📸| #پروفایل_دلبرانہ
🔻زندراسلام
زنده ..
سازنده ..
ورزمندهاست🙂☝️
✌️🏻بہشرطےکہلباسرزمش،
لباسعفتشباشد(:"🌱
#شھیدبهشتی
🌱 j๑ïท••↷
『@shahidegheirat🌹』
مردمی ڪہ داعش و ناامنی را لمس کردند
خوب فهمیدهاند کہ
نباید پشت ڪشورشان را خالی ڪنند؛
°○✌️🏻🇮🇷○°
#مشارکت_حداکثری
#انتخاب_درست_کار_درست
#ما_منتظر_انتخاباتیم
┅┅═•❥◎•🦋•◎❥•═┅┅
@shahidegheirat
┅┅═•❥◎•🦋•◎❥•═┅┅
#نجوا_با_شهدا💞
🌱برادرشہید میدونی یعنیچی؟؟
یعنے:↷°"
•| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند
•| یاد نگاهش بیوفتــے ....
•| و در و باز نکنے ...‹‹‹🍃°
•| یعنے محرم اسرار قلبت
•| آن اسرارےکه هیچکس نمےداند ...
•| بین خودت و ...
•| خــ♡ــدا و ...
•| برادرشهیدتــــ♡
•| باشد ...‹‹••
↺امتحان کٌن ...
زندگےات زیباترمیشود🌿
°|• #شهید_غیرت ـღ شهید علی خلیلی •|°
╭─❀••❈✿♡✿❈••❀─╮
@shahidegheirat
╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
☕️| قࢪار شبانہ #ناے_سوختہ📚 #قسمت_دهم #فصل_اول:شهادت🌹 خانمی🧕 که از پشت پنجره خانه اش بنر بزرگی از ت
☕️| هرشب یڪ فنجان ࢪمان
#ناے_سوختہ📚
#قسمت_یازدهم
#فصل_اول:شهادت🌹
مادر تمام طول مسیر را در کنار #علی نشسته بود،
سکوت سنگینی عقب آمبولانس🚑 حاکم بود؛ نه حرفی🗣! نه اشکی💦!
جوان👱♂ هم هر از چند گاهی یک سرکی می کشید تا مبادا مادر کفن را باز کند، مادر سرش روی تابوت⚰ گذاشته بود؛ که یاد آن ۹ ماهی افتاده بود که با #علی حرف می زد😌 اما او را نمی دید و فقط با دستش✋🏻 را لمس میکرد؛
دل جوان تاب نیاورد، سرش را از روی صندلی بلند کرد و خودش را نشان داد.
–مادر! می خواین براتون روضه بخونم!؟
آنقدر دلش هوایی شد که یادش رفت به حضور جوان اعتراض کند.
–بخون پسرم، بخون.😔
و تا بهشت زهرا(س) او می خواند🎤 و مادر با گلاب اشک هایش💧 تابوت #علی را غسل می داد.
نوبت به تدفین رسید.
اینجا هم حاجی فکر همه چیز را کرده بود،✨ جای پدر و مادر جلوتر از همه مشخص بود،
تا شلوغ نشده بود باید به آنجا میرفتند نگاه👁👁 مادر لحظهای به اطراف چرخید. چقدر باشکوه!💫
همه چیز آماده و مرتب بود. تابوت ⚰ روی زمین نشست، پدر نظارهگر تابوت شده بود؛😞 مادر هم نشست.
صدای ضربان قلب💓 او تنها صدایی بود که در میان آن همه شلوغی در گوشش👂🏻 پیچیده بود.
–گرومپ! گرومپ!
انگار ثانیه ها🕐 هم ضربان قلب💓 او حرکت میکردند، کندِ کند.
–تیک! تاک! تیک! تاک!
درب تابوت⚰ باز و نفس در سینه مادر حبس شد.🤭
دستهایش✋🏻 را با التماس دراز کرد عجیب بود! اما برای مدتی چشم هایش هیچ کس را نمی دید.😰😓
–پس دوستانت کجان؟ چرا هیچ کس نیومده؟ مگه نمی گفتی یه عالمه رفیق دارم!!؟🤔🤨
۱۴ هزار نفر جمعیت یکباره از مقابل دیدگان مادر محو شد و فقط #علی بود و #علی.😍💚
#علی خلیلی با پیراهن سفید⚪️ بیرون آمد و در مقابل نگاه نگران😟 پدر و مادر و ناآرامی💥 جمعیت، آرام قدم در خانه ابدی اش گذاشت.🌱
نفسهای مادر به شماره افتاده بود.
پلک هایش ثانیهای به هم نمیخورد،
اما صورتش خیسِ خیس بود.😭
میترسید از اینکه حتی لحظهای از این لحظات آخر را از خود بگیرد.
فرصت برای حرف زدن زیاد بود،
برای درد دل، اما آغوش گرم و مهربان🧡 #علی داشت برای همیشه بسته میشد و مادر باید اندازه باقیماندهی عمرش از آغوش او گرما☀️ می گرفت،
می بویید و بوسید.😘
با دستهایش🖐🏻 محاسن و صورت استخوانی پسرش را نوازش میکرد.
–چقدر صورت لاغر شده مادر!!!😥
این دو ماه خیلی اذیت شدی؛حلالم کن! اگر مادر خوبی نبودم، اگه برات کم گذاشتم....
می سپارمت به مادرِ مادرا!!😍❤️
انشالله خانم #فاطمهزهرا(س) مراقبت باشه....🌸🌷
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
19.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیشنهاد_استورے
بہ عـــشق نایب امامزماݩ
رای میدهم✌️🏻
عجبحلواۍقندےطُ...|🤤
#مشارکت_حداکثری
#ما_منتظر_انتخاباتیم
#انتخاب_درست_کار_درست
═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═
@shahidegheirat
═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═
#نجوا_با_شهدا💞
رفتے ولے کجا
که به دل جا گرفتہ اے
دل جاے توست
گرچہ دل از ما گرفتهای❤️
°|• #شهید_غیرت ـღ شهید علی خلیلی •|°
╭─❀••❈✿♡✿❈••❀─╮
@shahidegheirat
╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯