#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_چهارم
💚از شهدا و فرهنگ شهادت میگفت❤️
🔥#فتنه_داعش👿
👈مي گويند#تاريخ مرتب#تكرار مي شود،فقط اسم ها عوض مي شود،وگرنه بسياري از اتفاقات سال ها و قرن هاي گذشته، با نام هايي جديد#تكرار ميگردد.از روزي كه⚡#بيداري_اسلامي منطقه ي ما را فراگرفت،🔥#آمريكا و🔥#اسرائيل با كمك#حاكمان_فاسد_منطقه،يك نوع#كودتا را در كشور#سوريه به راه انداختند.
🌷@shahidabad313
🌟آنان مي خواستند وانمود كنند كه#سوريه هم مانند#تونس و#ليبي و#مصر و#بحرين و ... درگير⚡#بيداری_اسلامي شده!اما#تفاوت آشكار#بحران_سوريه با ديگر كشورها، حضور تروريست هاي صدها كشور در قالب#قيام_مسلحانه ضد دولت#سوريه بود!
⚘@pmsh313
🌟شكي نبود كه دولت مردمي#سوريه تاوان#حمايت از#محور_مقاومت را پرداخت مي كرد.تروريست هاي سوري صدها انسان بي گناه را فقط به جرم#حمايت از#دولت_قانوني اين كشور به خاك و خون كشيدند.آنچه كه ما از#خوارج زمان☀️#امير_المؤمنين_علي(علیه السلام) شنيده بوديم در رفتار اين⚡#قوم_وحشي مشاهده كرديم.دولت هايي كه ادعا مي كردند نظام#سوريه ظرف شش ماه نابود خواهد شد، شاهد بودند كه گروه هاي مردمي به حمايت از دولت#سوريه برخواستند.
🌷@shahidabad313
🌟مدتي بعد خشن ترين گروه هاي مسلح در غالب دولت اسلامي#عراق و#شام (با نام#داعش) اعلام موجوديت كرده و حملات گسترده اي را آغاز كردند.
آنان روي فاسدترين ظالمان تاريخ را سفيد كردند.كارهايي از اين قوم سر زد كه تاريخ از نوشتن آن#شرم دارد!اما همه مي دانستند كه⚡#اسرائيل و حامي هميشگي آن يعني⚡#آمريكا عامل اصلي ايجاد و حمايت⚡#داعش هستند.
⚘@pmsh313
🌟اوايل سال 1393⚡#داعش توانست در#عراق براي خودش زمينه ي#نفوذ را فراهم كند.سپس شهر#موصل و چندين منطقه ي ديگر با#خيانت نيروهاي وابسته به⚡#صدام، به اشغال⚡#داعش درآمد. آنان هزاران#شيعه و#سني را تنها به جرم مخالفت با نظرات⚡#داعش اعدام كردند.
🌷@shahidabad313
🌟اوضاع#عراق عجيب و غريب شد.☀️#آيت_الله_سيستاني#حكم_جهاد صادر كرد. صدها زن و مرد#شيعه و#سني آماده ي مبارزه با⚡#داعش شدند.🌷#هادي در اين ايام در حوزه ی☀️#نجف مشغول#تحصيل بود.با اعلام#حكم_جهاد، از مسئولان نيروهاي مردمي (حشدالشعبي) تقاضا كرد كه با#اعزام او به جبهه ي نبرد با⚡#داعش موافقت كنند. اما مسئول نيروها كه از دوستان🌷#هادي بود با#اعزام او مخالفت كرد.
⚘@pmsh313
💢او سال قبل نيز از آنها خواسته بود كه براي دفاع از☀️#حرم به كشور#سوريه#اعزام شود اما مخالفت شده بود.اين بار تقاضاي مكرر او جواب داد.🌷#هادي توانست خود را به جمع نيروهاي مردمي برساند.او از زماني كه در#ايران بود، در كارهاي هنري فعاليت داشت. توليد#فيلم و#عكس از برنامه هاي🌷#شهدا و ... از كارهاي او بود.
🌷@shahidabad313
💢حالا همين برنامه ها را در قالب نيروهاي مردمي#عراق آغاز كرده بود.تهيه ي#فيلم،#خبر و#عكس از نبردهاي شجاعانه ي نيروهاي مردمي. 🌷#هادي هر جا قدم مي گذاشت از🌷#شهدا مي گفت؛ از🌷#ابراهيم_هادي، از🌷#شهيد_دين_شعاري و...
⚘@pmsh313
🍂او براي#رزمندگان و فرماندهان#حشد_الشعبي از خاطرات🌷#شهيدان#دفاع_مقدس مي گفت و آنها را با🌷#فرهنگ_شهادت آشنا مي كرد.آنها تشنه ي #فرهنگ_انقلابي بسيجيان ما شده بودند.اين#عطش باعث شد كه فرماندهان#حشد_الشعبي از🌷#هادي بخواهند براي تهيه ي#چفيه و#پيشاني_بند و#پرچم راهي#ايران شود.
🌷@shahidabad313
🍂آنها مبلغي حدود#صد_ميليون_تومان در اختيار🌷#هادي قرار دادند تا براي تهيه ي اين اقلام به#ايران برگردد.آنقدر در#عراق به او
#اعتماد پيدا کردند که اين مبلغ#پول را به او دادند و خواستند هر چه سريع تر، اين#اقلام_فرهنگي به کساني که در#خط_مقدم جنگ عليه#داعش هستند برسد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💠قسمتی از #دلنوشته شهید دکتر مصطفی چمـران؛
♦️ای حسیـن!
در کربلا، تو #یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی ، می بوسیدی ، وداع می کردی..آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم تو دست مهربان خود را، بر #قلب ♥️سوزان من بگذاری⁉️
و #عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟
#شهید_مصطفی_چمران🌹
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
برایــــمان قصہ ی #عطش را
با لبہــــای خشڪیده
روایتـــــ میڪند...
#صبحتون_شهدایی🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠#خاکریز_اسارت
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت چهل و ششم:در آغوش غواصان کربلای۴
🔘بعد از یه هفته وضعیت ویژه و استثنایی در استخبارات و تقدیم یه شهید زیر شکنجه، ظاهرا مامورین استخبارات فهمیدن چیزی از ما گیرشون نمیاد و دقِ دلشون رو سر اون روحانی وارسته و نستوه(شهید متقیان) خالی کردن و به این نتیجه رسیدن که ما یه مشت بسیجی بی ترمزیم که هیچی از مسائل نظامی و اسرار جنگ حالیمون نیست. نوبت به انتقالمون به جایی دیگه رسید. دوباره سوارمون کردن تو یه ماشین مخصوص و با دست و چشم بسته از خیابونای بغداد ما رو عبور دادن و وارد مقر جدیدی کردن که اسمش#پادگان_الرشید بود. داخل پادگان الرشید زندانی بود که به اون غرفه های الرشید می گفتن. حدود ۴۰۰ نفر از بازمانده های غواصان کربلای چهار حدود یه ماه و نیم بود که در اینجا زندانی بودن.
🔘با ورود به داخل مقر منتظر بودیم این بار نیز ما رو از#تونل_مرگ عبور بدن ، ولی خوشبختانه این بار به هر دلیلی که بود بسلامت وارد مقر پادگان شدیم و خبری از تونل مرگ و وحشت نبود. یه بار دیگه آمار و اسامیمون رو خوندن و درِ قلعه مانندِ بزرگ آهنی بر روی ما باز شد. یک یک وارد شدیم. غواصای باقیمانده از عاشورای خونین کربلای چهار با روی گشاده به استقبالمون اومدن و ما را به آغوش کشیدن و خوشآمد گفتن. اوضاع عجیبی بود. ده غرفه کوچکِ دوازده تا چهارده متری و یک سالن تنگ و باریک و چند تا دستشویی. توی هر غرفه بین چهل تا چهل و پنج نفر بود و ما هم بهشون اضافه شدیم و جاشونو تنگ تر کردیم.
🔘غواصانی که روزای طولانی تو آبهای خروشان اروند شنا کرده بودند و روزی چند ساعت داخل آب بودن، حالا یه ماه و نیم بود که رنگِ حموم بخودشون ندیده بودن. موی سر و ریش بلندشون آدمو یادِ انسانای نخستین مینداخت. هنوز چند نفری ازشون همون لباس غواصی رو بر تن داشتن. زخماشون عفونت کرده بود و بوی عفونت همه جا رو گرفته بود. روزانه آب کمی بصورت جیره بندی وجود داشت که صرف نوشیدن در حد رفع#عطش می شد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۷۹)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و هفتاد و نهم:عطش برای یادگیری
🍂بعد از برقراری آتش بس بین ایران و عراق، آسایشگاهای چهارده گانه تکریت یازده، هر کدوم تبدیل شده بود به دانشکدههای کوچکی که همه نوع کلاس زبان، ریاضی، تاریخ، قرآن، اعتقادات، احکام تا شیمی و فیزیک و غیره یافت می شد و کلاسها از دو نفر تا ده نفره وجود داشت و گاهی وقتها برای سر خاروندن نداشتیم. نکته قابل توجه در این مقطع#عطش فوق العاده افراد برای یادگیری بود. هر چند نفر دور هم جمع می شدن و با التماس از کسی که چیزی بلد بود میخواستن کلاسی براشون برگزار کنه و چیزی یادشون بده.
🔸️در تمامی طول عمرم تا به امروز چنین شوق و عطشی برای هیچ کار علمی و آموزشی به اندازه آن یکسالی که در بند یک اردوگاه تکریت یازده شاهدش بودم ندیده ام. کار بجایی رسیده بود که مدرسین به شدت تحت فشار قرار داشتن. نه میشد به این نوجوون و جوونهایی که با علاقه و التماس میومدن و درخواست کلاس داشتن نه گفت! و نه توانایی معدودِ اساتید، جوابگوی این همه نیاز بودن. افرادی که به عنوان استاد، کلاسی رو برگزار میکردن هم که هیچ منبعی جز محفوظات و دانستههای قبلی خودشون در اختیار نداشتن. نه کتابی وجود داشت و نه دفتر و قلمی در میون بود. کاغذ و قلم ما همون بود که قبلاً توضیح دادم.
📌یادم هست در مقطعی در روز، هفت جلسه کلاسهای مختلف از تفسیر قرآن و تاریخ اسلام تا احکام و اعتقادات و آموزش سخنوری داشتم و این در حالی بود که خودم به شدت نیاز داشتم در کلاسی شرکت کنم و چیزی یاد بگیرم، اما نیاز و فشار بچه ها مانع از اون بود که بجز پرداختن به قرآن و تدریس کار دیگهای انجام بدم. در هر آسایشگاه هم معمولاً چهار، پنج نفر بیشتر وجود نداشتن که بتونن تدریس کنن و این تعداد به هیچ وجه جوابگوی نیاز و درخواستهای متعدد نبود. لذا فکری به ذهنم رسید که بتونه تا حدودی این خلاء رو پر کنه و اون#تربیت معلم و سخنران بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه_و_پنجم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️حمله به خودرو عراقي
💥در روي جادة خاكي با آرايش باز راه مي رفتيم كه ناگهان يك خودرو عراقي در روي جاده ـ در حالي كه به سمت ما مي آمد ـ ديده شد. يكي از سربازان دستة
شناسايي كه عرب زبان هم بود، روي جاده نشست و خودرو را نشانه گرفت. ما به هر سو پراكنده شديم.
🔸️#سرباز_شجاع با صداي بلند و به زبان عربي رو به خودرو عراقي گفت: «ايست!» خودرو، حامل يك افسر، دو سرنشين و يك راننده بود كه فرصت واكنش پيدا نكردند. آنان در يك لحظه متوجه ما شدند و فكر نمي كردند آزادانه بتوانيم در داخل محاصرة آنها روي جاده راه برويم. با ترس و وحشت ما را نگاه كردند.
🔹️راننده سرعت خود را كم كرد كه ناگهان با صداي سرنشينان، خودرو با سرعت بسيار زياد فرار كرد و ما هم با رگبارهاي متوالي خودرو را نشانه رفتيم كه راننده و سرنشينان در اثر عجله و وحشت، از جاده خارج و به ته دره سقوط كردند و خودرو به آتش كشيده شد. در اثر تيراندازي، عراقي ها متوجه ما شدند و به سوي ما تيراندازي كردند كه بدون هيچ تلفاتي و با سرعت از آن محل دور شديم.
🔸️آب قمقمه هايمان تمام شده بود و بسيار تشنه بوديم. به شدت احساس ضعف مي كرديم و نمي توانستيم خوب ببينيم. همه دنبال آب بوديم؛ ولي از آب خبري نبود و منطقه پر بود از مارهاي كشنده. در همين زمان ياد نقطه اي افتادم كه پيش از اين براي رزم شبانه و آموزش سربازان به آنجا رفته بودم و مي دانستم چند بركة كوچك در آنجا بود.
🔹️آن منطقه چندان دور نبود؛ بنابراين به آن سمت
رفتيم. حدود ظهر به آن مكان رسيديم. پاي هيچ كس به آنجا نرسيده بود. آب بركه ها لجن بسته بود و پر بود از قورباغه و زالو. بچه ها خود را روي آب انداختند و نگاه نمي كردند كه چه ميخورند. من هم دستمالم را روي آب انداختم و نوشيدم.
🔸️آبي بسيار تلخ و زهرآگين بود؛ ولي براي رفع#عطش خوب بود. قمقمه هايمان را پر كرديم و پس از استراحتي كوتاه، حركت كرديم. پس از يك
ساعت راهپيمايي، به يك تقاطع رسيديم كه پيش از اين در آنجا يك حمام صلواتي بود و رود باريكي هم از آن مي گذشت و به همين دليل هم حمام را در
آنجا ساخته بودند. به دليل وجود آب، حدس مي زديم عراقي ها در آن مكان نمايان حضور دارند. از آن مكان دور شديم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯