#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_ششم
💚پرواز❤️
👈شكست هاي پي در پي باعث شده بود كه توان نظامي⚡#داعش كم شود. آن ها در چنين مواقعي به سراغ نيروهاي⚡#انتحاري رفته و يا اينكه خود را در ميان زنان و كودكان مخفي مي كنند.آن روز هم نيروهاي مردمي بلافاصله با خودروهاي مختلف به سوي مناطق درگيري⚡#اعزام شده و با پشتيباني سلاح هاي سنگين مشغول پيش روي و پاكسازي #مناطق مختلف بودند.
🌷@shahidabad313
💢نزديك#ظهر روز يكشنبه 26#بهمن 1393 بود كه🌷#هادي به همراه ديگر دوستان و فرماندهان عملياتي، پس از ساعتي#جنگ و#گريز، به روستاي مکيشفيه در بيست كيلومتري#سامرا وارد شدند. ساختمان كوچكي وجود داشته كه بيست نفر از نيروهاي#عراقي به همراه🌷#هادي به داخل آن رفته تا هم#استراحت كنند و هم براي ادامه كار تصميم بگيرند.
⚘@pmsh313
💢بقيه ي نيروها نيز در اطراف روستا حالت#تدافعي داشته و شرايط دشمن را تحت نظر داشتند.درگيري ها نيز به طور#پراكنده ادامه داشت.هنوز چند دقيقه اي نگذشت كه يك#بولدوزر از سمت بيرون روستا به سمت سنگرهاي نيروهاي#مردمي حركت كرد. بدنه ي اين#بولدوزر با ورقه اي#آهن پوشيده شده و حالت#ضد_گلوله پيدا كرده بود.به محض اينكه از اولين#سنگر عبور كرد نيروها فرياد زدند:#انتحاري،#انتحاري، مواظب باشيد...
🌷@shahidabad313
💢درست#حدس زده بودند. اين#خودرو براي#عمليات_انتحاري آماده شده بود. چند نفر از نيروهاي#مردمي با#شليك آرپي جي قصد#انفجار#بولدوزر را داشتند.برخي مي خواستند#راننده را بزنند اما هيچ كدام ممكن نشد حتي گلوله ي آرپي جي روي بدنه ي آن اثر نداشت.
⚘@pmsh313
⚡يكي از#رزمندگان که#مجروح شده و در مسير#بولدوزر قرار داشت مي گويد: اين#خودرو به سمت ما آمد و ما از مسيرش فاصله گرفتيم، بلافاصله فهميديم كه اين#بولدوزر#انتحاري است! هر چه تيراندازي كرديم بي فايده بود.فاصله ي ما با🌷#هادي_ذوالفقاري و ديگر دوستان زياد بود.
🌷@shahidabad313
💢يك باره حدس زديم كه#خودرو به سمت آن ها مي رود.هر چه که#داد و#فرياد کرديم، صدايمان به#گوش آنها نرسيد. صداي#بولدوزر و گلوله ها#مانع از رسيدن صداي ما مي شد.🌷#هادي و دوستان رزمنده اي كه در آنجا جمع شده بودند،متوجه صداي ما نشدند.لحظاتي بعد صداي انفجاري آمد كه#زمين و#زمان را لرزاند! صدها كيلو#مواد_منفجره، براي لحظاتي#آسمان را#سياه كرد.
⚘@pmsh313
💥وقتي به سراغ آن#ساختمان رفتيم، با يك#مخروبه ي كوچك مواجه شديم!#انفجار به قدري عظيم بود كه پيكرهاي🌷#شهدا نيز قادر به#شناسايي نبود.خبر🌷#شهادت بهترين دوستانمان را شنيديم.#جنگ است ديگر، روزي🌷#شهادت دارد و روزي#پيروزي، البته براي انسان#مؤمن،🌷#شهادت هم#پيروزي است.
🌷@shahidabad313
💢روز بعد خبر رسيد كه🌷#هادي_ذوالفقاري#مفقود شده و پيكري از او به جا نمانده! همه ناراحت بودند. نمي دانستيم چه كنيم. لذا به دوستان ايراني🌷#هادي هم خبر رسيد كه#هادي#مفقود_الجسد شده.خبر به#ايران رسيد. برخي از دوستان گفتند: از نمونه ي#خون#مادر🌷#هادي براي#آزمايش DNA استفاده شود تا بلكه قسمتي از پيكر🌷#هادي مشخص گردد.
⚘@pmsh313
💢نيروهاي#عراقي بسيار ناراحت بودند.#لب_خندان و چهره ي#دوست داشتني اين طلبه ي#رزمنده هيچ گاه از#ذهن ما پاك نمي شد.پس از مدتي#اعلام شد كه با شناسايي برخي پيكرها فقط#شش نفر از جمله🌷#هادي#مفقود شده اند.از🌷#هادي هم فقط لاشه ي#دوربين عكاسي اش باقي مانده بود.
🌷@shahidabad313
💢تا اينكه خبر دادند#پيكر شهيدي با چنين مشخصات از اطراف روستا#كشف و به#بغداد منتقل شده.#سيد_کاظم که مشخصات را شنيد بلافاصله گفت احتمالاً🌷#هادي است خودش به#بغداد رفت و او را#شناسايي كرد.در اصل پيکر🌷#هادي_ذوالفقاري بر اثر#انفجار پرت شده بود.
⚘@pmsh313
🌟يک نفر در حال عبور از#معرکه#پيکر او را مي بيند و#پلاک را براي اطلاع خبر🌷#شهادت برمي دارد.بدن🌷#شهيد بي پلاک آنجا مي ماند. تا اينکه او را به#بغداد انتقال مي دهند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_ششم
🔷️حلال مشكلات ص ۹۲
✔يكي از دوستان شهيد
💚مثل هميشــه حلال مشكلات❤️
🔷️از جبهه برميگشــتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛
🔷️الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول مي خواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ســراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟
🍁@shahidabad313
🔷️خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم:#فقط بايد خدا کمک کند.
🔷️من اصلا نميدانم چه كنم!در همين فكر بودم که يك دفعه ديدم ابراهيم ســوار بر موتور به ســمت من آمد. خيلي خوشحال شدم.
🍁@pmsh313
🔷️تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي مي خواســت برود اشــاره کرد: حقوق گرفتي؟!
گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست.
🔷️دســت کرد توي جيب و يک دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمي گيرم، خودت احتياج داري.
🔷️گفت: اين#قرض_الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
🍁@shahidabad313
🔷️آن پول خيلي#برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم.
🔷️خيلي دعايــش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رســاند. مثل هميشــه حلال مشكلات شده بود.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه_و_ششم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥ساعت حدود پنج عصر بود و چيزي به تاريكي هوا نمانده بود. بسيار خسته بوديم و كنجكاو شديم كه آن محل را كاوش كنيم؛ چون اين محل در دره قرار
داشت و امكان ماندن عراقي ها در آنجا وجود نداشت. بسيار آهسته و با احتياط
كامل وارد محوطه شديم. هيچ كس نبود و سنگرها خالي بودند؛ ولي بويي آزار دهنده همه جا پيچيده بود.
🔸️به داخل چند سنگر نگاه كرديم. در آنجا اجساد
شهدايي آغشته به خون با پيكرهاي سوراخ سوراخ شده بود. بوي اجساد همه جا پيچيده بود. مقداري كنسرو و آذوقه پيدا كرديم و به داخل دره رفتيم كه رودي هم در آنجا جاري بود. چند نفر از نيروهاي خودي در داخل آب به شهادت رسيده بودند كه نشان از درگيري شديدي در طي چند روز گذشته داشت.
🔹️هوا تاريك شده بود. ديگر توان راه رفتن نداشتيم و احتياج شديدي به خواب داشتيم؛ بنابراين در همان مكان مانديم و به نوبت نگهباني داديم تا غافلگير
نشويم. مقداري كنسرو و مواد غذايي خورديم و به حالت آماده چرت زديم. خستگي زياد باعث شده بود اعصاب همه ضعيف شود. كسي حرف نميزد.
🔹️پاي بيشتر ما تاول زده بود؛ ولي از اينكه نزديك آبي سالم بوديم، احساس خوبي داشتيم و اميدوار به ادامة حركت بوديم.تا آن زمان قدر آب را نمي دانستم كه چه قدر ارزشمند است. مي خواستيم جلو آب را بگيريم تا هدر نرود و همه را نگه داريم؛ چون پيكر شهداي تشنه لب را ديده بوديم و خودمان هم تشنگي را تجربه كرده بوديم.
🔸️به هيچ چيز جز نحوة درگيري با دشمن و خروج از محاصره و ملحق شدن به نيروها فكر نمي كردم. همه ساكت و نگران همديگر را نگاه مي كردند و در حين شنيدن كوچكترين صدايي، دست به سلاح هايشان مي بردند.
💥همراه با يكي از درجه داران با ساير افراد صحبت كرديم و خاطرنشان كرديم كه بايد همة سختي ها را تحمل كنيم و در صورت برخورد با دشمن، فرصت را از دست ندهيم.
🔸️در پايين جاده در داخل شياري عميق استراحت مي كرديم كه صداي خودروهاي سنگين عراقي ها به گوش مي رسيد كه به طرف ايران نيرو و تداركات ارسال مي كردند. مي دانستيم از ديد عراقي ها مخفي هستيم و تا روشن شدن هوا خطري ما را تهديد نمي كند. به نوبت استراحت كرديم. هوا سرد بود و
در آغوش همديگر استراحت مي كرديم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯