eitaa logo
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
┄┅❁﷽❁┅┄ کانال رسمی شهید غــیرت علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ مزار شهید: بهشت زهرا‹س›،قطعه۲۴|ردیف۶۶|شماره۳۳| "تحت نظارت خانواده معظّم شهید" خـادمین کانال: @martyr_gheirat @ShahidAliKhalili71 کانال‌وقفِ‌مادرمان‌حضرت‌‌فاطمه‌زهـراست♥️"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹📘🌹📗🌹📙 ♥️ 📚📖 🌺عدم سوء استفاده از موقعیت🌺 در زمان ریاست جمهوری آیت الله خامنه‌ای ، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است. معظم‌له فرمودند: «روزی در دفتر کارم نشسته بودم. تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را برداشتم، با صدای خنده ایشان رو‌به‌رو شدم. علت را پرسیدم، مادرم گفت: چند روزی است که در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی نداره». این داستان برای من بسیار مهم بود پدر و مادر رئیس جمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از ساده‌زیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی می‌کنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم‌له سوء استفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهم‌تر از این‌که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را به عهده دارد. حجت السلام و المسلمین مسیح مهاجری✍️ 💞ادامه دارد... ┄┅═══✼♥️✨♥️✨ @shahidegheirat ♥️✨♥️✨✼═══┅┄
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_چهل‌وسوم #فصل_پنجم : ضربت خوردن🔪💥 فرصت زیادی نمانده بود.⌛️ انگا
📚 : ضربت خوردن🔪💥 اپراتور بیمارستان عرفان🏨 را به رگبار اصرار و التماس بست. –باشه. باشه. ولی آقای محترم مسئولیت موندن و رفتنش با خودتونه‌ها! باورش نمی‌شد. هاج و واج مونده بود و لبخند نصفه و نیمه‌ای روی لبش ماستیده بود، به سرعت بچه‌ها را خبر کرد. حالا نوبت جور کردن ۵ میلیون بود.💶 دو تا از بچه ها رسیدن بیمارستان، نباید آتو دستی بیمارستان می‌دادند. –آقا! شما اونجا باشین. یه شماره کارت هم به ما بدین، چند تا از بچه ها رفتن دنبال قضیه، هر کس هر چقدر جور کنه واریز می‌کنه به کارتتون. گوشی‌اش مدام زنگ می‌خورد. –سلام حاجی! –سلام سیدجون! چه خبر؟ تونستی کاری کنی برادر؟ –وامه بود دوهفته پیش برای موتور ازتون گرفتم!💴 –یک و نیم رو می‌گی!!؟🤔 –بله. چجوری برسونم دستتون؟🙂 –خدا خیرت بده.😇 شماره کارتو بنویس. ۵۰هزار، ۱۰۰هزار، ۱۵۰هزار.... شکر خدا ۵میلیون تومان جور شد.❣ –ای‌بابا! چرا آمبولانس نمی‌بره؟!😐 ما که نمی‌تونیم با این حال خودمون ببریمش.🙁 –شرمنده حاج آقا!😞 فکر نکنم هیچ آمبولانسی🚑 مسئولیت قبول کنه! –یعنی چی!؟ یعنی چی!؟😠 مگه ماشین عروسه!؟😒 خوب مال مریض بردنه دیگه، غیر اینه!؟ این بنده خدا داره تموم می‌کنه شما دارین تعارف می‌کنین و فکر اسم و رسم امتیاز ماشین و بیمارستان تونید!؟😠 –آخه ....😕 –لااقل زنگ بزنین عرفان خودش یه دونه بفرسته. –الو! بیمارستان عرفان!!؟ –بفرمائید. –صبحتون بخیر! لطفاً یک آمبولانس.🚑 وضعیت را شرح داد. برای لحظه‌ای گوشی را از جلوی دهانش کنار برد و طبق عادت، دستش را روی دهنی گوشی گذاشت.📱 رو به حاجی کرد و گفت: –می‌گن هزینه‌اش بالا می‌شه. کارد می‌زدی خونش در نمی‌آمد.😡 –خب بشه!! داره می‌میره.😖 کنار راهرو رفت به دیوار تکیه داد و آرام آرام در حالی که کمرش را روی دیوار می‌کشید روی دوتا پا نشست.😓 سرش را توی بغل گرفت و برای لحظه‌ای چشمانش را بست، صدای آژیر آمبولانس🚨 او را از جا پراند. همه چیز که تا آن لحظه کند پیش می‌رفت، با صدای دویدن پرستاران👨🏻‍⚕ و ترمز چرخ‌های تختی که بدن روی آن افتاده بود سرعت چشمگیری گرفت. را با عجله به طرف حیاط می بردند تا سوار آمبولانس کنند.🚑🍂 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat*📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯