❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قࢪاࢪِ شبانہ #ناے_سوختہ📚 #قسمت_پنجاهوسوم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 «یکی از برنامههای ثابتش بود که قبل
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ
#ناے_سوختہ
#قسمت_پنجاهچهارم
#فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿
–آی آی! پام...پام له شد.😩
+ای وای ببخشید.عه عه! این چی بود!؟😜
–آآ.....ی! بمیری #علی! پامو شیکوندی!😣
+پاشید ببینم، کی بود گفت نماز شب بیدار میشم😏، یادتون رفت.😒
–نزن #علی جون! له شدیم؛ خوبه حالا پیامبری چیزی نشدی،😣 وگرنه فکر کنم قومتو با کتک هدایت میکردی!😒
بالاخره این قرار چه با شوخی😉 و چه با دعوا! به همت #علی آقا هر شب برقرار بود.🌴
ارتباط با مردم هم برای او در سایه ارتباط با خدا رنگ میگرفت.😇
خلق و خوی او، نگاه، بر خورد و کلام دلنشین او، همه و همه رنگ و بوی خدایی داشت.🌈
–چرا پشت این بنده خدا این حرف زدی!؟😞
چشمهای جوان بهت زده #علی را زُل زُل نگاه می کرد،😳
توقع این برخورد را نداشت. آخر به خیال خودش حرفی نزده بود.☹️
+قبلا ازش عذرخواهی کن!✨
–شوخی کردم #علی آقا، حرف بدی نزدم، اصلاً اشتباه شد!! خوبه؟
+برو برادر من،☺️برو عاقبت خودتو خراب نکن.☀️ این بنده خدا که هنوز اینجا نشسته، برو کارت سخت میشهها!!
–ول کن #علی جون! الان که فرصت این کارا نیست، حالا یه اشتباهی کردیم فوقش صدقه میدیم! خوبه!؟ جون خودم روم نمیشه بهش بگم!😞
+باید فکرشو میکردی.😇
وکیل همهی مردم بود، اصلا خودش را نمیدید.
غصه دلش فکر این و آن بود.🍃
ترازوی همه کارهایش هم رضایت خدا بود و بس.⚖🌼
محرم که می شد سر از پا نمیشناخت، گاهی چشمهایش از خستگی و خواب آلودگی کاسه خون میشد.☄
سه روز مانده بود به محرم و هنوز آشپزخانه هیئت برپا نبود، باید داربست میزدند و یک برزنت هم روی آن میکشیدند.
–زنگ بزن بیان داربست رو بزنن، بگو وقت نداریم.⌛️
+مگه من مردم!؟ خودم انجامش میدم.😎
–سخت #علی جون زمان نداریما، حواست هست!؟ مگه چند بار داربست بستی تا حالا!؟🤔
–کاری نداره. مثل این که نفست از جای گرم درمیادا🔥!!حواست به بودجهمون نیست!؟
–نه اینم حرفیه، راست میگی؛👌🏻 حواسم نبود، پس بسم الله.💪🏻
سه روز گذشته و غروب اولین روز محرم.🌄
و وقت برپایی هیئت، مراسم و پذیرایی بود.🏴☕️
–آقای خلیلی کجاست!؟ بچهها!! #علی رو ندیدین!؟
–نه آقا! اجازه! همین جا بودن، الان میرم دنبالش.🚶🏻♂
#علی خلیلی بعد از سه شبانه روز🌅 کار از فرط خستگی، مثل کودکی در پشت یکی از دیگ ها آرام به خواب رفته بود.😴
بی ریای بی ریا بود. یکی نبود بگوید: پسر جون این همه کار!؟؟🌟
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
#بدونتعارف
•
.
اینوبایدباخودمونروزیصدبارتڪرار
ڪنیمکھآقاامامزمانعجسربازِتنبلِ
بہدردنخوریکھنصفوقتشتومجازی
میگذرهلازمنداااااره !
سربازیکھفقطحرفباشہوعملنڪنه
نیازنداااااره !
یہسربازینیازدارهکھاولخودشوبسازه
بعدبرهسراغساختنِجامعہ
ودرآخرهمباشهادتشموانعظهوررو
برداره :))
#آرهمشتےاینجوریاس!
از ڪودڪی نمڪگیر روضہات بودم✨!'
ای همہۍ دار و ندارم..
-فاتحانِقـدس↯
علمداران دهـہنودے انقلاب'
『شہیدِغـــــیࢪت』
#نجوا_با_شهدا💞
روے نبودنت هم حسابے تازه وا کردم
یاد تو مے ارزد بہ بودن هاے خیلے ها...
﴿❀#شہید_غیرت♡شہیدعلـےخلیلے➺﴾
╭─❀••❈✿♡✿❈••❀─╮
@shahidegheirat
╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
-گفتگو مداحِ انقلابی مہدی رسولی
در برنامہ جہانآرا😍↯⇩
https://www.aparat.com/v/l81rY/
اندکی برنامہ طولانی هست اما خیلی دلنشینہ😌!'↻
نگاھِ غـرب بہ زن
از تخیل تا واقعیت!
جالبہ بدونید در غرب بہ راحتی مغازھ فروش زن دارن و گاهی خانمها حتی بہ قیمت یک شیشہ شراب میفروشن..؛
و جایگاہ زن مثل یک ڪالا پایین میارن.'
『@shahidegheirat』
- پـدر انقـلاب -
نـقش زن در جامعـھ بالـاتر از نـقش مرد اسـت !
براۍ اینڪہ زنـان علـاوھ بر اینڪہ خودشان یڪ قشـر فعـال در همہ ابعـاد هستند قشرهاۍ فعـال را در دامـن خودشـان تربیـت میڪنند🌻!'
عنـایتـے ڪہ اسلـام بـھ بانـوان دارد بیـش از مـردان اسـت :)🌿!
『شہیدِغـــــیࢪت』
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاهچهارم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 –آی آی! پام...پام له شد.😩 +ای وا
🌙قراࢪ شبانگاھ
#ناے_سوختہ
#قسمت_پنجاهوپنجم
#فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿
پاچههایش را بالا زده بود و یک راست می رفت سراغ دستشوییها.🚶🏻♂
بقیه را هم توی رودربایستی گذاشت.😓
بالاخره همه را بسیج کرد🔗
و آن روز شدند یک اکیپ نیروی کمکی برای خادم مسجد.😎✌️🏼
آخر کار هم قول گرفت بین خودشان بماند.🤫
#علی عادت داشت کارهای خوبش پنهان بماند.🌑 طرف حساب او خدا بود.😇
«رفته بودیم اردوی مشهد.🎒 من فقط تونسته بودم هزینه اردو را فراهم کنم.💶
یه روز بچه ها برای خرید سوغاتی به بازار رفتن.💳
#علی آقا اومد پیش من و گفت:
تو نمیری بازار!؟؟🤔
گفتم: راستش من فقط تونستم هزینه اردو را فراهم کنم😞 و پولی برای خرید سوغاتی ندارم.😥
گفت: باشه و رفت.
یکی دو ساعت بعد اومد🚶🏻♂
و گفت: من میخوام برم بازار خرید، بیا باهم بریم.☺️😌
رفتیم بازار #علیآقا کلی سوغاتی خرید برگشتیم حسینیه.🕌
فردا صبح🌤 هم به طرف تهران حرکت کردیم.🚎
وقتی رسیدیم خونه، در ساکمو باز کردم دیدم تمام اون سوغاتیها تو ساک منه😳 و #علی آقا اونا رو برای من گرفته بود😍 و حتی به روی من هم نیاورده بود.»🌱
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯