنام آنکه حیات و ممات در ید قدرت اوست✨ 💎💎 مهندس، مایل نبود که بااو گفت وگو کنیم، چندبار از قلاب مافرار کرد، امابالاخره گیرافتاد. البته، پس از آن که قول دادیم نامش را در کتاب ننویسیم. مامهندس را ساعت هشت صبح ملاقات کردیم توی اتاقِ کنفرانس شرکتی که ریاستش رابه عهده داشت. او کت و شلوار قهوه ای پوشیده بود. بدنی عضلانی، موهای بلند ولبخندی درخشان داشت. چشمان گیرا وسبز مهندس در چهره بُرنزه اش، درشت تر به نظر می رسید. صورتش گرم، خوشامدگو وپراز وعده بود. بر همین اساس، فهمیدم که مصاحبه خوبی در پی خواهیم داشت. شنیده بودم که مردی خودساخته ودرستکار است؛ ودر حرفه اش بسیارموفق، بی خود نبود که آن همه اعتماد به نفس در صورتش موج می زد. به اوگفتم: _شماخیلی سعی کردید که این مصاحبه، انجام نگیرد. چرا؟ محجوبانه گفت: _درست می فرمایید. انکار نمی کنم. قصد نداشتم زیربار مصاحبه بروم. اگربه این خاطر، شما را رنجانده ام معذرت می خواهم. باهمه وجودم تقاضای بخشش دارم. خواهش می کنم رفتار را به دل نگیرید.،،، برای اینکه بفهمید چرا از مصاحبه فرار می کردم باید چند دلیل را کنارهم بگذارم: اولا؛ از مدت ها پیش، تصمیم گرفته ام که دیگر داستانم را برای کسی تعریف نکنم. وقتی تعریف می کنم حس بدی به من دست می دهد. _ثانیاواهمه داشتم که اسمم را فاش کنید. -هنوز هم واهمه دارید؟ +نه حالا به شما اعتماد دارم. _ثالثا؟ +نمی خواستم و نمی خواهم فکر کنید آدمی توهم زده، لاف زن و کمی دیوانه هستم. _ماچنین فکری درباره شما نمی کنیم. +برای گفتن این حرف، خیلی زود است. تا داستانم را نشنیده اید... 📚 جمال صادقی به کانال رسمی «شهید مهدی زاهدلویی» در ایتا بپیوندید: ✨🌴✨ http://eitaa.com/joinchat/164692215C8b9dba5228
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ فصل سوم ⭕️ شمشیر ذوالفقار رجب چند روزی خانه ماند؛ تا اینکه آن مسافر خارجی از ایران رفت و او برگشت سر کارش. امیر هنوز یک سالش نشده بود که عموهای رجب بالاخره بعد از چند سال زمین های پدری اش را فروختند و ارثیه ی خوبی به ما رسید. با پولی که به دست آوردیم، در یکی از محله های جنوب تهران به نام وصفنارد هفتاد متر زمین خریدیم و خانه را ساختیم. فصل چهارم ⭕️تولد یک پروانه: مقداری طلا و سکه داشتم که از فامیل هدیه گرفته بودم، همه را دادم به رجب تا خرج ساخت خانه کند. خودش هم کمی پول پس انداز کرده بود؛ اما همچنان برای تکمیل خانه کافی نبود. بالاخره با قرض و قوله کار را پیش برد و دو اتاق کنار هم ساخت؛ یکی دوازده متری و یکی هم نُه متری. مثل همه ی خانه ها یک حوض کوچک وسط حیاط ساختیم؛ کمی آن طرف تر هم آشپزخانه. دیوار اتاق ها را گچ و خاک کردیم و وسایل را چیدیم. پول کافی برای خرید پنجره نداشتیم؛ با نایلون و پتو پنجره طرف خیابان را پوشاندم. هر بار که طوفان می آمد، تمام زندگی را گرد و خاک برمی داشت. فرش ها را به سختی می بردم داخل خیاط و خاکشان را می تکاندم. نایلون را دوباره با میخ به دیوار می زدم و تا قبل از آمدن رجب همه چیز را مرتب می کردم. بزرگ ترین حُسن وصفنارد این بود که آب لوله کشی داشت و احتیاج به آب انبار نداشتیم. با اینکه محله ی فقیر نشینی بود، اما دولت تمام خانه ها را لوله کشی کرده بود. دوری از مادرم مثل گذشته برایم سخت نبود. به تنهایی عادت کرده بودم. رجب شیفت کاری اش تغییر کرد؛ غروب می رفت سر کار و هفت و هشت صبح برمی گشت خانه. از خستگی غش می کرد؛ من هم باید امیر را آرام می کردم تا مزاحم خواب او نشود. ادامه دارد... 🥀 روایت زندگی بانو زهرا همایونی؛ مادر شهیدان✨ ✨ 📙 📎|ڪانال‌ رسمی شہید‌مهدے‌ زاهدلویے‌|° ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ 🆔@shahid_zahedlooee ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
📌دشمن شناسی🪓 فعاليت تشكيلاتي و سازمان يافته، تأثير مهمي در پيروزي يك جريان دارد. ناكثين با آگاهي از نقش و تأثير فعاليت سازماني تلاش كردند تا در قالب يك گروه، حزب و سازمان، متشكل شوند و اهداف خود را به آساني پيش ببرند. علي(ع) بيان مي دارند، با اينكه اهل باطل در درون خود جهنمي از اختلاف و تفرقه دارند، اما در مقابل حق متحد بوده و در قالب يك تشكل به مقابله با حق مي پردازند. علي(ع) در نهج البلاغه آنگاه كه سخن از پيمان شكنان مي كند بر روي اين نكته تأكيد مي كند كه اينان گروهي متشكل و سازمان يافته هستند. دشمنان براي رسيدن به اهداف خود با يكديگر متحد شده و همكاري مي كنند. علي(ع) طلحه و زبير، يعلي بن اميه و عبدالله بن عامر را مثال مي زند و مي فرمايد: «با اينكه طلحه و زبير از شورشيان عليه عثمان بودند هزينه سپاه خود را در جنگ جمل از طريق فرمانداران عثمان تأمين مي كردند به طوري كه يعلي بن اميه كه از طرف عثمان در صنعا حكومت مي كرد و اموال زيادي اندوخته بود چهار هزار دينار و هفتصد شتر در اين راه، در اختيار زبير قرارداد.» عبدالله بن عامر نيز كه از فرمانداران عثمان بود همين اندازه بودجه سپاه را تأمين كرد و شتري به نام عسكر در مقابل ششصد درهم در اختيار طلحه قرار داد. ابن ابي الحديد مي نويسد: وقتي طلحه و زبير شورش كردند، معاويه در نامه اي به زبير از وي به عنوان اميرالمؤمنين ياد مي كند: «به نام خداوند رحمان و رحيم، به بنده خدا، زبير امير مؤمنان، از معاويه پسر ابوسفيان. درود بر تو، همانا من براي تو از اهل شام بيعت خواستم، آنان پذيرفتند و دسته جمعي اطاعت نمودند. بر شما باد كه بصره و كوفه را در يابيد كه فرزند ابوطالب بر شما سبقت كرد. بعد از به دست آوردن اين دو شهر، ديگر مشكلي در كار نيست و من بعد از تو با طلحه بيعت نمودم. پس خونخواهي عثمان را اعلام كنيد و مردم را نيز به اين مطلب دعوت نماييد و بايد جديت فراوان و چابكي براي اين كار داشته باشيد.» اينجا است كه علي(ع) از اين مجموعه به عنوان حزب شيطان تعبير مي كند و مي فرمايد: «الا و ان الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله آگاه باشيد شيطان حزب خويش را گرد آورده و سواران و پيادگان لشكر خويش را فراخوانده است.» بنابراين، علي(ع) به مسلمانان هشدار مي دهد كه دشمنان براي رسيدن به مقاصد خويش و سرنگوني حكومت اسلامي، با همديگر متحد مي شوند و در قالب سازمان و يا حزب به مبارزه خود ادامه مي دهند. 📎|ڪانال‌ رسمی |° ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ 🆔 @shahid_zahedlooee ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️بدون تو هرگز: مردهای عوضی همیشه از پدرم متنفر بودم … مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه … آدم عصبی و بی حوصله ای بود … اما بد اخلاقیش به کنار … می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ … نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه دو سال بعد هم عروسش کرد …اما من، فرق داشتم … من عاشق درس خوندن بودم … بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد … می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم … مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم …چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت … یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد … به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی …شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود … یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند … دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد … اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره … گاهی هم ...، به شدت خواهرم رو کتک می زد … این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود … مردها همه شون عوضی هستن … هرگز ازدواج نکن … هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید … روزی که پدرم گفت … هر چی درس خوندی، کافیه … ادامه دارد... ✨داستان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند سیدعلی حسینی) 📎|ڪانال‌ رسمی |° ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ 🆔 @shahid_zahedlooee ━─━────༺🇮🇷༻────━─━